مقاله/ بخش دوم

بررسی ابعاد مختلف طرح خاورمیانه بزرگ/ 3 محور اصلی طرح خاورمیانه

آمریکا در طرح خاورمیانه بزرگ مخصوصا در بخش ملت سازی، اشتباه استراتژیک خود را مرتکب شده است، چرا که جوامع اسلامی ساکن در خاورمیانه در قرن 21 با جوامع جنگ زده آلمانی و ژاپنی در جنگ جهانی دوم تفاوت‌های بسیاری دارند.
کد خبر: ۲۳۷۰۲۹
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۸ - 26April 2017
بررسی ابعاد مختلف طرح خاورمیانه بزرگ/ 3 محور اصلی طرح خاورمیانهبه گزارش گروه بین‌الملل دفاع پرس، طرح خاورمیانه بزرگ با استناد به گزارش توسعه انسانی سال2002 سازمان ملل درباره وضعیت کشورهای عربی خاورمیانه تنظیم شده است. در این گزارش تصویر تاریکی از آینده اقتصادی- اجتماعی کشورهای خاورمیانه بویژه کشورهای عرب ترسیم شده است. به عنوان مثال گفته شده است که 40 درصد اعراب بالای 18 سال بی‌سوادند- تا سال 2020 حدود 100میلیون جوان به بازار کار وارد می‌شوند- یک سوم از افراد منطقه با درآمد روزانه کمتر از 2 دلار زندگی می‌کنند- تنها 1/6 درصد از مردم عرب می‌توانند از اینترنت استفاده کنند- حدود 51 درصد از جوانان عرب تمایل دارند به کشورهای غربی مهاجرت کنند- درآمد همه کشورهای عرب از کشوری همچون اسپانیا کمتر است و ... (1) پیشنهاد دهندگان این طرح با اشاره به مطالب مزبور و با استفاده از عبارت‌ها و واژه‌هایی همچون فقدان آزادی، سطح نازل و جایگاه نا مناسب زنان در کشورهای خاورمیانه چنین نتیجه گیری می‌کنند که هر چه تعداد افراد محروم از حقوق سیاسی و اقتصادی در منطقه افزایش یابد به همان میزان تروریسم، جنایات سازمان یافته فراملی و مهاجرت غیر قانونی نیز افزایش می‌یابد.

بنابر این منطقه خاورمیانه بر سر دوراهی قرار گرفته است که با همین راه ادامه دهد که تهدید مستقیمی برای ثبات منطقه و منافع مشترک اعضای گروه هشت خواهد بود و یا به اصلاحات تن دهد که بهترین راه حل برای درمان مسائل منطقه است.

با توجه به سندی که اعضای هشت کشور صنعتی ارائه شد و نیز پیش نویس آن که روزنامه عربی الحیات چاپ لندن منشر شد، طرح خاورمیانه بزرگ سه محور اساسی دارد:

الف: دموکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه

در این مقوله دو مفهوم مهم ثبات و دموکراسی سازی مطرح هستند. همانطور که تاریخ هم ثابت کرده است آمریکا با رژیم‌های دیکتاتور سازگاری بیشتری دارد- که از آن جمله می‌توان به رابطه گرم او با ایران قبل از انقلاب اسلامی و همچنین شیوخ عرب اشاره کرد- به همین دلیل آمریکا الگوی حکومتی در خاورمیانه را ترکیه معرفی می‌کند با این مقدمه می‌توان نتیجه گیری کرد که آمریکا خواهان دموکراسی مطلوب نظر خود می‌باشد که نمود این ادعا به بهترین وجه در نظرات «شریل برنارد» منعکس شده است.

شریل برنارد، پژوهشگر و کارشناس ارشد کانون اندیشه RAVD یک استراتژی پنج محوری را بعنوان راهنمای عمل آمریکا و کشورهای غرب برای پیشبرد اصلاحات مذهبی در جوامع و کشورهای اسلامی و تقویت ساختارهای دموکراتیک در این کشورها با عنوان «پنج ستون دموکراسی: چگونگی پیشبرد اصلاحات اسلامی» پیشنهاد کرده است. این دستور کار در شماره بهار 2004 بولتن این کانون اندیشه به چاپ رسیده است که مهم‌ترین مباحث آن به شرح زیر است:

ابتدا اندیشه‌های رایج در جهان اسلام را به چهار طیف متفاوت بنیادگرایان، سنت گرایان، تجددگرایان و عرفی‌ها(سکولارها) تقسیم‌بندی کرده است. سپس پنج راهکار یا استراتژی برای پیشبرد اصلاحات در جوامع اسلامی بر می‌شمارد که عبارتست از:

1- پشتیبانی از مدرنیست‌ها در وهله اول نخست. شریل برنارد معتقد است که تجددگرایان و اصلاح طلب‌ها بیشتر از سکولارها مورد توجه غرب هستند، چرا که سکولارها با مشی انفعالی و ضد آمریکایی خویش نمی‌توانند شریک مطمئنی برای غرب باشند همچنان که ایشان از داشتند پایگاه وسیع مردمی هم محرومند.

