در ادامه چند خاطره از این شهید بزرگوار را مرور میکنیم.
از استانداری معرفی شدهام تا با شما همکاری کنم
وقتی به عنوان بخشدار معرفی شده بود، ما نمیدانستیم. یک روز مثل یک اربابرجوع وارد بخشداری شد. سلام کرد و نشست. به او چای تعارف کردیم. وقتی چایاش را خورد، یکی از همکاران از وی پرسید برادر شما چه کاری دارید که برای شما انجام دهیم؟
گفت: من برادر کوچک شما هستم. از استانداری معرفی شدهام تا با شما همکاری کنم.
بخشدار کارگر
دو کامیون سیمان از کرمان فرستاده بودند به بخشداری. وقتی کامیونها رسیدند، کسی آنجا نبود که کیسههای سیمان را خالی کند. ناصر خودش دست به کار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسههای سیمان. کیسهها را دو تا دو تا روی شانهاش میگذاشت و میبرد یک گوشه میگذاشت. راننده کامیون که دید ناصر با سرعت کار میکند از من پرسید این آقا چه کاره است؟
گفتم: بخشدار منطقه. از تعجب دهانش بازمانده بود، گفت: بخشدار مشغول خالی کردن سیمان است. تمام کیسهها را خودش خالی کرد و حاضر نشد استراحت کند.
ساعتها در یک راه صعبالعبور پیادهروی کردیم تا به یک روستا رسیدیم. ناصر رفت بین مردم روستا و به کار همه رسیدگی کرد. یکی از اهالی روستا جلو آمد و از ناصر خواست که برایش کاری انجام بدهد، ولی انجام آن کار در توان او نبود. یک گوشه نشسته بود و گریه میکرد. گفتم آقا ناصر چی شده؟ چرا ناراحتی؟ سرش را بالا آورد و با چشمهای خیس و گریان گفت: من نمیتوانم خواسته این مرد را برآورده کنم. گریهام برای این است که در برابر خواسته این بنده خدا ناتوانم.
بس از گذراندن دوره تعلیمات نظامی، جهت کمکرسانی به مردم فقیر مهاباد و کامیاران به آنجا اعزام شد. پس از آغاز جنگ تحمیلی، ناصر به سومار اعزام شد و مسئولیت انتقال شهدا و مجروحین به کرمان را برعهده گرفت. پس از آن به مدت هفت ماه بخشدار جبالبارز در شهرستان جیرفت شد و با رسیدگی فعال به امور روستاییان در جهت تامین رفاه آنان قدمهای موثری برداشت.
پارچه نوشته «آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزبالله تبریک میگوییم» بر فراز مسجد جامع خرمشهر یادگار شهید ناصر فولادی است.
انتهای پیام/