به
گزارش دفاع پرس از یزد، محمود پهلوان از رزمندگان دوران دفاع مقدس در جهاد سازندگی به خاطرهای از ایام حضور در مناطق عملیاتی و خدمترسانی اشاه کرده است که با هم میخوانیم.
معمولاً ماشینآلات مهندسی، اکثر شبها در خط مقدم کار میکردند. خاکریزها را تقویت و یا ترمیم میکردند، روی سنگرهای ساخته شده خاک میریختند، سکوی تانک و 106 میزدند و ... .
زمستان سال 63 بود و در خط شلمچه مستقر بودیم. یکی از روزها، برادر علی خبیری که مسئول محور بود به مقر ما آمد و درخواست یکدستگاه لودر با راننده جهت تقویت سکوی تانک نمود، او گفت: این کار باید حتماً در روز، انجام گیرد، زیرا امکان کار در شب وجود ندارد.
دو نفر از رانندگان زبده، یعنی علی ابویی و حسین دهقانیزاده را صدا زدم تا بروند و این مأموریت را انجام دهند. لودر را روشن کردند و راه افتادند، علی خبیری هم با موتور به محل مأموریت رفت تا از نزدیک، کار را نظارت کند. ساعتی نگذشته بود که علی ابویی، سراسیمه، با پای برهنه و خاکآلود به مقر بازگشت و گفت: نیروهای عراقی لودر را زدند، مسئول محور، شهید شد و حسین دهقانیزاده هم بد جوری زخمی شده و نیروهای امدادگر او را به اورژانس خط رساندند.
سریع به اورژانس رفتم. کادر پزشکی سخت مشغول امدادرسانی بودند، اما ظاهراً کار خاصی نمیتوانستند برای وی انجام دهند. تمام بدنش پر از ترکش شده و بخشی متلاشی شده بود. امیدی به زنده ماندنش نبود، نفسهای آخر را میکشید، او را بوسیدم و صدایش زدم، مرا شناخت و از من طلب آب کرد، چند مرتبه گفت «آب».
خواستم به او آب بدهم، اما دکتر اجازه نداد. پنبهای را خیس کردم و روی لبهایش مالیدم. دقایقی بعد پیکر نیمه جان حسین را با آمبولانس به بیمارستانی در منطقه، منتقل کردند و ما همچنان نگرانش بودیم، تا اینکه خبر رسید، حسین دهقانیزاده نیز به خیل عظیم شهدا پیوست.
خدا میداند هنوز هم هر گاه چشمم به آب گوارایی میافتد، به یاد آن صحنه میافتم و منقلب میشوم. خوش به حال این عزیز که با لبهای خشکیده و تشنه، مولایش امام حسین (ع) را ملاقات کرد.
انتهای پیام/