گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: حدود 14 سال سن داشت که عزم رفتن به جبهه کرد. کوچک بود؛
اما افکار و اندیشه های بزرگتر از سنش او را راهی دیار عاشقان کرد.
«جعفر طهماسبی» در بدو ورودش به لشکر 10 سیدالشهدا (ع) به عنوان تکتیرانداز لشکر مشغول به فعالیت شد. وی سپس به گردان تخریب رفت و در
عملیات والفجر 8 به عنوان نیروی غواص و خطشکن در عملیات شرکت کرد.
به مناسبت سالروز عملیات والفجر 8 خبرنگار دفاع پرس گفتوگوهایی را با نیروهای لشکر 10 سیدالشهدا (ع) درباره این عملیات انجام داده است، که در ادامه ماحصل گفتوگو با جعفر طهماسبی را میخوانیم.
دفاع پرس: معمولا کسی که در جبهه حضور دارد خودش را رزمنده معرفی میکند؛ چه فرقی بین تخریبچی ها و رزمنده ها هست و چرا نیروهایی که در واحد تخریب حضور داشتند، معمولا از لفظ تخریبچی برای معرفی خودشان استفاده میکنند؟
تخریبچی میتواند رزمنده باشد؛ ولی رزمنده نمیتواند تخریبچی باشد.
دفاع پرس: از چه نظر؟
کار تخریب در جنگ نیازمند تفکر، تهور و نبوغ خاصی بود و هر کسی در این زمینه ورود پیدا نمیکرد. معمولا نیروهای تخریب کسانی بودند که به جهت نبوغ فکری در عملیاتها یک سر و گردن از باقی نیروها بالاتر بودند، نسبت به عملیاتها اطلاعات دقیقتری داشتند و از اولین نیروهای عمل کننده بودند.
دفاع پرس: ظاهرا به نسبت دیگر رزمنده ها سن کمتری هم داشتند؟
بله؛ اکثرا سن کمی داشتند. جوان و نوجوان قدرت تصمیم گیری، و ریسک پذیری بالاتری دارد. جوان به دنبال کارهای پر جنب و جوش و آتشین می رود؛ اما معمولا افرادی که سن بالاتری دارند ترجیح می دهند کار روتین و نوشته شده ای را انجام دهند، تا اینکه بخواهند تصمیمی آنی و با ریسک زیاد بگیرند.
دفاع پرس: چطور وارد تیپ سیدالشهدا (ع) شدید؟
ابتدا رزمنده تکتیرانداز تیپ سیدالشهدا (ع) شدم و بعد به گردان تخریب رفتم.
دفاع پرس: خودتان تمایل داشتید که تخریبچی باشید، یا اتفاقی به این گردان رفتید؟
تخریب را از قبل میشناختم. برادرم نیز مدتی در تخریب بود، خودم هم دوست داشتم وارد تخریب شوم. بالاخره باید دسته ای را انتخاب میکردم و وارد آن میشدم، اکثر جوانترهای فعال و زرنگ به واحد تخریب یا اطلاعات عملیات میرفتند.
دفاع پرس: رفتن شما به جبهه با آن سن و سال کم و پیوستن به نیروهای تخریب برای خانواده سخت نبود؟
دل کندن همیشه برای خانواده سخت بود؛ ولی امام (ره) فرمان حضور در جبهه ها را اعلام کرده بودند و هر طور بود باید به جبهه می رفتیم.
دفاع پرس: گفتید سن کمی داشتید؛ چطور مسئولان نظامی اجازه دادند به جبهه بروید؟
آن زمان دست بردن توی شناسنامه یک روال عادی و معمول بود؛ چون به بچه هایی که سن کمی داشتند به سختی اجازه رفتن به جبهه می دادند.
دفاع پرس: درس و مدرسه را چه کار کردید؟
دبیرستان را رها کردم.
دفاع پرس: چه تفکر و اندیشه ای باعث شد با آن سن کم به جبهه بروید؟
این را می دانستم که دستور امام خمینی (ره) است و ما موظف به اجرای آن هستیم و اینکه ایمان داشتم که قدم میگذارم و خداوند راه را برایم باز میکند. با اینکه بچه ترسویی هم بودم؛ ولی شرایط جبهه و جنگ همه را مرد عمل می ساخت.
