نگاه دیپلمات ها از زوایای خاصی است که هیچکس به آنها توجه نمیکند. یک دیپلمات به دلیل اینکه در دل دشمن فعالیت میکند همیشه به فکر دفاع و حفظ کشور خود است و تمامی اتفاقات را از این زاویه بررسی میکند. حسین شیخ الاسلام از جمله دیپلمات های کهنه کار و کاربلدی است که در حوادث مهم جمهوری اسلامی چون واقعه تسخیر لانه جاسوسی و در زمان جنگ به عنوان دیپلمات برجسته وزارت امور خارجه نقش آفرینی کرده. با او به گفتگو نشستیم تا نظرش را راجب به قطعنامه 598 بدانیم.
در زمان پذیرش قطعنامه چه سمتی داشتید؟
معاون عربی آفریقایی وزارت امورخارجه بودم. در هر صورت پذیرش قطعنامه بسیار سخت بود، ما با توجه سخنان و دیدگاه هایی که از حضرت امام(ره) شنیده بودیم برایمان خیلی دردناک بود ، ما که نمیتوانستیم بعدش را ببینیم و تحولاتی که بعد اتفاق افتاد را در ابتدا ببینیم. البته عدهای اعتقاد داشتند که زمان مناسب پذیرش قطعنامه آن زمان بود و در هر صورت برای من خیلی سخت بود.
روند پذیرش قطعنامه 598 را توضیح بفرمایید و همچنین توضیح بدهید پذیرش قطعنامه در چه مقطعی صورت گرفت و چه عواملی باعث شدند که امام خمینی(ره) قطعنامه را بپذیرند در حالی که ما مواضع صریح امام(ره) را چند روز قبل از پذیرش قطعنامه ، راجب ادامه جنگ شاهد هستیم؟
به نظر من، امام(ره) دیدگاهشان در رابطه با جنگ این بود که این جنگ اگر چه به ما تحمیل شده است، اما امام(ره) با دانش خود آن را تبدیل کردند به یک فرصت برای تربیت ملّت ایران به ویژه جوانان ایرانی، جوانانی که خودشان را آماده میکردند برای جهاد در راه خداوند، خودشان را آماده میکردند برای شهادت در راه خداوند و در کل فرصتی بود برای تعالی انسان، که دلیل خلقت آدمی می باشد ، امام(ره) این گونه فکر میکردند که اگر این جنگ متوقف شود دو نعمت را از دست می دهیم یعنی جهاد و شهادت در راه خداوند متوقف می شود و در فرمایشات امام(ره) این مباحث بود بود و کسانی که با ایشان استدلال می کردند از این گونه موارد را از حضرت امام(ره) شنیده اند، این یک دیدگاه بود که حضرت امام(ره) داشتند. حضرت امام(ره) در تمام عمر خود هیچگاه به استکبار جهانی بله نگفته بودند ، از انجمن های ایالتی و ولایتی بگیرید تا 15 خرداد و 22 بهمن و تمام مشکلاتی که در جبهه های نبرد حق علیه باطل ایجاد می کردند هیچ وقت در برابر استکبار تسلیم نشد ولی امام(ره) در آن زمان ناچار می شود قطعنامه را بپذیرند، در آن نامه ای که دلایل پذیرش قطعنامه را حضرت امام نوشته بود قطرات اشک حضرت امام(ره) در زمان نوشتن نامه ریخته شده بود به طوری که مشهود بود و این نشان دهنده احساسات امام(ره) در پذیرش قطعنامه بود. یک دیدگاه دیگر هم، دیدگاه نتیجه گرا بود که جنگ را میخواست برای پیروزی، جنگ را میخواست برای رسیدن به موقعیتهای منطقهای و جهانی و داخل ایران، دیدگاه حضرت امام(ره) عمیق تر بود، نگاهی که چرا ما خلق شده ایم؟ چرا ما به وجود آمدهایم و چرا جمهوری اسلامی میخواهیم؟ چرا حکومت دینی میخواهیم؟ چرا برایمان اسلام و انقلاب مهم است، چون تمام اینها برای رسیدن به کمال و تعالی انسانها بود.
