فروردینماه سال 1360 اولین باری بود که به جبهه اعزام شدم و در منطقه عملیاتی فتحالمبین واقع در جاده اندیمشک ـ مهران که شامل مساحت زیادی از استانهای خوزستان و ایلام بود حضور یافتم.
نیروهای خودی با حداقل امکانات نظامی و لجستیکی در مقابل لشکرهای مجهز عراق دست به عملیاتی زدند که امام خمینی (ره) آن فتحالفتوح نامیدند.
در منطقه امامزاده عباس (دشت عباس) تیپ زرهی ذوالفقار مشهد با تانکهای چیفتن و تعدادی از تیپهای ارتش فعال بودند. از سپاه پاسداران نیز تیپهای زیادی شرکت داشتند .
آنچه که مشهود بود فرماندهی فعال سپاه در منطقه و انجام تکهای گسترده و عظیم دشمن بود به گونهای که شاید ظرف چهل و هشت ساعت، عراقیها از منطقه دشت عباس، جاده اندیمشک، سایت دزفول و بلندیهای منطقه، عقبنشینی کردند و غنایم زیادی به دست سپاه افتاد که تیپهای زرهی سپاه از ادوات و نفربرها و تانکهای تی 68 عراق تشکیل شد.
در پاکسازی سنگرها به وسایلی برمیخوردیم که برای هیچ یک از بچهها قابل شناسایی دقیق نبود از جمله ماسکهای ضد حمله شیمیایی بود که برای همه تازگی داشت. هر یک از بچهها بنا به اطلاعات خود، اسمی برای آن میگذاشتند. یکی میگفت این فیلتر هوای خودرو است. دیگری میگفت شاید بعضی از وسایل پخت و پز آشپزخانه باشد. منشور آنکه دشمن در آن عملیات هم، ماسکهای ضد حمله شیمیایی برای سربازان خود تدارک دیده بود که در جبهه خودی کسی آنها را حتی ندیده بود .
در آن عملیات مهندس مسعودی از همکاران کمیته عمران جهاد به همراه چند نفر دیگر اسیر شدند که با اولین گروه آزادگان به کشور بازگشتند.
تلفات عراقیها در عملیات فتحالمبین بسیار بالا بود، زیرا حجم آتش پشتیبانی ارتش ما همه آنها را در منطقه زمینگیر کرده بود و باعث شده بود حمله به خطوط دشمن و حتی عقبه آنها با کمترین تلفات خودی انجام شود .
اکبر ترکان که در آن زمان استاندار ایلام بود، با یک دستگاه جیپ غنیمتی عراق، مرتب در منطقه رفت و آمد میکرد. خودش راننده بود و به سنگرها سرکشی میکرد و کمبودها را گزارش میداد.
آستان امامزاده عباس، در اثر شلیک توپ عراقیها به صورت نیمه مخروبه در آمده بود. موقعیت امامزاده در کنار جاده بود. یک دستگاه کامیون آبرسان عراقیها در هنگام عقبنشینی از منطقه به داخل کانال کنار جاده سقوط کرده بود و راننده آن کشته شده بود. سرنشین آن هم از ترس، خود را به امامزاده عباس رسانده و در تاریکی شب روی سنگ مقبره خوابیده بود و از پارچه سبز روی مرقد به عنوان روانداز استفاده کرده بود تا شاید از دید رزمندگان دور بماند و در وضعیت مناسبی فرار کند. ولی رزمندگان ما برای ادای احترام به امامزاده وارد آن شده، وقتی خوب دقت میکنند جنبشی در زیر پارچه سبز مشاهده مینمایند تا اینکه با سرباز عراقی مواجه میشوند. وی که از ترس قادر به تکلم نبود، اسیر میشود.
با فتح منطقه مذکور کار پشتیبانی و تدارکاتی رزمندگان در جبهههای میانی به راحتی ممکن شد؛ زیرا تا قبل از خرمآباد و طی کردن راههای بسیار طولانی و گردنههای صعبالعبور و خاکی، منطقه را دور زده و به پشت دشت عباس برسند.
در عملیات فتحالمبین، چند تن از دوستان یزدی شهید شدند از جمله دو نفر از بچههای محله ما به نامهای رضا کندلی و مصطفی رنجبر که از نیروهای بسیار مخلص سپاه در دفاع مقدس بودند .
