به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، محمدصادق کوشکی طی یادداشتی نوشت:
1. «ترزا می»، نخست وزیر انگلیس که سیاستهای ضد ایرانی او یادآور مواضع خصمانه «مارگارت تاچر»، نخست وزیر دهه 70 و 80 میلادی این کشور است، طی سفر به آمریکا برای دیدار با دونالد ترامپ، در جمع نمایندگان جمهوریخواه کنگره مدعی شده باید با «نقض احتمالی برجام از سوی ایران به سرعت و با شدت» برخورد شود و اولویت امروز انگلیس را «جلوگیری از بسط نفوذ ایرانیان در منطقه» بر شمرد. این در حالی است که نخستوزیر انگلیس در اختتامیه نشست اخیر سران شورای همکاری خلیجفارس، ایران را تهدیدی آشکار برای منطقه خلیجفارس خوانده بود و پس از دیدار با رئیس جمهور کشورمان در حاشیه هفتادویکمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل نیز با وقاحت تمام گفته بود: «ما (با ایران) اختلافنظرهای شدیدی داریم. ایران از گروههای تروریستی حمایت میکند، برنامه هستهایاش، رفتارش با مردمش، همه اینها باید تغییر کند!»
2. در راستای سابقه سیاه و تاریخی استعمار پیر در قبال ایران، اظهارات خصمانه این مقام انگلیسی و دیگر مسئولین ارشد این کشور، از راهبرد جدید لندن در منطقه برای مقابله با نفوذ فزاینده ایران اسلامی حکایت دارد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که سیاست انگلیس در قبال ایران و البته برنامه هستهای کشورمان، همواره تابعی از سیاستهای ایالات متحده آمریکا بوده است. تکاپوی انگلیس برای پیش افتادن در صف دشمنان انقلاب اسلامی از این منظر قابل تفسیر است که در چشمانداز راهبرد آمریکا طی دهه جاری و آتی، تثبیت حضور در مناطق حساس جهان با معاونت متحدین این کشور از جمله انگلستان تعریف شده است.
علیرغم اینکه آمریکاییها تقریباً در همه کشورهای جنوب خلیج فارس اقدام به تأسیس پایگاههای نظامی کرده و تلاش دارند که این پایگاهها را با استفاده از سلاحهای پیشرفته تجهیز کنند اما به دلایل استراتژیک به این جمعبندی رسیدهاند که از دستیاری قدرتهای غربی – مشخصاً انگلستان- استفاده کنند، به همین دلیل مدتی است که شاهد بازگشت انگلیس به منطقه هستیم. از سوی دیگر، کشورهای پادشاهی حاشیه خلیجفارس که امنیت را مساوی حضور قدرتهای خارجی میدانند، کاهش تمرکز سیاست خارجی اوباما و ترامپ در منطقه را نوعی خلأ قدرت در خلیجفارس میدانند و از این رو، با روی آوردن به کشورهایی همچون انگلیس به دنبال پرکردن این خلأ امنیتی هستند.
3. پس از خروج رسمی انگلیس در سال 1971 از خلیج فارس و حضور غیر رسمی آنها در منطقه تاکنون، یکبار دیگر سیاستمداران این کشور اصطلاحاً «سیاست بازگشت به خلیج فارس» در کنار افتتاح اولین پایگاه نظامی در بحرین را کلید زدند. انگلستان برای اینکه تمام و کمال قادر باشد مأموریت محوله جدید از سوی آمریکا را ایفا کند و بتواند باری از دوش کاخ سفید در منطقه بردارد، سعی کرده است که نقش «پلیس بد» سناریوی تهاجمی آمریکاییها را به نحو احسن بازی کند. بنابراین، عربدهکشی انگلستان در مقابل ایران، بخشی از رفتار پوششی آنها برای جبران عقبنشینی تاکتیکی دولت اوباما و ترامپ در منطقه است و از آنجا که هیچ کشوری در غرب آسیا از قدرت و نفوذ فزاینده مانند جمهوری اسلامی برخوردار نیست، طبیعی است که نوک پیکان سیاستهای جاهطلبانه انگلیس به سمت انقلاب اسلامی نشانه رود.