خوشبختانه در ابتدای جنگ، دیدگاه اول که همان دیدگاه واقعی حضرت امام(ره) بود چربید و ما با دست خالی رفتیم در مقابل توپ و تانک و مسلسل، و مردم بسیج شدند در زمانی که ما نه ارتش داشتیم نه سپاه داشتیم ، مردم با عشق به شهادت و جهاد در جبهه ها حاضر شدند. در سالهای آخر جنگ متأسفانه این دیدگاه که ما باید جنگ را از نظر فیزیکی ببریم حاکم شد، اگر چه نمیخواستند بُعد معنوی و الهی در جنگ را نفی کنند ، ولی هدف اصلی فراموش می شد. اهمیت بُعد معنوی در جنگ را می توانیم در مکتب عاشورا ببینیم، این است که در روز عاشورا و کربلا موفقیت فیزیکی نداریم، موفقیت دنیایی نداریم و موفقیت الهی است، و در اوج آن امام حسین(ع) و هفتاد و دو نفر در مقابل چند ده هزار ارتش کفر چگونه ایستادگی می کند و نتیجهی کار هم مشخص است، امام بارها فرموده بودند که ما مکلّف به وظیفه هستیم نه نتیجه، نتیجه یک اثر مادی دارد که اگر حاصل شد نتیجه می گیریم ولی وظیفه نه، وظیفه ، تکلیفی است که انسان برای آن خلق شده و در هر زمانی باید آن را انجام دهد و گاهی از اوقات آن نتیجهی مادی ای که می خواهیم حاصل میشود و گاهی از اوقات حاصل نمیشود. این دیدگاه امام(ره) بود، این دیدگاه نتیجه گرا در اواخر جنگ حاکم شده و این دیدگاه نتیجه گرا نیاز به یک امکانات مادی داشت ، که در آن زمان برای ایران مقدور نبود به خصوص اینکه آمریکاییها با تمام توان آمده بودند در جنگ، اگر چه از روز اول در طراح جنگ بودند و پشتیبان صدام بودند و همان روزی که حمله شروع شد، درست همان روز ، کارتر رئیس جمهور آمریکا آمد در تلویزیون و گفت حالا امیدوارم ایرانیها بفهمند که با دنیا باید به چه زبانی صحبت کنند، این دلیل رسمی بود که آمریکاییها میگفتند ما جنگ را به شما تحمیل کردیم برای این که مثلاً به راه بیایید برای این که مثلاً آدم شوید، برای این که تعهدات بین المللی خودتان را بفهمید آن زمانی که گروگان ها در دست ما بودند. این جنگ این گونه به ما تحمیل شد ، آمریکاییها اعراب را قانع کردند و عربهای خیانتکار پولش را دادند و بعداً هم اعتراف کردند متأسفانه پولش را دادند و بعد هم اعتراف کردند یکی پنجاه میلیارد، یکی بیست میلیارد و برخی امکانات دادند .
طراحی عملیات، با پشتیبانی اطلاعاتی و امنیتی سیستمهای جاسوسی آمریکا در طول جنگ، با جاه طلبی صدام و اسلحهی شرقی، جنگ را به ما تحمیل کرد و بعد هم اعتراف کردند که برای نابودی جمهوری اسلامی، صدام حسین وقتی که قرارداد 1975 را در پارلمان عراق پاره کرد، خبرنگاران با تعجّب از او سؤال کردند که چه خواهد شد؟ در پاسخ گفته بود که من همهی سؤالات را در تهران میدهم، همهی شرایط هم گواهی می کرد که میتوانست در مدت کمی در تهران باشد، چون ما نه ارتش داشتیم(بعد از انقلاب ارتش پاشیده شده بود) و نه سپاه داشتیم (سپاه هنوز فرم نگرفته بود) و یک خائنی مثل بنی صدر داشتیم که میگفت می خواهم زمین بدهم، همهی امکانات در اختیار او بود و همهی امکانات را در جهت خلاف مصالح و منافع ملّت ایران استفاده میکرد، حالا یا با اتصال به خارجی ها و یا باهر چیز دیگری نمیخواهم وارد آن شوم، میگفت میخواهم زمین بدهیم زمان بخریم، عقب نشینی میکرد حالا جزء توطئه بود من نمیخواهم وارد آن شوم، بعداً هم دیدیم چه جنایتی کرد در هفت تیر، منافقین، رئیس جمهور و رئیس دیوان عالی کشور و تعداد زیادی از وزرا و مقامات اول مملکتی را ترور کردند و یک جو رعب و وحشت را می خواستند حاکم کنند و اگر یادتان باشد بمب آتش زا میانداختند در اتوبوس دو طبقه و مردم عادی را ترور میکردند، میآمدند در خیابانها و مغازه دارهای متعهد را ترور میکردند اینها همه اش یک مجموعه ای را ساخته بود که فکر میکرد صدام حسین میتواند خیلی سریع تهران را فتح کند ، اما با همان روشی که امام(ره) انقلاب را پیروز کردند میلیون ها میلیون با انگیزهی الهی رهبری مشخص حضرت امام(ره) به صحنه آمدند ، آن چیزی که امروز ما به اسم بسیج آن را می شناسیم و مردم با جان خودشان و با بدن خودشان در مقابل توپ، تانک و مسلسل توانستند این ارتش متجاوز را متوقف کنند.