عملیات والفجر مقدماتی
عملیات والفجر مقدماتی، از ابتدا والفجر نام داشت؛ ولی به علت اینکه با شکست سنگینی مواجه شد، توسط آقای هاشمی رفسنجانی کلمه مقدماتی نیز به آن اضافه شد و سپس همه جا والفجر مقدماتی نام گرفت. عملیاتی بود بسیار سنگین و پر از تجهیزات و و سایل که شاید عمده آنها از غنایم فتحالمبین به دست آمده بود .
روحیه نیروها تا حدود زیاد مغرورانه بود، زیرا دارای لشکر زرهی شده بودند و انگار با این وسایل شکستناپذیرند. لشکر نجف اشرف در منطقه فعال بود. البته منطقه وسیعی برای اجرای عملیات والفجر مقدماتی در نقشه دیده میشد. نیروهایی در منطقه ذلیجان، رقابیه، جنگل امقر و شهر الاماره عراق، مستقر بودند. یزدیها در این عملیات با چندین گردان شرکت کرده بودند و همگی تحت فرماندهی لشکر نجف اشرف اصفهان بودند که شامل تعداد زیادی نوجوان و جوان بود .
در شب اول عملیات، نیروها با ادوات زرهی شامل نفربرها و تانکها که همگی غنیمتی بودند به سمت خطّ مقدم یورش بردند. قبلا در منطقه ذلیجان که شنی و رسی بود جهادسازندگی جادهسازی کرده بود و بر پیشانی کوهپایهای آن نوشته بود «ذلیجان را خدا شکافت» خودروهای سبک هنوز عمدتا سیمرغ بودند و تعداد کمی هم تویوتا لندکروز که کار سوخترسانی و جابجایی نیروها و آمبولانس را انجام میدادند. ساعت دو یا سه بامداد بود که متوجه شدند که در محاصره دشمن هستند، بعضی از فرماندهان به نیروهای اطراف خود علامت دادند تا عقبنشینی کنند.
این در شرایطی بود که بخش عمده نیروها با زرهپوش به جاده شهر الاماره رسیده بودند. آنها به خیال اینکه عراقیها مقاومتی نداشته و فراری شدهاند، به سرعت جاده را به سمت شهر الاماره طی میکردند، غافل از اینکه عقبه آنها بسته شده بود و به راحتی در اسارت دشمن بودند. تا روشنایی صبح نیروهای پیاده در کانالها مانده، از خستگی و بیخوابی تاب دویدن و عقب آمدن را نداشتند. یادم میآید تا ساعت هشت صبح همچنان لندکروزها برای رهایی رزمندگان در خطوط درگیری و نجات بچهها تلاش میکردند. آتش بینهایت سنگین دشمن تلفات بسیاری از ما گرفت. به طوری که عصر روز عملیات در مقر گردان یزد شام غریبان بود. شاید از گردان چهارصد و بیست نفره، 10 نفر و یا کمتر بازگشته بودند. تعداد اسیر، مفقود و شهید در این عملیات بیسابقه بود. همکاران ما آقایان قاسم عسکری، قاسم باغبانزاده، حسین امین، انوری، طباطبایی، پورمقدس و تعداد دیگری در این عملیات حضور داشتند. برادر آقای باغبانزاده در همین عملیات شهید و مفقود گردید که پس از چند سال پیکر مطهرش به شهر یزد آورده شد.
در روز بعد از عملیات نیروهای هوایی ارتش عراق و پاتک سنگین آنها، امان را از نیروهای ما گرفته بود. در نزدیکی بنه ما یک راکت از هواپیما شلیک شد که عمل نکرد و سالم در زمین نشست. در این عملیات نیروهای یزدی به عنوان خط شکن انتخاب شده بودند و از ماشینآلات راهسازی یزد مثل لودر و بلدوزر برای خاکریز زدن استفاده میکردند. در همین عملیات یک دستگاه لودر جهاد یزد که راننده آن حاج آقا شکرالله یاوری بود به غنیمت عراق درآمد. بچه ها به آقای یاوری میگفتند که چرا باعث شدی لودر در خط بماند؟ او هم به شوخی میگفت: ناراحت نباشید سوئیچ را آوردهام ! عراقیها نمیتوانند آن را ببرند!
شکست عملیات والفجر مقدماتی برای مسئولین و مخصوصاً سپاه نفسگیر بود. به طوری که حداقل تا سه ماه عملیات انجام نشد. هرچند علت شکست را خیانت منافقین در لو دادن عملیات ذکر کردند؛ ولی همچنان که گفته شد غرور و عدم رعایت مسائل اطلاعاتی و امنیتی عمده مشکل ما بود. کمکهای مردمی در این عملیات بیسابقه بود به صورتی که که به علت نداشتن امکانات چون انبار و سردخانه بسیاری از آذوقهها از بین رفت.
