محمد در خاكی به شهادت رسيد كه قلبش برای آبادانی آن می‌تپيد

شهيد محمد‌امير واعظی در خاكی به شهادت رسيد كه قلبش برای آبادانی آن می‌تپيد.
کد خبر: ۲۳۱۸۳۶
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۸ - 13March 2017
محمد در خاكی به شهادت رسيد كه قلبش برای آبادانی آن می‌تپيدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اسفند ماه سالروز شهادت تعدادي از هموطنان عزيزمان در حادثه تروريستي تاسوكي است. در اين روز نيروهاي جندالشيطان به سركردگي عبدالمالك ريگي معدوم در مسير زابل به زاهدان راه مسافران غير‌نظامي و بي‌گناه را بستند و تعدادي از آنها را به شهادت رساندند. اين نوشتار نگاهي گذرا به زندگي مهندس شهيد محمد‌امير واعظي از شهداي حادثه تاسوكي دارد كه در گفت‌و‌گو با امير واعظي برادر شهيد تقديم حضورتان مي‌كنيم.
 
آقاي واعظي ابتدا از خانواده‌اي برايمان بگوييد كه مهندس شهيدي چون محمدامير واعظي را در دامن خود پرورش داده بود.

ما چهار برادر و دو خواهر هستيم. برادرم محمدامير متولد 4 ارديبهشت 1355 بود. پدرم كارمند بانك صادرات بود و نسبت به تحصيل بچه‌هايش حساسيت نشان مي‌داد. برادرم در ذيل توجهات پدر و مادرمان مقاطع تحصيلي را يكي بعد از ديگري به اتمام رساند و سال 74 وارد دانشگاه شد تا در رشته  مهندسي عمران مشغول تحصيل شود. محمدامير سال 78 از دانشگاه سيستان و بلوچستان فارغ التحصيل شد.

گويا شهيد در مناطق محروم خدمت مي‌كرد؟

بله با توجه به عاطفه سرشار و عشق به مردمي كه در وجود برادرم موج مي‌زد، در دورترين نقاط مرزي استان و دشوارترين شرايط كاري به ويژه در منطقه ميانكنگي سيستان به عمران و آباداني منطقه و محروميت‌زدايي پرداخت. در زمان شهادت در طرح آبرساني منطقه ميانكنگي مشاركت داشت. ايشان در آبرساني و ساخت 16 منبع بزرگ آب زابل همراه ساير مهندسان ايراني مشاركت داشت.

شهادت برادرتان چطور رقم خورد؟

طي جنايتي كه 25 اسفند 84 در مسير زابل به زاهدان اتفاق افتاد. عبدالمالك ريگي معدوم به همراه گروهش در پوشش نيروي انتظامي جاده را مسدود مي‌كنند. مردم به تصور اينكه نيروي انتظامي مقابل‌شان است، توقف مي‌كنند. سپس اعضاي اين گروهك چشم همه مردم حتي نوجوان 14ساله، چند دانش‌آموز و افراد مسن را با شقاوت و بي‌رحمي مي‌بندند و در پشت يك خاكريز كنار جاده مي‌خوابانند و بعد خود سركرده گروهك دستور تيرباران را مي‌دهد و آنان را به ضرب گلوله شهيد مي‌كنند. برادرم همراه دايي‌ام و مادرم در مسير بازگشت از يادواره شهدا در پنج‌شنبه شبي گرفتار ريگي و عوامل تروريستي شدند و در نهايت دايي و برادرم به شهادت رسيدند. ابتدا كه آنها را به بهانه بازرسي برده بودند مادرم به من زنگ زد و گفت عده‌اي در لباس نيروي انتظامي برادر و دايي‌ات را با خود برده‌اند. من گفتم حتماً كارتي همراهشان نبوده و نگران نباش، به زودي برمي‌گردند. بعد از يك ساعت مادرم گريان و نالان تماس گرفت و گفت بيا كه دارند همه را مي‌كشند. صداي تيراندازي و جيغ و فرياد مي‌آمد. تا من خودم را به آنها برسانم دو ساعتي طول كشيد. مادرم شوكه شده بود و هر بار هم كه ياد آن روز و حادثه تلخش مي‌افتد بسيار ناراحت مي‌شود. مرور اين اتفاقات كه از نزديك شاهدش بوده برايش سخت و دردناك است.

به نظر شما چه شاخصه‌هاي اخلاقي در وجود برادرتان، ايشان را به عاقبت به خيري رساند؟

من به اين باور رسيدم هر كسي كه شهيد مي‌شود قطعاً لياقت شهادت را دارد. شهيد در بين همه ما بچه‌ها نمونه بود. خصوصيات اخلاقي خوبي داشت. يكي از مهندسين و همكارانش بعد از شهادت براي ما تعريف مي‌كرد كه جهت تأمين هزينه يك علم براي هيئت بسيج مهندسين نياز به پول داشتيم. ماه محرم بود. موضوع را با محمدامير در ميان گذاشتيم. از او براي اين كار كمك خواستيم. ايشان با امضاي چكي همه مبلغ مورد نياز را اهدا كردند. همكارش مي‌گفت گفتم اجازه بده باقي همكاران هم در اين كار سهيم باشند او گفته بود نه باقي فرصت دارند اما من ديگر مهلتي ندارم. او عاشق اهل بيت بود. عاشق امام حسين (ع). برادر من عاشق جهاد بود پسر عمه‌ام محسن علي قهري شهيد دوران دفاع مقدس است و چهار نفر از پسرعمو‌هاي من از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس هستند. من ايمان دارم اگر امروز بود همراه و همگام رزمندگان مدافع حرم راهي مي‌شد. با توجه به شناختي كه من از روحيه ايشان سراغ دارم مطمئنم به جمع مدافعان حرم مي‌پيوست.
 
يادي كنيم از دايي شهيدتان محمدحسين واعظي.

دايي من شهيد محمد‌حسين واعظي در سال 1334 در شهر زابل به دنيا آمد. پس از  اخذ ديپلم، در رشته رياضي دانشسراي عالي قبول شد و براي ادامه تحصيل به زاهدان رفت. در سال 1358 ازدواج كرد و به استخدام آموزش‌ و پرورش چابهار درآمد. بعد از مدتي به زاهدان انتقال يافت و در مدارس اين شهر به تدريس رياضي پرداخت. در نهايت هم توسط ريگي ملعون به شهادت رسيد.
 
منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها