به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خوزستان، اینجا همان سرزمینی است که در ابتدای جاده ورودی اش نوشته شده با وضو وارد شوید. اینجا دروازه ی ورود تشیع است و همان سرزمینی که دین خود را به اسلام و ایران ادا کرده است. اینجا خوزستان است.
اینجا جنوب غربی ایران است، همان کربلای وطن که خون هزاران شهید در تار و پود خاکش جاری است. مردم خوزستان هشت سال زیر باران موشک و خمپاره دوام آوردند و خم به ابرو نیاوردند اما همین مردم خاکی مدت هاست که نفس هایشان تسلیم گرد و غبار و خاکی شده است که عرصه را برای زندگیشان تنگ کرده است.
فرهود طهماسبی جانباز 50 ساله ای است که صدای سرفه هایش امان نمی دهد که زبان به شکواییه بگشاید. این شهروند اهوازی میگوید سالها جبهه و جنگ را تجربه نمودم اما ندیدم این همه بر روح و روان این مردم فشار بیاید. بسیاری از بستگانم قید زندگی در زادگاهشان را زده اند و به استانهای مجاور مهاجرت کرده اند؛ زیرا سلامتی خودشان و خانواده شان را در خطر می دیدند.
خانم تقی زاده ی اهوازی که دانشجوی دانشگاه چمران است ماسک گل آلودش را برمی دارد و با بغض می گوید: مگر می شود هفته ها و ماهها با ماسک زندگی کرد. مگر می شود در قطعی آب و برق و گاز و ... در خانه حبس ماند. تکلیف درس و مشق و دانشگاهمان چه می شود. آیا اساتید و مسوول امتحانات کشوری از ما می پذیرند که چون نصف روزها تعطیل بوده ایم و مشکل برق و ... داشته ایم از ما آزمون نگیرند؟
وی در حالی که از وضعیت موجود به ستوه آمده بود اظهار داشت: دو راه بیشتر نمانده، یا اینکه دانشگاهم را تغییر دهم و در نقطه ای خوش آب و هوا به درسم ادامه دهم و یا اینکه ترک تحصیل کنم و به فکر مهاجرت خانوادگی باشم.
در حالی که در مرکز شهر پرسه می زدیم تا نظر شهروندان و اقشار مختلف را جویا شویم و گزارشی میدانی و مستند به هموطنان مان ارائه دهیم ناگهان صدای انفجاری بدن مان را به لرزه انداخت، به گونه ای که چند نوجوان اطرافمان به حالت درازکش روی زمین افتادند. آری ترانس برق آن نزدیکی ترکیده بود و متعاقب آن برق منطقه قطع شد. در پی قطع برق بصورت سیستماتیک آب نیز مسدود شد و تنها در کمتر از 15 دقیقه که وارد مغازه ای شدیم تا وضعیتش را جویا شویم متوجه قطعی گاز و حتی خط اینترنت شدیم.
امیر عبدالهی که مغازه طلافروشی اش را در تایم خارج از خدمت سربازی اش مدیریت می کرد در حالی که شوکه شده بود گفت: درب مغازه ام برقی است و با وضعیت پیش آمده نمی دانم چه کنم و شرایط مغازه نیز امنیت ندارد که به جایی مراجعه کنم.
در حالی که گلویمان خشک شده بود و سرفه ها اذیت مان میکرد، دوربین مان را برداشته و پس از گرفتن چند عکس از حال وهوای مردم شهر و دیارم راهی دفتر شدم تا حکایت این روزهای تلخ سرزمین و استان مقدسمان را به گوش هموطنان و مسوولینی برسانم که سالها راهی این منطقه می شدند تا نگذارند دشمن بعثی آرامش این مردم نازنین را بر هم بزند اما امروز کم توجهی ها و بی تدبیری های خودی ها حتی نفس کشیدن را در این نقطه از کشور تنگ کرده است.
قدم به قدم استان خوزستان سرشار از نفت و گاز و صنایع پتروشیمی و سدهای بزرگ و منابع عظیم است اما این استان ثروتمند و قلب اقتصادی ایران اسلامی، امروزه آبستن حوادثی است که اگر به فریادش نرسند به خانواده های شهدایی مدیون خواهند شد که می بایست گلزار و مزار عزیزانشان را رها کنند و به نقاطی بروند که بشود به راحتی نفس کشید.
جالب اینجاست که هیچکس در این زمینه پاسخگو نیست و هر کس مردم را به دیگری پاس می دهد و حتی دریغ از یک معذرت خواهی و دریغ از یک مورد استعفا و دریغ از جلسه دیر تشکیل شده دولت و حضور رئیس جمهور در استان.
ما نیز در کشاکش این پاسکاری ها قید گفتگو با مدیران استان را زده و تنها اکتفا کردیم به واقعیت موجودی که لمس کردیم.
آری اینجا سرزمین نخل و بلوط و هویزه و شلمچه و کارون است و همه باید دست به دست هم دهیم تا نگذاریم پایتخت ایثار و مقاومت مان بیش از این اسیر حوادث و نابسامانی ها شود.
انتهای پیام/