گروه اخبار داخلی دفاع پرس– مصطفی خدابخشی؛ در دهه 50 از ایران به منظور حفاظت و حراست از منافع آمریکا به عنوان ژاندارم منطقه یاد میشد. در آن برهه زمانی عراق با تکیه بر شوروی نیز سودای ژاندارم شدن را در سر داشت همانطور که عربستان با توجه به وسعت جغرافیایی بر طبل تو خالی قدرتنمایی خود می کوبید تا بیشترین سهم را در منطقه از آن خود کند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و ظهور جریانی جدید در سطح منطقه و با شعارهای ضد آمریکایی چرخشی معنی دار در سیاست های آمریکا به منظور حفظ قدرت خود در بزرگترین منطقه انرژی جهان رخ داد تا با حمایت از عراق هم به سودای ژاندارمی صدام حسین تحقق یابد و هم آمریکا دست برتر را در غرب آسیا از آن خود داشته باشد.
عملا آمریکا در آن تاریخ با این چرخش بزرگترین ارتش منطقه را با خود همراه کرد و آن را ابزاری برای به دست آوردن منافع از دست رفته خود در ایران قرار داد.
در آن برهه زمانی عراق خود را قدرت بلامنازع منطقه می پنداشت در حالی که تنها یک عروسک خیمه شب بازی برای سیاست های پشت پرده آمریکا بود.
در طول هشت سال جنگ تحمیلی، انواع تهدیدات و حذف چهره های شاخص در کشور توسط سیاست و جریان فکری تاثیرگذار آمریکا در کشور صورت گرفت تا ایران باانقلاب ساختاری خود مجددا به پشت میز قدرت در منطقه باز نگردد و عملا کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس یاعراق جایگزین آن شوند.
با پایان جنگ عراق علیه ایران و نهایتا شنیده شدن زمزمه های زاویه دار شدن صدام حسین نسبت به آمریکا باز صدای تبل جنگ در منطقه بپیچید تا قدرت به خطر افتاده آمریکا در منطقه و قطع منابع انرژی که هر روز تهدیدی برایش به حساب می امد بازیابی شود.
آمریکا به صورت مستقیم جنگ علیه عراق را آغاز می کند و در کمترین زمان ممکن ارتش به اصطلاح بزرگ بعثی را زمین گیر می کند تا باز ثابت شود که آمریکا نگاهی ابزاری به دولت های منطقه داشته و به دنبال دوشیدن آنهاست. وقتی دولتی قرار نیست منافعی برای آمریکا در منطقه داشته باشد پس محکوم به حذف از پرونده قدرت منطقه ای است و باید جایگزینی برای آن در نظر گرفته شود.
برخلاف تصورات آمریکا و محاسبات صورت گرفته در اتاق های فکر این کشور پس از صدام جریان مقاومت و شیعی به مسند قدرت تکیه می زند و همین عامل باعث می شود چند ده هزار میلیارد هزینه آمریکا در تهاجم به عراق به منظور احیاء قدرت؛ عقیم باقی بماند تا کم کم زمزمه های بروز و ظهور گروه های تندرو و تروریستی در کشورهایی که در جبهه مقاومت قرار گرفته بودند ایجاد شود. داعش، النصره و دیگر گروه های تروریستی آتش به دامان منطقه خصوصا عراق و سوریه انداختند تا مجددا بازی سقوط و دومینوی آمریکا در منطقه رقم بخورد.
با توفیقات ایجاد شده در سطح منطقه از سوی جبهه مقاومت، آمریکا این بار تراز قدرت خود را بر روی کشور دیگری قرار داد. عربستان. این کشور که دایه دار پدرخواندگی کشورهای عربی است با قراردادی چند صد میلیارد دلاری برای تهیه تجهیزات نظامی از آمریکا پا جای پای مهره سوخته ای همچون صدام گذاشت تا این بار بازی با مرگ قدرت به دامان عربستان بیوفتد.
این تحولات جریان قدرت آن هم با تکیه بر عنصر قدرت خارجی هموچون آمریکا در حالی در منطقه به صورت سینوسی از کشوری به کشور دیگر منتقل شد که آمریکا در محاسبات خود به درستی فهمید که قدرت اصلی در منطقه کشوری جز ایران نیست لذا می بایست عنصری بازدارنده در برابر آن ایجاد کند تا از قدرت گیری روز افزون آن جلوگیری به عمل آورد. عملا می توان گفت کشورهایی که در سال های گذشته با حمایت آمریکا در دایره توهم قدرت قرار گرفتند تنها سوپاپ های اطمینانی برای این کشور بودند تا در موقع نیاز از آنها علیه ایران بهره برداری کنند در حالی که با وجود تمامی فشارهای منطقه ای ایجاد شده و تحریم های ناجوانمردانه علیه ملت آزادی خواه ایران؛ ایران مسیر بازیابی قدرت در تمامی ابعاد را طی کرد و خواب را از چشم بسیاری از مدعیان قدرت پراند بدون اینکه وابستگی به شرق و غرب برای خود در پرونده ثبت کند.
این افزایش قدرت در ایران در شرایطی رخ داد که ایران پیام افزایش قدرت خود را هویت بخشی به موضوع صلح در منطقه اختصاص داد و در پس تمامی رزمایش ها و آزمایش های خود این پیام صلح را به کشورهای منطقه مخابره کرد این در شرایطی است که دیگر کشورهای منطقه و یا گروه های تروریستی خود ساخته آمریکا در منطقه برای نمایش قدرت خود از هیچ جنایتی فروگذار نکردند که نمونه های بارز آن را می توان در عراق و سوریه و یمن و .... به مشاهده نشست.
در حالی که ایران با گذشت زمان و تکیه بر داشته های میهنی به کشوری قدرتمند در منطقه مبدل شده و تمام صف آرایی های دلارهای آمریکایی در برابر آن یارای مقاومت ندارند به مانند ماه های گذشته یک بار دیگر از سوی برخی از جریانات داخلی موضوع قدرت مورد هجمه قرار گرفت.
یکبار توان موشکی، یکبار توان نظامی، یک بار سپاه و یکبار تفنگ و این بار بیان شدن این موضوع که قدرت منطقه ای بودن هیچ اهمیتی ندارد.
برای مطرح کنندگان این جریان فکری باید یک نکته را متذکر شد و آن اینکه کشورها و گروهک هایی که در سطور بالا از آنها به عنوان دایه داران قدرت در منطقه یاد شد؛ برای رسیدن به قدرت به مانند فردی که در حال غرق شدن است پنجه به هر چیزی می زنند.
حالا برای یک ثانیه به این موضوع بی اندیشیم که اگر ایران هم اکنون کشوری قدرتمند و دارای استقلال نبود تا کنون چه بر سرش آورده بودند و چگونه بر تمامیت ارضی آن می تاختند.
به نظر سیاست مداران پیش از آنکه به فکر خوش آمدهای طیف سیاسی مطبوعشان باشند، می بایست امنیت ملی و ماهیت ملی در راس خواسته هایشان قرار گیرد تا با سخنی نسنجیده فضا را برای ترقه بازی هایی دیگر فراهم نکنند.
تشنگان قدرت در منطقه به دنبال برد برد در منطقه نیستند بلکه برد باخت تنها خواسته ای است که آنها در برابر کشور ما دارند و سودی این خواب آشفته را هر روز در سر می پرورانند.
انتهای پیام/