4. در حال حاضر، کشورهای تابع آمریکا مانند بحرین، عربستان و برخی دیگر از دولتهای وابسته در حال باختن قافیه به سود ایران هستند و این شرایط بغرنج سبب شده تا استعمار پیر مستقیماً وارد عمل شده و نگاه بلندمدت استکباری در تقابل با نفوذ انقلاب اسلامی از طریق ارتباط تنگاتنگ سیاسی، تجاری و نظامی را به عنوان «اولویت» خود پیگیری کند. افزون بر این، از آنجا که یکی از ابعاد سیاست خارجی انگلیس حضور فعالانه در بحرانهای منطقهای و بینالمللی برای تقویت و ارتقاء نقش بینالمللی این کشور است، پس نمیتوان عربدهکشی اخیر انگلیسیها را بیارتباط با نقش چشمگیر و مثبت ایران در بحرانهای عراق و سوریه دانست زیرا مقامات لندن به خوبی آگاهند که نحوه مدیریت تحسینبرانگیز ایران در بحرانهای منطقهای و سرانجام آنها، فاکتور بسیاری مهمی در تعیین چارچوب نظم آتی در غرب آسیا به نفع جبهه مقاومت محسوب میشود.
4. بر این اساس، سیاست انگلیسیها در قبال ایران را میتوان بهتبع آمریکا به دو دوره قبل از مذاکرات هستهای اخیر و بعد از آن تقسیمبندی کرد که شباهت معناداری با یکدیگر دارند. در بازه زمانی قبل از مذاکرات، دولت انگلیس ضمن همراهی با اعمال فشار و تحریم علیه ایران، با دامن زدن به نگرانیهای کاذب امنیتی کشورهای منطقه خلیج فارس از ناحیه برنامه هستهای صلحآمیز ایران، در پی عقد هر چه بیشتر قراردادهای فروش تسلیحات و همکاریهای دفاعی با اعضای شورای همکاری خلیج فارس برآمد. انگلستان همچنین در آن مقطع زمانی در نزدیک کردن دیدگاههای اتحادیه اروپا به نظرات آمریکا در مورد برنامه هستهای ایران نقش مهمی ایفا کرد. پس از برجام، لندن به پیروی از واشنگتن عملاً حامی منافع محور انگلیسی-آمریکایی و پیشبرنده سیاستهای آمریکا در قبال قدرت منطقهای جمهوری اسلامی و ایرانهراسی شد و از طرفی، ضمن حفظ نزدیکی خود با کشورهای مرتجع و انعقاد همکاریهای نظامی و تسلیحاتی با آنان، این پیام صریح را به آنان داد که نسبت به امنیت و روابطش با کشورهای همپیمان آمریکا در غرب آسیا متعهد و مسئول است.
5. در راستای چنین سیاست خبیثانهای انگلیسیها با وقاحت تمام مدعی هستند باید با نقض احتمالی توافق هستهای از سوی ایران به شدت برخورد کرد؛ این در حالی است که بازرسیهای مکرر آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر تعهد و الزام کامل کشورمان نسبت به برجام، بارها تأکید کرده و در مقابل، این انگلیسیها بودهاند که به کرات با سخنرانیها و مواضع کینهتوزانه، بند 28 برجام مبنی بر عدم اتخاذ مواضع مغایر با توافق هستهای، برجام را نقض کردهاند. مجموع این عوامل در کنار انفعال برخی جریانهای داخلی در قبال رویدادهای منطقهای در قالب برجامهای بعدی سبب شده انگلیسیها از هر حربهای برای اتهامزنی به ایران و تعقیب منافع استعماری خود بهره ببرند اما قاطعانه باید گفت اگر توطئههای آنان در جنگ تحمیلی و کمک به رژیم متجاوز صدام، میدانداری در فتنه 88 و کارشکنی پیش و پس از توافق هستهای به نتیجه رسید – که نرسید - خیز اخیر انگلیس برای مقابله با اقتدار منطقهای ایران نیز به ثمر خواهد نشست.