به گزارش گروه اخبار داخلی
دفاع پرس، محمدجواد اخوان طی یادداشتی در روزنامه «جوان» نوشت:
بازی دوگانهای که استکبار جهانی برای مشغولسازی درونی جهان اسلام، اتلاف توان و اقتدار مسلمین و جلوگیری از وحدت آنان در برابر نظام سلطه و صهیونیسم مدتهای مدیدی است شروع کرده، اینک ابعاد وسیعتری یافته است. در یکسوی جهان اسلام تمرکز نگرانکنندهای از جریانات سلفی تکفیری در قالب ادعای خلافت، علاوه بر آنکه تصویری مخدوش و غیرعقلانی از اسلام به جهان مخابره میکند، با موج تکفیر مسلمانان مخالف اعم از سنی و شیعه، در حال شکل دادن به یک فاجعه انسانی است.
در سوی دیگر نیز، اندک مزدوران سرویسهای اطلاعاتی غرب در کنار افراد سادهلوح –که تکمیلکننده پازل مغرضان هستند- با طرح مسائل اختلاف افکن و توهین به مقدسات مذاهب اسلامی در آتش کینه و اختلاف میدمند.
در چنین شرایطی برنده بازی میان مذاهب و طوایف اسلامی کیست؟ آیا با تکفیر وهابیان، شیعهای تغییر مذهب داده یا سنیای وهابی شده است؟ و آیا با اهانتهای حماقتآمیز جریانات تندرو، سنیای شیعه شده است؟ پاسخ روشن است که عملکرد این دو جریان –که بسان دو لبه یک قیچی هستند- هیچگونه تأثیر فرهنگی و ترویجی مثبت نداشته و تنها به عمق کینهها افزوده است.
سردمداران این حرکتها نیز خود به خوبی واقفند که در بازخورد اقداماتشان نشانی از راهگشایی نیست. مسلم است که تکفیریهای وحشی که با جسارت تمام اعمال غیرانسانی زشتی را مرتکب میشوند، انتظار گرویدن مخاطبان را به مکتب گمراه تکفیر ندارند و نادانانی که با سب و لعن موجبات رنجش برادران اهل سنت را فراهم میآورند، خود فهمیدهاند که این اقدامات موجبات تمایل هیچ سنیای را به تشیع فراهم نیاورده و نمیآورد.
مسئله روشن است که برنده بازی شیعیان، سنیها و حتی تکفیریهای سلفی هیچکدام نیستند، بلکه برنده اصلی بازیگردانی است که در خارج صحنه با مترسکها و عروسکهای کوکی خود بر آتش فتنه میدمد. نگاهی عمیق به هر دو جریان افراطی و تندرو نشان میدهد، خاستگاه و ملجأ اصلی هر دو جریان در خارج از جهان اسلام بوده و از کانونهای استکباری و استعماری حمایت میشوند.
در مقابل اینها، انقلاب اسلامی با آنکه خاستگاه آن ایران اسلامی و مبتنی بر مکتب اهلبیت(ع) است، نهتنها در قامت مبلغ مذهب شیعه وارد نشد، بلکه هدفی والاتر و راهبردی کلانتر را برگزید و آن «وحدت اسلامی» بود. این هدف راهبردی علاوه بر آنکه خنثیکننده توطئه دشمنان بود، راهحلی برای اقتدار افزایی و نجات جهان اسلام نیز به شمار میآمد.
اکنون در هفته وحدت میتوان بار دیگر به این پرسش مهم پاسخ داد که ما برای نتیجه بخشی و موفقیت این راهبرد کلان چه کردهایم؟ پاسخ را نه از منظر حاکمیت و دستگاههای مسئول، بلکه از منظر آحاد اعضای جامعه باید تحلیل نمود. روشن است که اکثریت جامعه ما به باوری مشترک در مورد ضرورت وحدت و لوازم آن دستیافته است.
با اینحال هستند اندک افراد مغرض یا سادهلوحی که با اقدامات خود ممکن است تصویری نامطلوب از جامعه ما به نمایش بگذارند. در دهکده جهانی امروز ما کافی است تصویر یا فیلمی کوتاه از رفتار ناشایست و وحدتشکن افرادی از جامعه ما در فضای مجازی به نمایش درآید و با پژواکی که سلطهگران روی آن خواهند داد، بهزودی در منظر عموم برادران اهل سنت در اقصی نقاط جهان اسلام قرار گیرد و شوربختانهتر آنکه به دلیل آنکه این اقدامات در قامت و لباس دین انجام میگیرد، مواجهای دقیق و پیچیده را میطلبد.
در دیگر سو در میان برادران اهل سنت جامعه ما اندک افرادی هستند که تلاش دارند اندیشههای سلفیگری و حتی تکفیر را ترویج کنند تا تخم کینه و نفاق را نسبت به شیعیان بگسترانند. متأسفانه اخیراً نیز نوعی مسامحه و تساهل در برخی از مسئولان اجرایی نسبت به برتریجوییهای افراد منتسب به این جریان برای تسلط بر اقشار اهل سنت کشورمان به چشم میخورد که در خور تجدیدنظر است.
بدون شک راهحل حقیقی و نهایی برونرفت از این چالش عزم عمومی جامعه اسلامی ما آن است که خود ما دستبهکار شویم و با اقدامی یکپارچه جریان وحدتشکن را در جامعه منزوی کنیم. گاه برخی غفلتهای ما در فضای اجتماعی و رسانهای ناخودآگاه جریان وحدتستیز را پررنگ میکند. مراقب باشیم که با دست خود این جریانات را برجسته نسازیم. نخبگان و مسئولان اجرایی ما باید هوشیار بوده و از هرگونه اقدامی که به تقویت یا بزرگنمایی جریان وحدتستیز بینجامد پرهیز کنند.
باید همه به این نتیجه برسیم که راه نهایی نجات جهان اسلام از طریق وحدت میگذرد و وظیفه اصلی ما آن است که جریان وحدتستیز را به انزوا بکشانیم. طریق وحدت در مبارزه حقیقی با اسلام امریکایی است.