دفاع پرس: چطور بر این ترس غلبه کردید؟
تا وقتی که انسان با موضوعی آشنایی نداشته باشد، از آن می ترسد؛ ولی زمانی که با بطن و عمق آن مواجه شود، از ترسش کاسته می شود.
دفاع پرس: از فضای تخریب و حال و هوای نیروها بگویید.
فرمانده گردان تخریب ما شهید «علی اکبر نوریان» بود. ایشان مثل یک برادر بزرگتر به نیروهای کم سن و سالی که به تخریب می آمدند، آموزش میداد، تا از تمامی جهات فنی و معنوی به اوج برسند. این آموزشهای معنوی توأم با کار فنی بود، که از یک نیرو تخریبچی واقعی میساخت.
بعد از ورودم به واحد تخریب، آموزشهایی مثل آشنایی با مین و گذشتن از موانع را دیدم، به موازات آن از نظر معنوی هم روی ما کار میشد؛ چون باید برای انجام عملیات به ما اعتماد می کردند و مقدمات روحی و ذهنی برای شب عملیات فراهم میشد. باید این اعتماد برای فرماندهان نسبت به یک بچه 15 ساله حاصل میشد، که اگر به خط میزند قصوری از او سر نزند؛ چون ممکن بود عملیات لو برود.
دفاع پرس: کمی از شهید عبدالله نوریان صحبت کنید.
فرمانده شهید عبدالله نوریان از مقدس ترین فرماندهان جنگ بود، در کل فضای تخریب و فرماندهان آن از مقدس ترین ها بودند. در این بین همه فرماندهان تخریب و حتی شهید عاصمی که خود از فرماندهان به نام گردان تخریب است، اذعان میکرد که شهید نوریان در قله معنویت بود و در شجاعت و عرفان نظیر نداشت. ایشان فرماندهی گردانی را قبول کرد که شاکله اصلی اش معنویت بود و روی انتخاب تک تک افراد حساسیت به خرج میداد.
شاید خیلی از افراد به نظر شجاع و پرتوان میآمدند؛ ولی شهید نوریان در گام اول آنها را قبول نمیکرد و میگفت باید معنویت آنها محک بخورد.
دفاع پرس: شاید اشخاص بسیاری گردان تخریب را با حسینیه گردان تخریب لشکر 27 در دوکوهه بشناسند؛ فضایی ساده اما معنوی که به واقع هرکس در آن قدم میگذارد قداست آن را به خوبی حس میکند؛ معنویتی که حسینیه گردان تخریب را احاطه کرده از کجا نشات میگیرد؟
حسینیه محل گریه و زاری و معنویت نیروها بود، برای همین است که حسینیه گردانهای تخریب چنین جلوه ای دارد. نیروهای تخریب تیپ سیدالشهدا (ع) نیز حسینیهای در نزدیکی فکه داشتند، که میتوان گفت فضای آن از گردان تخریب دوکوهه جالب تر است؛ چون معراج شهدای فتح المبین و قدمگاه هزاران نفر از شهدا بود.
دفاع پرس: ورود شما به عملیات والفجر 8 به چه صورت بود؟
شهید نوریان سال 64 به مکه مشرف شد. بعد از بازگشت ایشان از حج، روزی در مسیری در حال حرکت بودیم، که اطلاع داد قرار است عملیاتی صورت بگیرد، که به غواص نیاز دارند و فرمانده تیپ (سردار فضلی) گفته که تعدادی از نیروهای تخریب به عنوان غواص ساماندهی شوند. علیرغم اینکه شهید زینال حسینی مخالف این بود که نیروهای تخریب که نیروهایی تخصصی بودند، برای این کار انتخاب شوند، اما شهید نوریان اجازه داد تعدادی از نیروهای تخریب به عنوان غواص آموزشهای لازم را ببینند.
