گزارشی از شکست کودتای نقاب در سال 58؛

نقابی که از چهره کودتاگران افتاد

دشمنان انقلاب اسلامی ایران وقتی که از ایجاد آشوب و ناامنی توسط گروهک‌های مختلف برای سرنگونی این انقلاب نا امید شدند، دست به دامان عوامل شاپور بختیار و برخی از نظامیان ارتش شاهنشاهی که به بیرون از کشور فرار کرده بودند، شدند تا با کودتایی بتوانند، انقلاب را از بین ببرند.
کد خبر: ۲۴۶۸۲۳
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۹ - 08July 2017

به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس، دشمنان انقلاب اسلامی ایران وقتی که از ایجاد آشوب و ناامنی توسط گروهک‌های مختلف برای سرنگونی این انقلاب نا امید شدند، دست به دامان عوامل شاپور بختیار و برخی از نظامیان ارتش شاهنشاهی که به بیرون از کشور فرار کرده بودند، شدند تا با کودتایی بتوانند، دوباره به کشور ایران بازگردند. کودتایی که نقاب نام گرفت؛ نقاب جمع حروف اول «نجات قیام انقلاب بزرگ» است.

دی ماه سال 58، یکی از هواداران شاپور بختیار سازمانی را با نام نقاب و با هدف ایجاد کودتا نظامی در ایران بنیان گذاری کرد و تصورش این بود که با سقوط تهران می‌توان سایر شهرها را نیز به تحت سلطه درآورد.

نقابی که از چهره کودتاگران افتاد 

مقدمات نظامی برای اجرای کودتا

کودتای نظامی نیازمند تجهیزات، افراد نظامی آگاه به وضعیت دفاعی کشور و پایگاه نظامی است. از این رو سازمان کودتا، از بسیاری از ارتشیان نظام شاهنشاهی که به بیرون از کشور فرار کرده بودند، بهره جست و چون این کودتا باید با سرعت عمل انجام می‌شد، نیاز به پایگاه هوایی داشت لذا پایگاه هوایی شهید نوژه در همدان بهترین مکان برای شروع طرح آن‌ها بود. این پایگاه در 50 کیلومتری شهر همدان قرار دارد و تیمسار محققی، تیمسار سعید مهدیون، سروان حمید نعمتی، سروان ایرج ایران نژاد و چند تن دیگر از سران کودتا در آنجا خدمت کرده بودند.

برای تصرف پایگاه نوژه به عنوان کلید عملیات کودتا قرار بود ۱۲ تیم مرکب از یکصد تن از کلاه سبزهای تیپ نوهد، ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر از فریب خوردگان ایل بختیاری و ۱۲ نفر راهنما از داخل پایگاه به فرماندهی سرگرد کوروش آذرتاش (فرمانده تیپ نوهد پیش از انقلاب) جهت تصرف پایگاه نوژه وارد عمل شوند. طبق نقشه پس از تصرف پایگاه تیمسار محققی برای رهبری عملیات هوایی در اتاق فرماندهی مستقر می‌شد و همزمان سروان حمید نعمتی، سروان محمد ملک، سروان کیومرث آبتین و سروان فرخزاد جهانگیری که هر کدام فرمانده یک تیم بودند اولین اسکادران هوایی را به پرواز در می‌آوردند. این اسکاداران شامل ۱۶ هواپیما از ۵۳ فروند هواپیمای مجهز به سلاح سنگین بود که برای عملیات در نظر گرفته شده بود‌. در طرح کودتا، عملیات هوایی نقش محوری داشت بنابراین هواپیما‌ها باید مسلح به سلاح سنگین و آماده پرواز می‌شدند.

افشای کودتا

افشای کودتا توسط یکی از خلبانانی که قرار بود در این کودتا همراه باشد صورت گرفت. آن خلبان گفته است: آن زمان من در پایگاه هوایی شهید نوژه خدمت می‌کردم. حدود ۶ ماه قبل از کودتا، برای کرایه اتومبیل به آژانس مراجعه کردم. صاحب آن آژانس گفت که ۲۰ هزار تومان پول به من بدهی برایت یک پیکان تهیه می‌کنم. من هم ۲۰ هزار تومان تهیه کردم و به او دادم. در ادامه صحبت‌ها گفت: برنامه‌ای داریم که تو هم اگر در آن شرکت کنی می‌توانی در آینده وزیر و یا مقام دیگری که بخواهی بشوی!

