جانباز جنگ تحمیلی در گفت‌وگو با دفاع مقدس:

روایت شهادت دوستی که قرار بود بماند و خبر شهادت ما را بدهد

جانباز شیمیایی دفاع مقدس گفت: من و یکی از دوستانم جزو گروه شناسایی بودیم به دوست دیگرمان گفتیم ما می رویم دعا کن برنگردیم و خبر شهادتمان را تو به خانواده هایمان بدهی. دوستم خیلی ناراحت و دلگیر شد گفت اگر شما بروید من تحمل جدایی از شما را ندارم من هم به زودی به شما ملحق می شوم.
کد خبر: ۲۲۸۳۰
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۰ - 02July 2014

روایت شهادت دوستی که قرار بود بماند و خبر شهادت ما را بدهد

"علی ضیائی " جانباز شیمیایی 8 سال جنگ تحمیلی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس اظهار کرد: در جنگ تحمیلی همیشه آرزوی شهادت داشتم و به هرکدام از دوستانم می گفتم مرا دعا کنید تا به شهادت برسم قول می دهم شما را در قیامت شفاعت کنم.


وی ادامه داد: با دو تن از دوستانم از مسجد محل جذب سپاه و به جبهه اعزام شدیم. هر کداممان در یک گروهان افتادیم اما از حال و روز هم خبر داشتیم و هر چند وقت یکبار در دعای کمیل و زیارت عاشوراهای لشکر همدیگر را می دیدیم.


این جانباز دفاع مقدس تصریح کرد: در یکی از زیارت عاشورا بود که فرمانده لشکر اعلام کرد چند روز دیگر عملیات سختی را در پیش داریم و بچه های اطلاعات عملیات و شناسایی خود را آماده کنند.
 

وی اذعان کرد: من و یکی از دوستانم جزو گروه شناسایی بودیم به  دوست دیگرمان گفتیم ما می رویم دعا کن بر نگردیم و خبر شهادتمان را تو به خانواده هایمان بدهی. دوستم خیلی ناراحت و دلگیر شد گفت اگر شما بروید من تحمل جدایی از شما را ندارم من هم به زودی به شما ملحق می شوم.
 

ضیائی خاطر نشان کرد: ما برای شناسایی رفتیم اما توفیق شهادت نداشتیم و برگشتیم و دوستمان را ندیدیم سراغش را که گرفتیم گفتند امروز صبح دشمن در یکی از خط ها پیشروی کرده و تعدادی از بچه ها برای کمک به آنجا اعزام شده اند.


وی ادامه داد: ناخودآگاه دلشوره گرفتیم و یاد حرف آخری که بین ما رد و بدل شد افتادیم. منتظر ماندیم تا برگردند. افرادی که اعزام شده بودند برگشتند ولی دوستمان را پیدا نکردیم  پس از جستجو فهمیدیم در همان عملیات به شهادت رسیده است.


این جانباز دفاع مقدس در پایان گفت: من و دوستم، ماندیم و جانباز شدیم و همیشه وقتی یاد آخرین دیدار خود می افتیم به شدت ناراحت می شویم که ما لیاقت شهادت را نداشتیم.

نظر شما
پربیننده ها