عملیات کربلای چهار
این عملیات در منطقه خرمشهر انجام شد، با حفظ کلیه مسائل اطلاعاتی و عملیاتی از جمله برای اینکه ماهوارهها نتوانند محل اصل عملیات را شناسایی کنند خودروها نیرو بر چندین بار حوزه عملیاتی را دور میزدند .
نیروها توجیه شده بودند که هر گردان در محوری خاص، عملیات داشته باشد. قرار بود ما هم به اتفاق گروهان خود، در یکی از جزیرهها پیاده شویم و بچهها در آنجا درگیری تصنعی انجام دهند تا عمده رزمندگان در محور اصلی اقدام کنند. متأسفانه در این عملیات نیز شکست، سرنوشت نیروهای خودی بود. در دو شب پیاپی، نیروهای ما زمینگیر شدند و سپس تک شیمیایی دشمن شروع شد به گونهای که ظرف کمتر از دوازده ساعت، کل منطقه از نیرو و امکانات تخلیه گردید و ما به جاده اهواز ـ خرمشهر منتقل شدیم .
تدارکات نظامی و استفاده از اصل استتار و غافلگیری در این عملیات بسیار زیاد بود؛ لکن مصلحت الهی چه بود که حمله لو رفت و ما بدون اینکه به اهداف خود در عملیات برسیم پایان آن اعلام شد .
عملیات والفجر هشت
قدرت لایزال الهی و عظمت بیمانند او و اثبات کلام قرآن مجید، « غلبته فئتا کثیره » موجب شد تا بینظیرترین عملیات جنگی، حداقل در خاورمیانه، بدون پشتوانه خارجی و فقط با تکیه به نیروی ایمان رزمندگان اسلام در منطقه اروند رود تحقق یابد. اروند خروشان که آب آن با سرعت 60 کیلومتر در ساعت به خلیج فارس میریخت، در برابر عزم و اراده ایرانیان پیرو خاندان عصمت و طهارت (ع) تعظیم نمود. غواصان شجاع ما خط مقدم دشمن را شبانه شکستند. آن طرف خط، جزیره فاو قرار داشت. فاو جزیرهای بود متروک، دارای ساختمانهای قدیمی و نسبتاً محدود.
در ابتدای عملیات تجهیزات و ماشینآلات با دبّه و قایقهای بزرگ به فاو منتقل میشد تا بالاخره کار متخصصین جهادسازندگی عملی شد و پل بزرگ اروند که وسیله اتصال تعداد زیادی لوله قطور ساخته شده بود، به بهرهبرداری رسید و از این پس تریلرها و کمرشکنها به راحتی با فاو وارد میشدند. این پل در امان نبود و مرتب مورد حمله دشمن قرار میگرفت. اما هر بار بعد از تخریب حاصل از بمب باران چون از جنس لوله بود سریع ترمیم میکردند. خانههای قدیمی فاو که همگی خالی سکنه بودند، تخریب و از خاک آنها برای زیرسازی جاده استفاده میشد. خاک فاو دارای انعطاف بسیار بود به طوریکه به محض خیس شدن مانند سطح صیقلی عمل میکرد.
جهاد یزد در فاو جایگاه مستقل نداشت. ما با جهاد اصفهان و رشت همکاری داشتیم. یکی از همرزمان رشتی که پسر و فرزند خواهرش در عملیات والفجر هشت شهید شده بودند، همچنان در فاو بود و حاضر نمیشد که به محل سکونت خود برای مراسم خاکسپاری فرزند و خواهرزادهاش برود. با اصرار از او خواستیم که این کار را بکند. مسئولیتش در جزیره فاو را قبول کردیم و او رفت. نزدیکترین اورژانس برای مداوای زخمیهای خط، کنار مقر سجاد و در داخل خاک خودمان بود. برای سرویسدهی سریعتر، سپاه تصمیم گرفت در فاو بیمارستان مجهزی احداث کند که به بیمارستان فاطمه الزهرا (س) موسوم شد.
چند تن از همکاران جهاد یزد مثل آقایان عبدالحسین جعفریزاده، حسین زائرالحسنی، مهدی گلشننیا نیز در فاو بودند. یک شب که آتش در خط شدید بود راننده بلدوزر کرمانشاه ترکش خورد و سرانجام شهید شد. نامش رستمی بود.
آن روز آقای گلشننیا به سبب شهادت رستمی و موج انفجار حالت نامناسبی پیدا کرد و سر به بیابان گذاشت .
انتهای پیام/