این موضوع گذشت تا اینکه دو سه روز قبل از کودتا، یکی از خلبانان کودتاچی در پایگاه شهید نوژه راجع به این کودتا با من صحبت کرد و گفت: ‌تو هم برای این کار در نظر گرفته شده‌ای و امروز بعد از ظهر، حمید نعمتی در ابتدای سه راهی پایگاه، منتظر تو است... حمید نعمتی را دیدم. قرار ملاقات را در تهران گذاشتیم. در تهران، به منزل نعمتی رفتم، به من گفت مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما می‌توانیم تا ۵ میلیون نفر را بکشیم! و اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس و یا روی ناو آمریکا در خلیج فارس فرود بیاییم.

من به او گفتم: شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می‌خواهید بکنید؟! گفت ما با حکومت مخالفیم، ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چاره‌ای نداریم جز اینکه همه را بکشیم. این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها هم خصوصاً در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم: من بیت امام را نمی‌توانم بزنم ولی تلویزیون را می‌زنم. پس از کمی صحبت از او جدا شدم و به خانه‌مان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود در میان گذاشتم. مادرم به شدت ناراحت شد و گفت:‌ تو نه تنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمی‌کنم و از تو رضایت ندارم.

نقابی که از چهره کودتاگران افتاد 

بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادر و برادر کوچکترم درباره این موضوع صحبت کردیم. بعد از این صحبت‌ها، من تصمیم گرفتم موضوع را به جایی و یا به کسی اطلاع دهم، ولی می‌ترسیدم به هر کسی این موضوع را بگویم. تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنه‌ای بگویم و برای محکم کاری موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم: اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم به هر ترتیبی شده این موضوع را در جایی خبر بدهد و جلوی این کار را بگیرد. ساعت ۱۲ و نیم از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم: من یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتماً به آقای خامنه‌ای بگویم، مرا به کمیته بردند و چون زیاد سؤال می‌کردند، گفتم: من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است. ساعت ۴ و نیم صبح بود. رفتیم منزل آقای خامنه‌ای... »

رهبر معظم انقلاب در این باره می‌فرمایند: « ماجرای اطلاع من از کودتایی که در پایگاه شهید نوژه قرار بود اتفاق بیافتد، به این شکل بود که شبی حدود اذان صبح، دیدم درب منزل ما را می‌زنند، به شدت هم می‌زدند، من از خواب بیدار شدم، رفتم دیدم آقای مقدم است، می‌گوید که یک ارتشی آمده و میگوید با شما یک کار واجب دارد.
گفتم: کجا است؟

گفتند: در اتاق نشسته. داخل اتاق پاسدارها شدم، دیدم شخصی دم در تکیه داده به دیوار، کسل، آشفته و خسته، سرش را فرو برده بود.گفتم: شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله.

گفتم: چه کار دارید؟

گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان می گویم. من حساس شدم. گفتم: من نمازم را بخوانم، می‌آیم. پس از نماز او را به داخل حیاط آوردم، گوشه حیاط نشستیم.

گفت: کودتایی قرار است انجام شود. گفتم: قضیه چیست و تو از کجا می‌دانی؟
او شروع کرد به شرح دادن. گفتم: شما چطور شد آمدی سراغ من؟
او ماجرای خود را تعریف کرد که جالب بود... آثار بیخوابی شب، خیابانگردی، خستگی، افسردگی شدید و سراسیمگی در او پیدا بود. حرفش را مرتب و منظم نمی‌زد و من مجبور بودم مکرر از او سؤال کنم. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده، پول‌هایی به افراد زیادی داده‌اند، به خود من (خلبان) هم پول دادند.

عده‌ای از تهران جمع می‌شوند می‌روند همدان و شب در همدان این کار (تصرف پایگاه هوایی شهید نوژه) انجام می‌گیرد. بعد می‌آیند تهران، جماران و چند جا را بمباران می‌کنند. پرسیدم کی قرار است این کودتا قرار بگیرد؟ گفت: امشب و شاید فردا شب - دقیقاً یادم نیست. من دیدم مسئله خیلی جدی است و بایستی آن را پیگیری کنیم. با اینکه احتمال می‌دادم او حال عادی نداشته باشد یا سیاستی باشد که بخواهند ما را سرگرم کنند، اما اصل قضیه این قدر مهم بود که با وجود این احتمالات، باید دنبال آن باشیم. گفتم: شما بنشین تا من ترتیب کار را بدهم. ضمناً آقای هاشمی، شب منزل ما بود... به آقای هاشمی گفتم: چنین قضیه‌ای است... بعد تلفن کردم به محسن رضایی که آن موقع مسئول اطلاعات سپاه بود.

گفتم: فوری بیا اینجا و یک نفر دیگر، آن جوان را خواستیم آمد یکی دو ساعت با هم صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند. مقطع مقطع می‌گفت، اما مجموعاً اطلاعات خوبی به دست آمد. محل تجمع آنها پارک لاله (تهران) بود، اما او اسم پارک را ظاهراً نمی‌دانست. جایش را می‌دانست... پس از اخذ اطلاعات، خلبان می‌خواست به منزلش بازگردد.او می‌ترسید که اولاً: ما منزل او را شناسایی کنیم و بعداً مشکلی برایش پیش بیاید. ثانیاً کودتاچیان او را ببینند که با شخصی می‌رود که احتمالاً پاسدار است، به او ظنین شوند و او را بکشند. می‌گفت:‌ خودم می‌روم. من گفتم: نه تو را با ماشین می‌فرستیم، اما با پاسدارها حاضر نبود، برود. یکی از پاسدارها که ریشش را می‌تراشید، گفت:‌ این خوبه، مرا ببرد... او را به طرف خیابان آذربایجان برد، یک جایی می‌گوید من را پیاده کن. معلوم بوده که خانه‌اش آنجا نیست، در یک مینی‌بوس سوار می‌شود و دیگر از او خبری نشد.»

چند ساعت پس از افشای کودتا به وسیله خلبان یاد شده، یکی از درجه‌داران تیپ 23 نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه می‌کند و پس از افشای کودتا و اعتراف به اینکه قرار است به همراه عده‌ای دیگر در براندازی جمهوری اسلامی شرکت کند، یک پاکت حاوی بخشی از طرح عملیات کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار می‌دهد، به این ترتیب به فاصله چند ساعت از سوی 2 عنصر جذب شده به کودتا، اقدام به ضد کودتا تبدیل می شود و انقلاب در برابر خطری که در چند قدمی‌اش کمین کرده بود آگاه می‌شود.

شکست کودتا

با لو رفتن کودتا، ستادی متشکل از واحدهای اطلاعات سپاه همدان، گروه مهندسی سپاه همدان، انجمن اسلامی نیروی هوایی، تعدادی از پرسنل نیروی زمینی و تیپ نوهد تشکیل شد، اطلاعات این ستاد نیز همان اطلاعاتی بود که از آن 2 نفر به دست آمده بود. لذا در دو محور پارک لاله و پایگاه شهید نوژه عملیات خنثی سازی طرح ریزی شد.

پارک لاله محل تجمع ۴۰ تن از خلبانانی بود که قرار بود با اتوبوس به پایگاه هوایی نوژه می‌رفتند و به دیگر خلبانان کودتا می‌پیوستند. عمده نیروهای به کار گرفته شده برای خنثی سازی کودتا، در پایگاه شهید نوژه متمرکز شد و عملیات مربوط به پایگاه نوژه در ۲ قسمت داخل و خارج پایگاه به اجرا گذاشته شد. به این ترتیب همزمان با شروع کودتا، نیروهای انقلاب متشکل از برادران سپاهی و پرسنل متعهد و فداکار نیروی هوایی، وارد عمل شدند.

جفایی در حق شهید نوژه

شهید نوژه که پایگاه هوایی همدان تا به امروز با نام او شناخته می‌شود، از خلبانان فداکار این پایگاه بود، که در پاسخگویی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای کمک رسانی به شهید چمران و جلوگیری از سقوط پاوه در تاریخ ۲۵ مرداد ۵۸ به شهادت رسید و متاسفانه بسیاری کودتای نقاب به دلیل اینکه از این پایگاه آغاز شده را کودتای نوژه نام می‌نهدند که جفایی بسیار بزرگ در حق این شهید است.

نقابی که از چهره کودتاگران افتاد
انتهای پیام/211

نظر شما
پربیننده ها