این اول جنگ بود اما آخر جنگ دیگر ما خیلی نتیجه گرایی شده بودیم و دنبال آن بودیم که خلاصه با مسائل ویژهای با آمریکا باید جنگید، با دعا و نماز و جانفشانی نمیشود یا صحیح نیست در هر صورت، حالا اینجا بود که دیگر امام(ره)متوجه شدند که اشخاص، اشخاص ابتدای جنگ نیستند و آن وقت دیگر قطعنامه را پذیرفتند و علی الخصوص که قطعنامهی 598 هم آن خواسته هایی که ما داشتیم تا مقداری در آن بود، یعنی ما می خواستیم متجاور مشخص بشود و مکانیزمی برای پرداخت خسارت مشخص بشود، این حرف ما از اول تجاوز صدام بود منتهی سازمان ملل، چون صدام در خاک ما بود و قدرتمند پیش میآمد و سازمان ملل زمانی که صدام صدها کیلومتر در خاک ما بود، این را نپذیرفت وقتی که ما فاو را گرفتیم و قدرتمند بودیم و بلاشک فاو مهمترین نقطهی عراق است چون آنها را وصل میکند به دریای آزاد و اگر فاو را از عراق بگیریم میشود یک چیزی مثل افغانستان و محصور در خشکی، زمانی که ما قدرتمند بودیم آن وقت پذیرفت این عناصر را در قطعنامهی 598 در مذاکراتی که انجام میشد و چون این عناصرو خواسته های ما در قطعنامه بود دیگر آن وقت برای امام (ره)پذیرفتن قطعنامه مطابق با شرایطی بود که از اول جنگ اعلام کرده بود و دیگر آن سختی را نداشت اگر چه برای امام(ره) خیلی سخت شد، خوب دیگر آن سختی را نداشت یعنی آن چیزی را که میخواست محقق بشود ، انجام شد، بعد هم شاهد بودیم که سازمان ملل گروهی را تعیین کرد آمد و بررسی کرد و پاداشت هم به ما داد که جنگ را صدام شروع کرده است.
قبل از زمان پذیرش قطعنامه 598 در دستگاه دیپلماسی چه اختلافاتی وجود داشت و نظر غالب چه بود و بعد از قبول قطعنامه چگونه بود؟
بعد از پذیرش قطعنامه همه تصمیم گرفتیم که یک پارچه پشت سر فرمایش امام(ره) بایستیم و سعی کنیم همان گونه که امام (ره)میخواهند در تحقق بندهای قطعنامه کل توان دیپلماسی را به کار ببریم. همه با چشمان گریان در این قضیه متفق القول بودیم، ولی در قبل خوب نظرات مختلف بوده عدهای بودند که اعتقاد داشتند که ما اصلاً نیاز به مذاکره با سازمان ملل و تعیین قطعنامه نداریم چرا برای این که اینها باعث می شود رزمنده در جبهه احساس کنند که عاقبت جنگ باید در مذاکرات تعیین شود و امکان دارد سست شوند فکر کنند آنها دارند میجنگند و عدهای دارند سیاست بازی میکنند، این یک دیدگاه بود و یک دیدگاه این بود که میگفت نه، آخر در هر صورت این جنگ باید روی میز مذاکره، در توافقی به نتیجه برسد حالا به هر نتیجهای میرسد پس باید مذاکره فعال باشد و در مذاکره قوی بود و خوب هر چیزی به نظر من جایگاه داشت و آن چیزی که لازم بود این بود که کسی وظیفهی خود را درست انجام بدهد، آن کسی که در جبهه بود باید درست بجنگد، آن کسی که در دیپلماسی بود باید کارش را درست انجام دهد و اگر ما وقتی که قوی بودیم و در فاو بودیم و خوب مذاکره نمیکردیم و عناصری را که میخواستیم در قطعنامه 598 نمیگنجاندیم، وقتی که مجبور میشدیم قطعنامه را بپذیریم، آن وقت آن عناصر در قطعنامه وجود نداشت و مهم این بود که هر کسی کار خودش را درست انجام دهد آن چه که امام (ره) میفرمودند، هر کسی وظیفهی خودش را درست انجام میداد ما مکلّف به وظیفه هستیم نه نتیجه، حالا کسی که در حال مذاکرات در سازمان ملل، باید وظیفه خود را انجام بدهی و رزمندگان هم همینطور همه باید گوش به فرمان رهبری باشیم و در آخر امام(ره) و رهبر، تصمیم میگیرد.
