خاطرات امیران (13)؛

کمبود مهمات و خونسردی فرمانده گروهان

حجم آتش بین طرفین زیاد بود و همه مهمات‌ ما علیه دشمن استفاده شده بود. در آن شرایط، کمبود مهمات حسابی نگرانم کرده بود. به سروان محمدی گفتم «حالا باید چکار کنیم»؟ وی با خونسردی گفت نگران نباش!.
کد خبر: ۲۴۸۶۲۰
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۹ - 20August 2017
فقط با يك پيام مهمات به گردان رساندنبه گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «خاطرات امیران» مجموعه خاطرات جمعی از اميران ارتش جمهوری اسلامی ايران در دفاع مقدس است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.
 
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات امير سرتیپ «علی‌اكبر ريزه‌وندی» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه می‌باشد.

...فروردین سال 1364 بود که به گردان 290 تانک منتقل شدم. فرمانده‌ گردان سرگرد «نجفی» بود؛ رفتم و خودم را به ایشان معرفی کردم. ایشان هم ضمن خوش‌آمد گویی، مسئولیت گروهان ارکان را به من سپرد.

گروهان ارکان در خصوص پشتیبانی از گردان تانک وظیفه داشت اقداماتی از جمله؛ تأمین آب و غذا و سوخت و مهمات را انجام دهد همچنین علاوه بر کارهای تعمیر و نگهداری، بهداشت و درمان و ارتباط مخابراتی هم به عهده‌ی این گروهان بود. این گروهان دو دسته رزمی هم داشت؛ یکی دسته دیده‌ور (شناسایی) و دیگری دسته خمپاره‌انداز 120 میلی‌متری، که پشتیبانی آتش گردان را برعهده داشت. معمولاً فرماندهان این گروهان از افراد با تجربه انتخاب می‌شدند، چون تدارکات سه گروهان رزمی گردان به عهده‌ی گروهان ارکان بود.

یک روز همراه با فرمانده‌ قبلی گروهان ارکان، سروان «عزیز محمدی» به پادگان «بیستون» رفتیم تا وسایلی را که گروهان در کرمانشاه داشت، صورت جلسه کنیم. بعد از پایان مأموریت دوباره به جنوب برگشتیم. شب بود که به تنگه‌‌ی«ابوغریب» رسیدیم. جلوتر از تنگه به طرف منطقه منورهای فراوانی را در آسمان دیدیم؛ کنجکاو شدیم بدانیم چه خبر است! بچه‌ها گفتند «دیشب درگیری شدیدی در جبهه‌ی پیچ انگیزه بین گردان ما (290) و عراقی‌ها صورت گرفته که خوشبختانه بچه‌ها با اقتدار کامل موفق شدند جلوی پیشروی دشمن را بگیرند».

البته درگیری‌ها ادامه داشت و دو طرف همچنان مشغول تبادل آتش بودند. از آنجایی که تازه به گردان 290 منتقل شده بودم، آشنایی چندانی با این گردان نداشتم. سروان محمدی که هنوز رسماً یگان را ترک نکرده بود، در خصوص اموراتی که در پشتیبانی از عملیات باید صورت می‌گرفت، نکاتی را به من یادآور شد که بعدها خیلی به کارم آمد.

روز بعد گروهان‌های مستقر در خط، تقاضای مهمات و خمپاره 120 میلی‌متری کردند؛ اما مسئولین انبار مهمات ‌گفتند خمپاره 120 تمام شده! قبل از اینکه به کرمانشاه برویم حدود 1500 گلوله‌ی خمپاره 120 میلی‌متری داشتیم، اما آنقدر حجم آتش بین طرفین زیاد بود که در طول 48 ساعتی که ما به ماموریت رفته بودیم، همه‌ی مهمات‌ها علیه دشمن استفاده شده بود. در آن شرایط، کمبود مهمات حسابی نگرانم کرده بود، به سروان محمدی گفتم «حالا باید چکار کنیم»؟ وی با خونسردی گفت «نگران نباش! با ایجاد چنین شرایطی بهتر می‌توانی به کارها تسلط پیدا کنی».

سروان محمدی پیامی را با مضمون درخواست فوری مهمات امضاء کرد و به متصدی آنجا داد تا به مقامات بالاتر (پشتیبانی منطقه) مخابره شود.

در حال بازگشت با خودم فکر کردم در این اوضاع و احوال چه کسی به پیام ما توجه می‌کند؟ فقط با یک پیام که کار درست نمی‌شود! اما هنوز چند ساعتی از ارسال پیام ما نگذشته بود که حدود 4 تا 5 دستگاه تریلی اتاق‌دار ارتشی (کانکس) به مقر ما آمدند و برایمان مهمات آوردند.

با آمدن کانکس‌ها از خوشحالی در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم. به سرعت، مهمات‌ها را پیاده و به یگان‌های درگیر رساندیم. خوشبختانه عملیات مهم «پیچ‌انگیزه» با موفقیت انجام شد و یگان‌های در خط با حمایت و پشتیبانی گردان 290 تانک به خوبی از پس حمله‌ی ارتش عراق برآمدند و آن قسمت از منطقه هم تأمین شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها