دل‌نوشته/

ای کاش از چشم شما نیفتیم!

ای کاش از چشم شما نیفتیم، که سخت است افتادن از بلندای چشمان آسمانی شما، که کسی را یارای برخاستن دوباره نخواهد بود، پس بگذارید نیفتیم از جایی که نباید بیفتیم...
کد خبر: ۲۴۸۵۴۴
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ - 19July 2017
خبرها برای ما کبوتر می آورند/ ای کاش از چشم شما نیفتیم!به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، به بهانه ورود 15 کبوتر خونین‌بال آسمان دفاع مقدس، دل‌نوشته‌ای از «حدیثه صالحی» شاعر و نویسنده مازندرانی در ادامه می‌آید:
 
هی بهانه می‌کنیم آمدن‌تان را...

تا بنویسیم...

و می‌نویسیم، می‌نویسیم و می‌نویسیم...

از شما و از صلابت و ایثارتان

از گذشت و ایمان‌تان..

هر چه قدر بنویسیم نه قلم کم می‌آید و نه دفتر به آخر می‌رسد...

و هر چقدر بگوییم نه دل‌مان خالی می‌شود و نه دل کبوترانه‌تان پر...

هر چه چقدر بگرییم نه چشم‌مان خشک می‌شود و نه از چشم شما می‌افتیم!

که شما مهربان و مهربان و مهربانید...

و ای کاش از چشم شما نیفتیم

که سخت است افتادن از بلندای چشمان آسمانی شما

که کسی را یارای برخاستن دوباره نخواهد بود

پس بگذارید نیفتیم از جایی که نباید بیفتیم...

 و اما...

ساده بگویم

که حرف‌ها را باید ساده گفت

باید ساده نوشت

باید ساده خبر کرد...

ما این روزها به بهانه شما می‌آییم

به بهانه شما چشم و دل‌مان را خالی می‌کنیم

و به بهانه آمدن‌تان قلم می زنیم!

خبر می‌نویسیم..

خبر..

خبر پشت خبر

تیتر پشت تیتر

چقدر می‌دویم تا دوباره خبرتان کنیم!

چقدر می‌دویم

و چقدر...

خبر!

خبر!

اینجا هنوز حماسه در رگ مردان شهر جاری است

هنوز حماسه در دل فرزندان این سرزمین قد می‌کشد

و هر روز

خبرها بوی حماسه دارند

خبرها عشق روایت می‌کنند

خبرها برای ما کبوتر می‌آورند

خبرها...

خبرهای ...

آی آسمانیان!

این روزها دلم گرفته و عجیب آسمان می‌خواهد

دل شهر هم گرفته و برای آسمان شدن بال می‌زند

 و ما هی بال می زنیم

هی بال می‌زنیم تا به شما برسیم

اما نه بال‌مان بالی است که ما را به شما برساند

و نه دیگر آسمان‌مان آسمان...

بگذریم که حرف‌ها را باید نگفته بفهمیم

که حرف‌ها را باید گاهی بنویسیم

روی تابوت‌های رنگی شما

و ما این روزها

به بهانه آمدن‌تان تابوت‌ها را هم نقاشی می‌کنیم

می‌نویسیم

حرف می‌زنیم

درد و دل می‌کنیم با پلاک و استخوان‌تان

این روزها عجیب کوچه پس کوچه‌های شهرمان بوی شما می‌دهد

بوی پیراهن خاکی

بوی استخوان‌های طوطیا شده

بوی عشق

بوی پروانگی

بوی پرنده شدن

و من چقدر دوست دارم همین جا پرنده شوم و در هوای بهشتی پیکرتان نفس بکشم..

پرواز کنم

که این روزها

پرواز در آسمان شهرمان دیدنی است

این روزها بوییدنی است

و من چقدر خالی شدم

که با شما درد و دل کردم

و من چقدر دوست‌تان دارم

و حالا چقدر آسمانی شدن را

کبوتر شدن را

می‌فهمم...

که تا دیروز

ذهنم

به آسمان شدن قد نمی‌داد

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها