
خبرگزاری دفاع مقدس: هیچوقت نمیتوان احساس زیبا و غمناک مادری که همیشه چشم به راه فرزندش است را درک کرد. مادری که همیشه چشم به در دارد تا کسی خبری از فرزندش بیاورد. به سراغ «ام کلثوم وفایی مهرنسب» یکی از مادرهای مهربان و چشم به راه رفتیم تا گفتوگویی با او داشته باشیم. او مادر شهید «علیرضا سعادت» است.
دفاع مقدس: بعد از این همه مدت چرا هنوز چشم به راه فرزندت هستی؟مادر شهید سعادت: پس معنی این سوالتان را نمی دانید که می پرسید وقتی فرزندت بعد از چند سال به تو هدیه می شود و تو با هزاران مشقت آن را بزرگ می کنی به مدرسه می فرستی و منتظر دانشگاه رفتن و دامادیش می شوی. اما به ناگاه در کشورت جنگی می شود و فرزند تو هوای جبهه رفتن به سرش می زند و تو نیز با علاقه زیادی که به او داری اما چون امامت فرمان رفتن داده می گذاری او برود، می رود و دیگر بر نمی گردد چه می کنی منتظرش نمی مانی؟
خبرگزاری دفاع مقدس: آیا تا به حالا شده که خسته شوید و بی خیال انتظار و شنیدن خبری از فرزندتان شوید؟
مادر شهید علی رضا سعادت: حتی یک شب هم بدون یاد و خاطره فرزندم نخوابیده ام و تمام روزهای این 20 سال را منتظر شنیدن خبری از او هستم تا شاید بدانم کجاست؟ چگونه رفته ؟ از این به بعد کجا بروم شاید لااقل اینگونه کمی آرام شوم .
خبرگزاری دفاع مقدس: روحیات و اخلاق او چگونه بود؟
مادر شهید علی رضا سعادت: از همان دوران کودکی به نماز و روزه اش خیلی اهمیت می داد و با اینکه از نظر جسمی توانایی بالایی نداشت اما به هر طریقی که بود روزه اش را می گرفت. یادم است یک روز از تشنگی رنگش مثل گچ شده بود که من از ترسم با زور به او آب دادم، از این کار من خیلی ناراحت شده بود اما چون خیلی به من احترام می گذاشت فقط اخم کرد و از خانه بیرون رفت.
تعهد خاصی به خوش خلقی و خوش قولی داشت هرگز به یاد ندارم که حرفی زده باشد و به آن عمل نکرده باشد یا قراری گذاشته باشد و حتی دقیقه ای سر قرارش دیر برسد. همیشه می گفت" اگر خوش خلق باشی و خوش قول هم آخرتت را داری هم دنیایت را.
خبرگزاری دفاع مقدس: چه شد که اجازه دادید تنها فرزندتان به جبهه برود؟
مادر شهید علی رضا سعادت: حتی فکر کردن این که علی را برای چند ساعت نبینم برایم سخت و غیر قابل باور بود هر کاری می کرد راضی نمی شدم اما برای آخرین بار که نزد من آمد مرا به چیزی قسم داد که انگار لال شده بودم و همیشه می گویم از من رضایت نامه نگرفت علی رضا از حضرت زینب (س) اجازه رفتنش به جبهه را گرفت.من را به حضرت زینب قسم داد و گفت" مادر اگر نگذاری من بروم در آن دنیا به حضرت زینب می گویم من خواستم امام خود را یاری کنم اما مادرم نگذاشت خودت می دانی و حضرت زینب".
خبرگزاری دفاع مقدس: وقتی به شما خبر پیدا شدن فرزندتان را بدهند چه می کنید؟
مادر شهید علی رضا سعادت: آنقدر در آغوشش می گیرم تا عوض تمام این نبودن هایش را در سال های نبودنش در بیاورم و هر روز برای دیدنش به کنارش خواهم رفت و با او در دل می کنم. نمی دانم چه می کنم اما می دانم اینقدر دلتنگش هستم که شاید روزها و شب ها کنارش بمانم.
گفتوگو از طیبه کرانی