برخوردهای سیاسی و فشار بین المللی بر روی نظام اسلامی پس از پذیرش قطعنامه را چگونه ارزیابی می کنید؟
سیر صعودی داشتیم، ببینید آمریکاییها به هواپیمای مسافربری ما حمله کردند و فشار زیادی بر جمهوری بود زیرا که میترسیدند ما پیشروی کنیم به طرف فلسطین، به طرف اسرائیل، این گونه تصورشان بود چون امام(ره) علی الخصوص بعد از فاو این را فرموده بودند، عجیب ترس برداشته بودند، کسانی که جنگ را به ما تحمیل کرده بودند این تصور را میکردند که این جنگ آنها را نابود میکند و از بین میبرد، و لذا می دیدند ما داریم قوی تر میشویم، در لبنان و فلسطین داریم قوی تر میشویم، در همهی جهان اسلام داریم قوی میشویم، مقبولیت امام(ره) در جهان در حال افزایش است ، دائماً این تفکر دینی انقلاب در جهان بیشتر در حال گسترش است ، برای همین از نظر نظامی هم ما وقتی پیشرفت کردیم در فاو ترس عجیبی آنها را برداشت و فشار سیاسی و غیر سیاسی روی ما زیاد شد، محافظهها خیلی تنگ تر شد که ما قطعنامه را بپذیریم ولی اوج اینفشارها و به صدام سلاحهایی را دادند که بتواند شهرهای ما را بزند، به صدام سلاح شیمیایی دادند، قبول کردند که صدام سلاح شیمیایی را که اولین کنوانسیون سلاحهای کشتار جمعی که پذیرفته شده بود، کنوانسیون سلاح شیمیایی بود ولی خودشان دادند و خودشان کمک کردند که صدام علیه ما استفاده کند و بعد هم قلّهی این قضیه دخالت آمریکاییها بود که چندین ناوچه و چندین سکوی نفتی ما را بزدند و در نهایت قلهی قضیه، حمله به هواپیمای مسافربری ما بود و بعد از قطعنامه با توجه به قدرت و توان نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک واقعیت غیر قابل شکست پذیرفته شد.
شما در زمان پذیرش قطعنامه 598 کجا بودید و چه احساسی به شما دست داد؟
وقتی خبر پذیرش قطعنامه را شنیدم وزارت امور خارجه بودم و زمانی که آن را شنیدم طبیعی بود که گریه کردم و دعوت شدم به منزل آقای دکتر ولایتی مدیر درجهی یک وزارت خارجه که بنشینیم و ببینیم که چه کار کنیم .و آنجا، یک جلسهی خیلی بهت زده و پیچیدهای بود همه احساس ناراحتی میکردیم، و احساس میکردیم باید به صورت خیلی قوی کار کنیم، این احساسی بود که ما آن موقع داشتیم.
یک احساس غم و سرافکندگی و ناراحتی و از آن طرف هم یک انگیزهی زیاد برای این که قوی وارد شویم که هر چه بهتر بتوانیم از این قضیه به نفع مصالح و منافع جمهوری اسلامی بهره ببریم و هر کاری امام(ره) کرده درست بوده و ما تابع امر ولی هستیم.