این نمایش روایتگر روزهای ابتدایی تیرماه شصت است که منجر به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت «بهشتی» و اعضای این حزب شد. «هفت روز از تیر شصت» اولین قدم در تولید تئاتر مستند سیاسی است که توسط همین گروه در سالهای آتی ادامه خواهد داشت.
واقعگرایی با طعم درام
تئاتر مستند در ایران تقریبا پیشینهای جدی ندارد. معدود آثاری با این رویکرد روی صحنه رفته است که متاسفانه ادامه پیدا نکرد. «هفت روز از تیر شصت» به اعتبار گفته کارگردانانش اولین اثر نمایشی در این حوزه است که میتواند راه گشای آثار بعدی باشد.
در تئاتر مستند، بر خلاف مستند تلویزیونی که در آن بیننده انتظار دارد شاهد ماجرا را ببیند و صحبتهای او را بشنود، به دلیل قراردادهای از پیش تعیین شده بین مخاطب و هنرمند، دیگر شاهد ماجرا مطرح نیست. بازیگر با رفتن در حال و هوای شخصیت و بازسازی ذهنی واقعه، شخصیت مورد نظر را برای مخاطب قابل استنادتر میکند. همچنین امکان خلق درام در تئاتر مستند برخلاف آثار تصویری باعث میشود مخاطب با شخصیتهای نمایش ارتباط عاطفی برقرار کند. همین حس عاطفی با شخصیتها میتواند میزان تاثیرگذاری موضوع نمایش را افزایش دهد.
از همین نظر «هفت روز از تیر شصت» اثر موفقی است. هر چند هر حرکتی در وهله اول نوعی آزمون و خطا دارد و ممکن است درصد خطای آن بالاتر باشد. خوشبختانه این نمایش برای اولین تجربه فراتر از انتظاری بود که از این گونه آثار داریم.
مهمترین خصیصه «هفت روز از تیر شصت» جدای از فرم مستندنگارانهاش به طرز جدی از شعارزدگی فاصله گرفته است. درک درست موضوع و بدون نگاه جانبدارانه به واقعه هفتم تیر، پاشنه آشیل این گونه آثار است که شهلایی و لارتی به خوبی توانستهاند از دام آن برهند. همچنین ریتم متوازن اثر توانسته علاوه بر انتقال اطلاعات دسته اول، مخاطب را به دل حادثه ببرد تا از این طریق او را وادار به پرسشگری کند.
بازیهای جاندار بازیگران در کنار میزانس درست و حساب شده در صحنه، به درک آنچه کارگردانان نمایش قصد دارند نشان دهند، کمک بزرگی کرده است. این بازیها چنان است که مخاطب به سختی باور میکند چنین شخصیتهایی وجود خارجی دارند. این ویژگی از این جهت اهمیت دارد که بیننده بارها کاراکترهایی را روی صحنه دیده که باور آنها را نسبت به شخصیت اصلی دچار مشکل کرده است.
مخاطبان بارها کاراکتراهای شهدا را روی صحنه دیدهاند که به دلیل سعی بازیگران برای نزدیک شدن به آنها همه چیز از دست رفته است. اثر نمایشی، فقط یک اثر نمایشی است. نه قرار است آیینه واقعیت باشد نه بازسازی شخصیتهای بیرونی روی صحنه نمایش.
در تئاتر مستند آنچه که ما روی صحنه میبینیم بهانهای است برای ورود به موضوع مورد بحث. قرار نیست ما شهید «سرافراز» را یک شهید آرمانی تصور کنیم. سرافراز هم مثل نادعلی و حتی کلاهی، شاهد ماجراهای روزهای منتهی به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی است. پس دلیلی ندارد سجایای اخلاقی او ذکر شود تا مخاطب بوسیله آن خود را تزکیه کند.
آنچه در «هفت روز از تیر شصت» مهم است بازروایی واقعه هفتم تیر بر اساس مستنداتی است که در دسترس عموم مردم نیست. شرح بازخوانی این مستندات اصل موضوع است که در کنار شناخت آدمهای نمایش که فرع موضوع هستند به درستی منتقل شده است. البته اگر در نمایش با تعداد بیشتری از شاهدان و بازماندگان واقعه مواجه میشدیم بر مستندگرا بودن آن تاکید بیشتری میشد.
جنس بازی «مژگان خالقی» در نقش «رودابه» بسیار حساب شده بود. او میتوانست به راحتی با گریههای آن چنانی فضای کار را به هم بریزد.
جدای از آنچه روی صحنه میبینیم، آنچه که میشنویم نیز مهم است. موسیقی «هفت روز از تیر شصت» از ویژگیهای قابل اشاره آن است که توانسته با ضربهها و زخمههایی بر آلاتی که در اختیار دارد صحنه را سنگین کند. همچنان که نور، این کارکرد دراماتیک را دارد. همنشینی نور و موسیقی بخصوص در صحنه پایانی نمایش وقتی کلاهی از فرارش از ایران و حضور مرموزانهاش در کشورهای دیگر میگوید، بسیار دیدنی از کار درآمده است. تبدیل شدن موسیقی و نور به کاراکتری دراماتیک و غیرقابل حذف، اتفاقی نیست که به سادگی اتفاق بیفتد.
این اتفاق در «هفت روز از تیر شصت» به وجود آمد و مخاطب به خوبی درمییابد که موسیقی فقط عنصر تزیینی نمایش نیست و میتواند هر قطعه آن برای ورود مخاطب به ساحت شخصیت و شناخت آن مفید باشد.
انتهای پیام/ 161