من که پیش از این کمی با کار غواصی آشنا بودم، به همراه عده ای دیگر در قالب 30 نفر گروهان غواصی را تشکیل دادیم. آموزشهای اولیه داده شد و به سد دز رفتیم، تا مدتی را در آنجا بمانیم و روی استقامت نیروها کار کنیم. در روز شاید حدود هشت ساعت را در آب بودیم و آموزشهای فشرده ای میدیدیم. نیروها میبایست در 2 ماه آموزش، تمرین حمله به ساحل فرضی دشمن و عبور از موانع در زمان مشخص را به خوبی یاد میگرفتند.
دفاع پرس: از جزئیات عملیات خبر داشتید؟
از جزئیات عملیات اطلاع نداشتیم. هر چقدر که کار جلوتر میرفت اطلاعاتمان نسبت به عملیاتی که قرار بود انجام شود، بیشتر میشد. اگرچه ما از نیروهای تیپ جدا شده بودیم؛ ولی با آنها تا حدودی ارتباط داشتیم و ارتباطمان قطع نشده بود. از طریق همین ارتباطات، از مسائل و موضوعات مطلع میشدیم. از طرفی برای اطلاع از موانع طراحی شده توسط دشمن، باید اطلاعاتمان به روز میشد. برای همین به اطلاعات نیروهای شناسایی احتیاج داشتیم. اینطور نبود که هیچ آگاهی و فهمی از فضای عملیات و موانع دشمن نداشته باشیم. متاسفانه این موضوع یکی از آسیبهای جنگ است، که در بسیاری از فیلمها و داستانها اینطور عنوان میکنند که نیروها بدون پیشبینی های لازم به خط میزنند. لازم است که در این خصوص ورود پیدا کنیم. اینکه کسی در میدان مین دویده باشد و پوتینهایش را قبل رفتن به میدان به دوستانش بسپرد اشتباه و دروغ است.
دفاع پرس: چطور می گویید اشتباه است؟ شاید موردی بوده؛ اما شما ندیدید؟
اینطور نیست، هر چند وقت یکبار جلسات نیروهای تخریبچی برگزار میشود، که در این جلسات همه فرماندهان تخریب حضور دارند. پیش آمده است کاری را به نیرویی از فلان لشکر نسبت میدهند؛ اما وقتی از فرمانده تخریب آن لشکر سوال میکنیم، میگوید حقیقت ندارد و چنین اتفاقی رخ نداده است.
دفاع پرس: بعد از آموزش در کناره سد دز به کجا رفتید؟
اواخر دی ماه بود که به روستایی در نزدیکی کارون به نام «ام نوشه» رفتیم.
در واقع عقبه لشکر سیدالشهدا در این منطقه قرار داشت. به فاصله چند صد متر از نیروهای
دیگر نیز مقر گردان تخریب قرار داشت. برنامه ما اینطور بود که بعد از نماز صبح وارد
آب میشدیم و عرض رودخانه کارون را چندبار میرفتیم و برمیگشتیم. شاید در طول روز
حدود 20 بار این مسیر را طی میکردیم. برای عادت کردن بدنمان به سرمای شبهای جنوب میبایست شبها پس از غواصی یک ساعتی را در هوای آزاد میخوابیدیم، تا بدنمان به هوای
محیط عادت کند. آموزشها بسیار سخت و نفسگیر بود. دیگر بیم آن را داشتیم که کلیه
هایمان از کار بیفتد. حتی برخی فرماندهان اعتراض کردند که با این وضعیت آموزش،
نیروها همه توانشان را در همین مرحله از دست میدهند و برای عملیات توانی ندارند.
شهید نوریان گاهی اوقات در رفت و آمدش به اهواز برای نیروها عسل و کنجد می خرید و به
آنها می داد، تا توان خود را بازیابی کنند.
در عین حال مراقب بودیم سرما نخوریم و مریض نشویم؛ چون با مریضی یکی از نیروها و حذف او کسی را برای جایگزین کردنش نداشتیم. در بحث مسائل معنوی و آمادگیهای روحی، روزهای منتهی به عملیات همه نیروها از نیم ساعت قبل نماز صبح بیدار بودند.
ادامه دارد...