2- پشتیبانی از سنتی‌های اصلاح طلب یعنی آن دسته از سنتی‌هایی که با جامعه مدنی جدید، همراهی بیشتری دارند.

3- مخالف جدی با بنیادگرایان از راه هدف قرار دادن آسیب پذیری‌های آنان در زمینه اصول و ایدئولوژی اسلامی.

4- پشتیبانی از سکولارها بطور موردی و به اقتضای شرایط. در این خصوص غرب بایستی از اندیشه‌های امکان‌پذیری جدایی بین مذهب و سیاست در اسلام و اینکه این جدایی، دین را به خطر نیانداخته است، بلکه تقویت نیز می‌کند، حمایت کند.

5- ایجاد و توسعه نهادهای و برنامه‌ای فرهنگی و سکولار (2)

6- به این استراتژی پنج محوری خانم برنارد که خواهان تزریق دموکراسی از مجراها و کانال‌های خاصی است اصطلاحا «دموکرسی هدایت شده» می‌گویند. دموکراسی که رهبران نه نماینده واقعی مردم، بلکه مهره‌های بیگانگان می‌باشند. در صورت گام برداشتن در غیر از مواضع دیکته شده غرب به راحتی از گردونه قدرت خلع شده و مهره دیگری جایگزین آنها می‌شود. دموکراسی که نمایندگان آن حق رأی را از مردم می‌گیرند و حق نفع و منفعت را به بیگانگان تقدیم می‌کنند.

بنابراین زیاد غریب و نامأنوس نخواهد بود که آمریکا شعار دموکراسی سازی را به عنوان اولین شعار طرح خاورمیانه بزرگ برگزیده است.

ب) ایجاد اقتصاد لیبرال(لسه‌فر) و اصل تجارت آزاد

هر چند استراتژی ملی بوش با تلقی‌های به اصطلاح خیرخواهانه برای گسترش دموکراسی و حقو بشر و زدودن رژیم‌های دیکتاتوری و حامی تروریسم شکل گرفته، ولی در نهایت این استراتژی به نفع اقتصاد آمریکا و نظام سرمایه‌داری است(3)
 
این اصل برگرفته شده از طرح خاورمیانه شیمون پرز می‌‌باشد که قائل به ایجاد یک بازار بزرگ برای کشورهای منطقه بود و از اقتصاد آزاد حمایت می‌کرد.

بر طبق این اصل تعرفه‌ها، حقوق و قوانین گمرکی حذف می‌شود، دخالت دولت در اقتصاد به طور محسوسی کاهش پیدا می کند و تمامی این بخش‌ها به بخش خصوصی واگذار می‌شود شرایطی ویژه در جهت حمایت از سرمایه‌گذاری خارجی بایستی صورت گیرد و کشورها در ساختار اقتصاد جهانی ادغام شوند در نتیجه این اصل، اولا صنایع نوپا و کوچک کشورهای خاورمیانه کاملا از بین خواهد رفت و تولیدات داخلی با رکود شدیدی مواجه خواهند و ثانیا شرکت‌های چند ملیتی که عمدتا آمریکایی هستند بازار وسیع منطقه را در دست خواهند گرفت و سودسرشاری از این مسیر عایدشان خواهد شد و در نهایت اسرائیل با پشتوانه قوی اقتصادی خویش خواهد توانست از طریق ابزار اقتصادی بر کشورهای خاورمیانه اعمال نفوذ کند.

نهایت امر اینکه آمریکا خواهد توانست از این کشورهای خاورمیانه را به کشورهای کاملا ضعیف از لحاظ اقتصادی و وابسته به خود تبدیل کند.

ج) ایجاد تغییرات عمده در ساختار و بافت فرهنگی و مذهبی جوامع و همچنین دفاع از حقوق زنان

اگر روند گسترش نظام سیاسی و اقتصادی غرب را طی سال‌های قرن 19 به بعد در نظر بگیریم، روند رو به گسترشی را شاهدیم که سایر فرهنگ‌ها و ملت‌ها به درجات متفاوت در برابر آن مقاومت کرده یا تسلیم شده‌اند. بسته به درجه مقاومت یا عدم مقاومت، مناطق مختلف جهان را می‌توان این‌گونه تقسیم‌بندی کرد:

-مناطق و ملت‌هایی که فرهنگ‌شان مغایرت چندانی با فرهنگ و اقتصاد جهانی ندارد یا با آن هم‌سو و هم‌جهت است؛ همانند آسیای جنوب شرقی، آمریکای لاتین، شبه‌جزیره ایبری (اسپانیا و پرتغال) و یونان.

