به گزارش دفاع پرس، فیلم سینمایی ملکه، به واسطه فیلم نامه قوی، بازیهای روان، ساختار مناسب و کارگردانی حساب شده، از آثار تحسینشدۀ سیامین جشنوارۀ فجر محسوب میشود.
آخرین ساختۀ محمدعلی باشه آهنگر، کاندیداتوری در چهارده رشتۀ جشنوارۀ فجر مانند بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر مرد،.. و همچنین دریافت سه سیمرغ بلورین را در کارنامۀ خود دارد.
از دیگر افتخارات فیلم، دریافت جایزۀ جشنوارۀ بینالمللی فیلم قبرس است. این فیلم که از محصولات بنیاد فارابی بهشمارمیرود، در سال 90 ساخته شد و اردیبشت 92 به اکران عمومی درآمد که اقبال چندانی هم در جذب مخاطب نداشت. ملکه، چند صباحی است که به شبکۀ نمایش خانگی راه یافته و این بهانۀ خوبی برای دوباره پرداختن به محتوای جاری در آن است.
ضد جنگ، بدون تعارف
فیلم سینمایی ملکه را بدون تعارف میتوان از زمره آثار ضدجنگ سینمای ایران بهحساب آورد. فیلم وضعیتی بحرانی، از جنگ را به تصویر می کشد. داستان در اواخر جنگ و چند روز پیش از پذیرش قطعنامۀ 598 روایت شده است. جمشید، دیدهبان قبلی شهید شده و اکنون، سیاوش جایگزین او شده است. او به دور از چشم دیگران دیدگاه جدیدی را پیدا میکند و در آنجا با جنازۀ جمشید روبهرو میشود.
دیدگاه جدید، کاملاً بر مسیرهای تردد و پشت جبهه عراقیها مشرف است. در اینجاست که روح جمشید شروع به صحبت با سیاوش میکند و دغدغههای اصلی فیلم نیز از همینجا شروع میشوند: جنگ برای چیست؟ دشمن کیست؟ اصلا برای چه باید یکدیگر را بکشیم؟
کمبود مهمات
نگرانی و دغدغهای که از دقایق اولیۀ فیلم شاهد آن هستیم، نبود یا کمبود مهمات جنگی است؛ به همین دلیل سیفالله، به رغم مخالفتهای دیگران به دنبال خمپارههای عملنکرده عراقی میگردد. عملی که در نهایت، باعث مرگ موسی، برادرزادهاش میشود. شرایطی که در این فیلم ترسیم شده، بیشتر به دوران اول جنگ شباهت دارد تا اواخر آن. در واقع کارگردان به نوعی به دنبال دلیلتراشی برای پذیرش قطعنامه است. کمبود مهمات، اوضاع نا به سامان، نبود روحیه بین رزمندگان و... همه شرایطی است که پذیرش آتشبس در آن رخ می دهد. اما عملیات مرصاد و عقب زدن پیشروی گسترده عراق پس از پذیرفتن قطعنامۀ 598 گواهی آن است که هم رزمندگان و هم بودجۀ نظامی کشور، آمادگی ادامۀ دفاع را داشتند.
کمرنگ بودن نقش خدا
یکی از مشکلات اصلی فیلم این است که گویا درک درستی از فضای دفاع مقدس بر آن حاکم نیست؛ بنابراین، بر اساس پیش فرضهای غیر دقیق از جنگ، به ترسیم فضای آن پرداخته است. فضایی که در آن نفسانیات آدمها اصالت پیدا می کنند، نه انگیزههای الهی.
مثلاً در سکانسی که سیاوش باعث نجات دادن جان یک عراقی میشود، جمشید به او میگوید که کار خدا بوده است؛ اما سیاوش در جواب میگوید آن زمانی که برای اینکه ثابت کنم دیدهبان خوبی هستم، پانزدهشانزده عراقی را ناکار کردم چی؟ آن موقع هم خدا میخواست؟ یا در صحنهای دیگر سیفالله بهدنبال مرگ موسی، وارد دیدگاه میشود و با مخابره کردن گرای دشمن، شروع به قتل عام عراقیها میکند.
هر دوی این صحنهها نشان میدهند که سیاوش به خاطر خود و سیف الله به خاطر عزیزانش میجنگد. اثری نقش خدا و رضای او در این میان محذوف است. از آیه «و ما رمیت و اذ رمیت...» هیچ اثری نیست.
نا خودآگاه در قیاس با آن دو فیلم «دیده بان» و «برج مینو» ابراهیم حاتمی کیا به خاطرمان می آید و نمادهای جاری در آن. این در حالی است که هم در وصیتنامۀ شهدا و هم درگفتار رزمندگان، مهمترین دلیل برای جنگیدن رضای خدا و پس از آن دفاع از ناموس و کشور بیان شده است.
