به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، آنچه می خوانید متن وصیت نامه سردار شهید «سید علی دوامی» جانشین فرمانده گردان مسلم ابن عقیل(ع) لشکر 25 کربلاست که در بیست و ششمین سالروز شهادت این شهید بازخوانی می شود.
«بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام بر امام حسین(ع) که چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموخت و با درود و سلام بر امام امت خمینی بت شکن، و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام که مردانه در جبهه های جنگ در حال نبرد با دشمنان کافر می باشند.
دست از سر و تن ز سر جدا باید رفت در دشت بلا بهر بها باید رفت
غفلت منما که خصم دون بیدار است از پا منشین به کربلا باید رفت
من با آگاهی کامل وارد سپاه شدم چون میدانم که سپاه مدرسه عشق است، عشق به لقاالله و می توان در آنجا خودسازی کرد و پا به جبهه های نبرد گذاشت و می دانم که میدان جنگ لحظات مرگ و زندگی است و شهادت را آرزو کردیم که :
بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم می روم تا همچومردان خدا در دل سنگر بمیرم
و میدانم که به شهادت می رسم، و از خداوند متعال می خواهم اگر لیاقتش را داشتم، بدنم مانند فاطمه زهرا(س) مفقودالجسد بشود.
شهادت دری ست گران بها که پیامبران وارث آن و خدا خونبهای آن است.
اکنون که در سیاهی شب، تنها با خدای خود هستم، این وصیت را روی کاغذ می آورم، شاید با این وصیت عده ای را به حقانیت دراین راه، آگاهی دهم.
انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است وهیچ کاری از او برنمی آید، پس چه بهتر که این مرگ در راه عشق خود، در راه با آن کسی باشد که انسان او را می پرستد و بصورت شهادت انسان ملقّب بشود که بزرگترین نامها یعنی شهادت است، و شهید چه زیباست این نام، و چه گوشنواز، یعنی کسی که شهادت می دهد با خویش، به درستی راهی که رفته است.
بعد از مرگ مرا در گوری در کنار دیگر شهدا به خاک بسپارید، چون آنجا گوشه ای از کربلا می باشد. روی قبرم را لاله ی سرخ بکارید که آن رهگذر خام بداند من قطره ی خونی بودم در میان خونهای پربهای دیگر.
با جامه ی خونین به سفر خواهم رفت با هدیه ی جان سوی سفر خواهم رفت
با پیکر صد پاره به شب خواهم زد سیمرغ صفت سوی سفر خواهم رفت
از پدر و مادر تقاضا دارم که با لبخند بر گورم نظاره کنند چون گریه را دوست ندارم و از کسانی که با من زیر یک سقف بوده اند تقاضا دارم با روی باز این افتخار را بپذیرند.
مادرم و خواهرم و... برای من اشک نریزید چون شهید زنده است و مادر برای من شیون نکن که تو مأموریت خود را بخوبی انجام داده ای و امانتی را که خدا به شما داد سالم و در راه خودش به او باز گردانیدی. و مادرجان، خوشحال باش از اینکه فرزندت را در راه اسلام از دست داده ای چون دیگر آن دنیا، فاطمه زهرا(س) از تو گله ای ندارد.
و شما ای خواهرانم! وقتی که جسد پاره پاره مرا به شهر آوردند لباسی سفید بر تن کنید و خوشحال باشید که برادرتان در میدان جنگ به شهادت رسیده است و به لقا دوست رفت و از خواهرزاده ام محمد، محمدرضا و محمود می خواهم که حسین وار راهم را ادامه دهند و از خواهرزاده ی دیگرم آتنا می خواهم که زینب وار زندگی کند و حجاب خود را همیشه حفظ کند و با داشتن حجاب مشت محکم بر دهان مستکبرین زمان بزند و در آخر از همه ی مؤمنین طلب بخشش دارم.
در وادی عشق عاقلان مجنونند در مسلخ عشق عاشقان در خونند
چون وصف کنم که عاشقان چونند از دایره عقل همه بیرونند
(فدائی امام، سیدعلی دوامی)
مامان جان، این که در زیر نوشتم، معنی را نمی نویسم، چون عربی است و می خواهم خودتان معنی آن را پیدا کنید، و وقتی معنی آن را پیدا کردید، منظورم را می فهمید، نگران من هم نباشید.
من طلبنی وجدنی * و من جدنی عرفنی * و من عرفنی احبنی* و من احبنی عشقنی* و من عشقنی عشقته* و من عشقته قتلته* و من قتلته فعلی دیته* و من علی دیته فانا دیته.
سید علی دوامی