-مناطق و کشورهایی که در آن‌ها فرهنگ ملی و منطقه‌ای به میزانی ضعیف است که هیچ‌گونه احساسی از مقاومت یا مغایرت با فرهنگ و اقتصاد جهانی نمی‌تواند شکل بگیرد؛ همانند بسیاری از کشورهای آفریقایی.

-مناطق و کشورهایی که در آن‌ها فرهنگ دینی و ملی یک فرهنگ مدعی و در بسیاری از موارد مغایر با فرهنگ و اقتصاد جهانی سرمایه‌داری است. در این مورد نیز درجه مقاومت و ادعای جدایی متفاوت است. منطقه خاورمیانه بهترین مصداق این وضعیت است. البته از روسیه، چین، و هند نیز نام برده می‌شود.

تفاوت اساسی فرهنگ در چین، هند و روسیه با منطقه خاورمیانه (و به طور کلی مناطق مسلمان‌نشین جهان) در آن است که مذاهب کنفوسیوس، بودیسم و ارتدوکس فاقد ابعاد سیاسی ژرف همانند اسلام هستند. اسلام یک دین کاملا سیاسی است که برای همه وجوه سیاسی زندگی انسان‌ها، جامعه، ملت و امت برنامه دارد و گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی فرهنگ لیبرالیسیم را با مشکل روبه‌رو ساخته است. با توجه به این وضعیت، گفته می‌شود که خاورمیانه در برابر گسترش نظام اقتصاد جهانی سرمایه‌داری بیشترین درجه مقاومت را دارد و در واقع، از آخرین دژهای مقاومت در سطح جهان محسوب می‌شود. البته برخی این مقاومت را به مسائلی از قبیل واکنش در برابر تحقیر ناشی از استعمار و اشغال (مسأله فلسطین) نسبت می‌دهند اما واقعیت آن است که سابقه استعمار فقط مربوط به خاورمیانه نیست.

از این رو، خاورمیانه که نام خود را از نخستین موج گسترش استعمار و در نسبت با اروپا گرفت و پس از دوره استعمار نیز به عنوان منطقه منافع حیاتی آمریکا و سد نفوذ کمونیسم بیشترین اهمیت خود را در سیاست بین‌الملل از همین نسبت گرفته است در وضعیت کنونی نیز عمدتا به علت مقاومت در برابر نظام سرمایه‌داری جهانی، تهدیدکننده آمریکا و غرب به شمار می‌رود که در حوزه سیاست بین‌الملل به‌عنوان یک بازیگر مهم مطرح است. از این رو ایجاد تغییرات عمده در حوزه فرهنگ و اجتماع از جایگاه والایی در طرح خاورمیانه بزرگ برخوردار است و شامل تغییرات هویتی نیز می‌شود.

مدرسه به مثابه دومین گروه پس از خانواده، در اجتماعی شدن و درونی کردن فرهنگ در فرد نقش بسزایی دارد. این مدرسه و سیستم آموزشی است که پایه‌های هویتی فرد را از لحاظ ملی و مذهبی شکل می‌دهد و باعث تشکیل شخصیت در وی می‌شود. به همین علت هم آمریکایی‌ها اولویت ویژه‌ای به این عامل داده‌اند چرا که کمال مطلوب آن‌ها یک شهروند خاورمیانه‌ای، با شخصیت و فرهنگ آمریکایی است.

نمونه عینی این مسئله در افغانستان اتفاق افتاد و کتاب‌های آموزشی که ایران برای مدارس افغانستان تدارک دیده بود تماما برگشت داده شد و کتاب‌های آمریکایی جایگزین آن‌ها شد. نکته دیگر اینکه استراتژیست‌های آمریکایی در این راستا فقط به حوزه علوم انسانی که هویت‌ساز است، امعان نظر دارند و این تغییرات شامل حوزه‌های علمی، فنی و بیولوژیک نمی‌شود، چرا که می‌خواهند کشورها در همان حوزه پیرامونی که هستند باقی بمانند. با این وجود باید اذعان داشت که در زمینه حقوق زنان بویژه در برخی کشورهای عربی اجحاف زیادی شده است و بایستی برای آنان حقوق سیاسی، اجتماعی و شهروندی همچون مردان در نظر گرفت. اما طرح خاورمیانه بزرگ خواستار چیزی فراتر از این‌هاست چرا که ایران به شخصیت زن کرامت و اهمیت والایی داده است و تمامی حقوق او چه در صحنه خانواده و چه در صحنه اجتماع رعایت شده است ولی در تحلیل‌های آمریکایی از زن ایرانی، به عنوان الگو یاد نمی‌کنند درحالی‌که از زن آمریکایی به عنوان الگو برای زنان خاورمیانه نام می‌برند؛ همان زنی که در غرب تا اندازه یک ابزار آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده سقوط کرده است.