این نوع نگاه به جنگ حتی با نظر خود حضرت امام خمینی (ره) مغایرت دارد. ایشان در آزادسازی خرمشهر فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» یعنی ارادۀ خدا بر آزادسازی خرمشهر بود و تمام رزمندهها ارادهای الهی داشتند؛ یعنی مهمترین نقش را خدا در هشت دفاع مقدس بازی کرده است. نقشی که در فیلم، اثری از آن نیست.
آشتی به هر قیمتی
مثل تمام فیلمهای ضدجنگ، اینجا هم جنگ به هر قیمتی بد و آشتی با هر بهایی خوب است. جمشید در سکانسهای آخر به سیاوش میگوید: «صلح هر جوری که اتفاق بیفته از جنگ که بهتره.» این جمله یعنی آشتی به هر قیمتی. فیلم هم به گونهای پیش میرود که گویا حق با جمشید است.
این جمله اصل جهاد و دفاع را زیر سوال میبرد. بر اساس این نظر، آیا بسیاری از جنگهایی که در طول تاریخ اسلام اتفاق افتاده، بیهوده نبوده است؟ مثلاً امیرالمومنین یا حتی پیامبر اسلام نمی توانستند طریقۀ آشتی پیش بگیرند؟ که نه جنگی صورت نپذیرد و نه کسی هم کشته بشود!
حق حیات برای همه
در جایجای فیلم کارگردان قصد دارد بگوید که انسانها با هم فرقی ندارند و همه حق حیات دارند. در اینجا اشارهای به متجاوز بودن یا مدافع بودن نشده از آیه «و ما رمیت و اذ رمیت...» هیچ اثری نیست. نا خودآگاه در قیاس با آن دو فیلم «دیده بان» و «برج مینو» ابراهیم حاتمی کیا به خاطرمان می آید و نمادهای جاری در آن.
این در حالی است که هم در وصیتنامۀ شهدا و هم درگفتار رزمندگان، مهمترین دلیل برای جنگیدن رضای خدا و پس از آن دفاع از ناموس و کشور بیان شده است.
این نوع نگاه به جنگ حتی با نظر خود حضرت امام خمینی (ره) مغایرت دارد. ایشان در آزادسازی خرمشهر فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» یعنی ارادۀ خدا بر آزادسازی خرمشهر بود و تمام رزمندهها ارادهای الهی داشتند؛ یعنی مهمترین نقش را خدا در هشت دفاع مقدس بازی کرده است. نقشی که در فیلم، اثری از آن نیست.
ملکه کیست؟
چرا فیلم با عنوان ملکه نام گرفته است؟ سیاوش یک بار در ابتدای فیلم و یک بار در انتها، از ملکه نام میبرد. جالب است که هر دوی این دیالوگها در خطاب به سامی، یعنی نسل بعد گفته میشود.
«سربازان زنبور عسل با نیش زدن میمیرند و آنها خانهشان را به جانشان ترجیح میدهند. فقط زنبور ملکه است که نیش میزند اما نمیمیرد.» این دیالوگ انتهای فیلم است. همچنین وی در ابتدا هم به سامی، پسربچۀ سیه چرده جنوبی میگوید که اگر ملکه بمیرد، کندو یتیم میشود. اگر منظور از زنبور سرباز را همان سربازهای میدان جنگ بدانیم، ملکه کیست؟ کیست که با مرگش کندو یتیم میشود؟
میتوان دو نوع به این پرسش پاسخ داد. اول، با توجه به نگرانیِ سیاوش برای زنبورها و دیالوگش مبنی بر اینکه زنبورها ناخواسته کندوهایشان را در خانههای مردم ساختهاند، می توان ملکه را در طرف عراقی دانست. در واقع، کندو، عراقیها و ملکه فرمانده است که با مرگش کندو هم میمیرد. شاید به همین دلیل است که سیاوش مانع خودکشی او میشود.
اما اگر کندو را جامعۀ خودمان فرض بگیریم که با نیش زدن سربازانمان یعنی کشتن عراقیها، خودشان هم میمیرند، بنابراین، تکلیف ملکه یا بهتر بگویم رهبر این سربازها و بسیجیها چیست؟
در کل، فیلم ملکه، فیلمی ضدجنگ است و نشاندهندۀ آن است که سازندگان بنایانسانها در انتخاب راه حق و باطل را نادیده انگاشته است. پس اول اینکه، نمیتوان بعثیها (حتی سربازان بعثی) را کاملاً بیگناه در این قضیه نشان داد و دوم اینکه، بین خودی و دشمن مرز وجود دارد؛ هر چند ترجیح بر کمتر کشتنِ همین دشمن باشد.
زهرا شاه رضایی