بخش پایانی/ مادر شهید «حسین مزرعه‌سفیدی‌پور» در گفت‌وگو با دفاع پرس:

پسرم در جبهه فرمانده بود اما خود را سرباز بسیجی معرفی می‌کرد

مادر شهید حسین مزرعه سفیدی پور گفت: هر بار که از حسین سوال می کردم در جبهه چه مسئولیتی داری, پاسخ می داد یک سرباز بسیجی همانند دیگر رزمندگان هستم، پس از شهادتش متوجه شدم فرمانده بوده است.
کد خبر: ۲۴۳۶۰۵
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۹ - 15June 2017
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: در بخش نخست گفت‌وگوی «اعظم رنجبر» مادر شهید «حسین مزرعه سفیدی پور» به خصوصیات اخلاقی و نحوه اعزام این شهید بزرگوار پرداخته شد. بخش پایانی این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:
جهت مطالعه بخش نخست گفت‌وگو اینجا کلیک کنید.
 
دفاع پرس: مسئولیت شهید در جبهه چه بود؟
 
مادر شهید: از وی سوال می‌کردم که در جبهه چه مسئولیتی داری که در زمان مرخصی عجله به بازگشت داری، می‌گفت: «یک سرباز بسیجی همانند دیگر رزمندگان هستم باید با عجله بازگردم، نگذارم که سنگر خالی بماند. رزمندگانی که شهید می‌شوند باید کسی باشد که اسلحه آنان را بردارد و از کشور دفاع کند.» بعد از شهادتش متوجه شدم فرمانده بود، در عملیات های مختلف مسئولیت غواصی، تک تیراندازی، آرپیچی زن و تخریب چی نیز بر عهده داشت.

دفاع پرس: به مرخصی که می آمد چه توصیه ای می کرد؟

مادر شهید: عید که به مرخصی می‌آمد، می‌گفت مادر لباس نو نخر و خانه تکانی نکن؛ عید زمانی است که حق بر باطل پیروز شود.

روایت فرماندهی که خود را سرباز بسیجی معرفی می کرد

دفاع پرس: در چه تاریخی و در کدام منطقه به شهادت رسید؟

دفاع پرس: 9 تیر ماه 1366 در منطقه مهران

دفاع پرس: نحوه شهادت پسرتان به چه صورت بود؟

مادر شهید: مسئول گردان شناسایی بود.  برای شناسایی به مهران رفته, ترکش مین به کمر و گردنش اصابت کرده بود و به درجه شهادت نائل امد.
همرزمش تعریف می کرد: حسین را پس از اصابت ترکش به عقب بازگرداندم, به امبولانس که رسیدم گفت: مرا حلال کن, سه مرتبه تکرار کرد یا حسین (ع) چشمانش را برای همیشه بست.

 دفاع پرس: خبر شهادتش را چه کسی به شما داد؟

مادر شهید: یکی از همسایه ها به دیدنم امد و جویای احولم شد, گریه کرد و از خانه خارج شد به دنبال وی رفتم و قسمش دادم که چه اتفاقی افتاده, پاسخ داد حسین مجروح شده, به سرم کوبیدم و متوجه شدم که به شهادت رسیده است. 

دفاع پرس: قبل از شهادت حسین, فکر می کردید به شهادت برسد؟

مادر شهید: بله, هر وقت زنگ خانه به صدا درمی امد با خود می گفتم چه کسی است, حتما خبر شهادت حسین را اوردند ولی هر بار که سالم به مرخصی می امد کم کم خیالم اسوده شد که دیگر شهید نمی شود. 

دفاع پرس: از اینکه واسطه رفتنش به جبهه شدید, پشیمان نیستید؟

مادر شهید: هرگز پشیمان نشدم , خدا را شکر می کنم که افتخار مادر شهید شدن را نصیبم کرد, شاید بتوانم روز قیامت سرم را در مقابل حضرت زهرا (س) بالا بگیرم. از شهادتش ناراضی نیستم و هر لحظه با خود می گویم پسرم شیرم حلالت باشد.  

روایت فرماندهی که خود را سرباز بسیجی معرفی می کرد

دفاع پرس: چه آرزویی برای پسرتان داشتید؟

مادر شهید: گاهی اوقات به حسین می گفتم: «مادر بار دیگر که به مرخصی آمدی، دست و بالت را بند می کنم. برایت به خواستگاری می روم.» می خندید و می گفت: «مراسم نامزدی‌ام در آن دنیا است»، با شنیدن این جملات وقتی گریه می کردم می‌گفت: «گریه نکن سعادت شهید شدن را ندارم.»

دفاع پرس: یادگاری دارید که از شهیدتان باقی مانده باشد؟

مادر شهید: در انباری خانه، کمدی قدیمی داریم که آخرین بار بر روی آن نوشته بود «یادگاری از طرف حسین»

دفاع پرس: آخرین باری که به بدرقه اش کردید را به خاطر می آورید؟

مادر شهید:  ماه رمضان بود روزه گرفته بودم، آن روز  سر درد داشتم، چشمهایم خوب نمی دید، هر بار که بدرقه اش می کردم پشتش آب می‌ریختم، می گفت: «مادر آب نریز ریا می شود، خدا باید نگهدارم باشد»، آخرین بار حرفی نزد و اجازه داد پشتش آب بریزم، می دانست که دیگر باز نمی گردد.

دفاع پرس: پس از شهادت حسین، دوستانش چگونه وی را توصیف می کردند؟

مادر شهید: مدتی پس از شهادتش بر سر مزار وی رفته بودم، چند نفر از دوستان سپاهی‌اش آمدند، بعد از سلام و احوال پرسی گفتند که حسین بی ریا و بسیار شوخ طبع بود. هر وقت به پایگاه می آمد به شوخی می گفت: «شکم هایتان را بزرگ نکنید، عازم جبهه شوید.»

دفاع پرس: پس از شهادت آیا به خوابتان آمده است؟ 

مادر شهید: پس از شهادتش خوابش را زیاد می دیدم ولی مدتی است که کمتر به خوابم می آید. هر بار که گریه می کنم شب به خوابم می آید و می گوید که مادر بی تابی نکن جایم خوب است.

انتهای پیام/ 111
نظر شما
پربیننده ها