البته این را هم نبایستی دور از نظر داشت که نیمی از جمعیت خاورمیانه را زنان تشکیل می‌دهند و با گنجاندن این شعار در طرح، این قابلیت به وجود می‌آید که جمعیت زیادی از مردم خاورمیانه را با خود هماهنگ سازد.

پروسه خاورمیانه بزرگ جهت محقق شدن بایستی دو مرحله را پشت سر بگذارد که آن دو مرحله عبارتند از ملت سازی و دولت سازی. اما مفهوم ملت سازی و دولت سازی در طرح خاورمیانه بزرگ به چه معناست. پس از دخالت نیروهای نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم که به منزله پایان راهبرد انزواگرایی این کشور در عرصه بین‌الملل محسوب می‌شود، گروهی از استراتژیست‌ها و مشاوران امنیتی در عرصه سیاستگذاری خارجی، مطرح شدند که معتقد بودند ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت قادر است و باید برای حفظ منافع و محیط امنیتی خود بویژه در مناطق استراتژیک جهان، رژیم‌های رادیکال و معارض نظام بین‌الملل را از طریق جنگ تغییر داده و رژیم‌هایی هم پیمان و مدافع حفظ وضع موجود را جایگزین آنها سازد.

مطابق این نظریه راهبرد جایگزینی می‌بایست از طریق پی‌ریزی ساختارهای جدید ملی در ابعاد سیاسی و اقتصادی و با پشتوانه نیروهای نظامی و انتظامی صورت پذیرد تا رژیم‌های جایگزین به استانداردهای نظام‌های لیبرال سرمایه داری آمریکا نزدیک شوند.

به بیان بهتر در این راهبرد، امنیت سازی و منفعت‌یابی یا شبیه‌سازی محیط بین‌الملل با مشخصه‌های نظام آمریکایی مترادف قلمداد می‌شود. عنوانی که این استراتژیست‌ها برای پروژه خود برگزیدند، ملت سازی بود که بر پایه دو مفروضه مهم قرار داشت:

اول آنکه ملت‌های نیرومند و موفق از جمله آمریکا غالبا در پی یک جنگ تمام عیار ساخته شده اند و دوره انتقالی پس از جنگ، بهترین فرصت برای ایجاد ملت های جدید بوده است.

دوم آنکه نقش نیروهای نظامی نه‌تنها به پیروزی در جنگ محدود نمی‌شود بلکه مأموریت مهم آنها تداوم حضور در کشور مغلوب به منظور کنترل پیامدها و کاهش هزینه‌های دوره انتقالی و تضمین امنیت مراحل مختلف ملت سازی است. بنابراین طراحی نقشه جدید خاورمیانه بزرگ زیاد دور از ذهن نباید باشد ولی آمریکا در این رابطه، اشتباه استراتژیک خود را مرتکب شده است، چرا که جوامع اسلامی ساکن در خاورمیانه در قرن 21 با جوامع جنگ زده آلمانی و ژاپنی در جنگ جهانی دوم تفاوت‌های بسیاری دارند. سیاستمداران آمریکایی از دو تجربه آلمان و ژاپن پس از جنگ، همیشه به عنوان تجربیات موفق ملت سازی یاد کرده‌اند. آنها در حقیقت فراموش کرده‌اند که مردم جنگ زده و محروم این دو کشور، چاره‌ای جز پذیرش اصول، ارزش‌ها و نمادهای حکومتی آمریکا نداشتند. ولی مردم مسلمان خاورمیانه اولا در مقام اجبار قرار نگرفته‌اند که نسبت به باورهای آمریکایی تمکین کنند و دیگر اینکه ایشان معتقد به قاعده نفی سبیل می‌باشند که بر اساس آن هیچگونه راه و مسیر اعمال سلطه و کنترل بیگانگان بر مسلمانان مورد پذیرش قرار نگرفته است و اگر هم باشد بایستی از بین برود.(4)
 
منابع:

1-اهداف پیدا و پنهان طرح خاورمیانه بزرگ، ماهنامه نگاه اسفند 1382، جلد4، شماره 42، صفحه 2
 2- ماهنامه چشم انداز ارتباطات فرهنگی، دوره جدید شماره 11 آبانماه 1383، صصص 43-47
3- محمود سریع القلم، مبانی نظری سیاست خارجی دولت بوش، مطالعات منطقه‌ای: اسرائیل- آمریکا شناسی، جلد 13 صفحه94
4- ویژه نامه خاورمیانه اسلامی مرکز مطالعات و پژوهش‌های بسیج دانشجویی
 
انتهای پیام/ 411
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار