ایجاد ناامنی، رعب و حشت و مانع شدن خدمت رسانی نیروهای مردمی بسیج و سپاه به مردم ستم دیده کردستان از جمله فعالیتهای گروهکهای ضد انقلاب در روزهای آغازین انقلاب بود که برای تشریح نمونهای از این ناجوانمردیها در جهت ضربه زدن به کشور به تشریح وضعیت یکی از مخفوفترین زندانهای این گروهک در دل کوهستانهای کردستان میپردازیم که در اینباره «داود خاکپورمرودشتی» یکی از هزاران نیروی خدمت رسان کشورمان برای ما بیان میکند که ماهها زیر شکنجههای روحی و روانی دموکرات قرار گرفته است. متن این گفتوگو را از پیشرو میگذرانیم:
دفاع پرس: جناب خاکپور درباره روند حضور خود در فعالیتهای انقلاب و حضور در کردستان بفرمایید؟
من برای تحصیل وارد رشته مخابرات شدم. مخابرات خیلی در ایام انقلاب در این مسیر نقش ایفا میکرد. مخابرات پیش از انقلاب در انتقال پیامهای حضرت امام خمینی(ره) به مردم، نقش مهم و برجستهای داشت. سال 1357 بچههای مخابرات با مسئولیت سید مهدی موسوی فعالیتهای گستردهای داشتند. شخص آقای موسوی در پیچ شمیران تهران در محل دریفات و توزیع پیام بودند. وی نوارهای حضرت امام (ره) را دریافت و تکثیر میکرد و در قالب پیت پنیر آنها را به نقاط مختلف ارسال میکرد.
نقطه عطفی که منجر به گره خوردن ما با انقلاب شد فعالیتهایی بود که در جریان حضور ما در مسجد و کار تخصصی مخابرات انجام میشد. اگر انقلاب و حضرت امام خمینی (ره) نبود شاید ما یک کارمند عادی بودیم. تقلید از حضرت امام در خانواده ما مسئله خانوادگی بود که حالا با وجود انقلاب بر حجم فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی ما افزوده بود.
در حین انقلاب با وجود اینکه کار ما خیلی بیشتر شده بود درگیریهای کردستان اتفاق افتاد. مجموعه انجمن اسلامی و مخابرات تصمیم گرفتند نیروهایی را به کردستان اعزام کنند که من هم یکی از آن نیروها بودم. مسئول مخابرات کردستان و سنندج شدم در حالی که قرار بود یک هفته در منطقه باشیم اما مجموعه به کار بیشتری نیاز داشت. تخریب زیادی صورت گرفته بود و هیچ کارمندی وجود نداشت.
دفاع پرس: شما در چه منطقهای از کردستان و به چطور اسیر شدید؟
اوضاع کردستان به شدت به هم ریخته بود، ژاندارمری و شهربانی در حال سقوط بودند. ارتش به دلیل کودتای نوژه به هم ریخته بود و فضای کردستان به کلی امنیتی شده بود. کومله، دموکرات و رزگاری، پیشمرگان مسلمان و بچههای سپاه همه به نحوی فعالیت میکردند. با اینکه مخابرات یک رکن اصلی شده بود ما با مجموعههای سپاه و بسیج آمیخته شدیم و 3 یا 4 ماه در منطقه بودیم. بسیاری از شهرها تخریب و در نقاطی تخلیههایی صورت گرفته بود و ما در سنندج ماندگار بودیم تا اینکه در شهریور 1359 دکَل و تشکیلات مخابرات ما را در کامیاران منفجر کردند. برای پیگیری بازسازی دکَل به منطقه رفته بودیم که در حین برگشتن بنده به همراه «صدرالله نوری و سید مهدی موسوی» اسیر شدیم و مرحله جدیدی در زندگی ما رخ داد.
نیروی تامینی در جاده نبود و هوا تاریک بود و فکر کردیم به دلیل اینکه ماشین ما یک ماشین مخابرات است کسی با ما کاری ندارد و سریع به سنندج میرویم که در 20 کیلومتری سنندج دموکراتها با لباس ژاندارمری ایستاده بودند و به ما گفتند ما از نیروهای پیشمرگ مسلمانیم و تشریف بیاورید یک چایی با هم بخوریم و همه ما را دستبند زدند! و از 26 شهریور 1359 یعنی 5 روز مانده به حمله عراق به ایران در صورتی به اسارت در آمدیم که منافقین و لیبرالهای کردستان، بخشهایی از کرمانشاه و همدان و ایلام را نیز تصرف کرده بودند و جو کلی کشور همانند وضعیت سوریه در حال فروپاشی بود و حکومت تحت فشار قرار گرفته بود.
وضعیت در سنندج به گونهای بود که ما نمیدانستیم با چه دشمنی روبرو هستیم. دموکراتها در سنندج با طرفداران بنی صدر بودند با منافقین و سایر گروهکها هم بودند! 20 کیلومتری سنندج ما را به اسارت در آوردند و شبانه ما را به روستایی به اسم توریور بردند و یک شب همانجا بودیم و بعد از آن به تنگهسر و بعد از سه ماه به شیان رفتیم. غیر از شهر سنندج همه روستاها را در اختیار داشتند و چیزی در دست بسیج، سپاه و مردم حزبالله نبود تا اینکه چند روز بعد ما جنگندههای عراقی را بالای سرمان مشاهده کردیم و جنگ آغاز شد.
نیروهای کومومله ما را به سمت زندان مرکزی دولهتو هدایت کردند. 20 روز پیاده ما را از سقز، مهاباد، بوکان عبور دادند و سپس به وسیله تراکتور و ماشین ما را به جاده پیرانشهر ـ سردشت رساندند و بعد به ربعت و میرآباد و آلواتان آوردند.
دفاع پرس: زندان دولهتو چه چطور جایی بود؟
زندان دولهتو در شمال غربی سردشت بود. ما 5 اسفند 1359 وارد زندان شدیم که حدود 200 نفر زندانی در آنجا وجود داشت. دموکراتها این زندان را به وسیله زمین و طویله اسب یکی از اهالی منطقه و توسط زندانیها اواخر سال 1358 بنا کرده بودند. کردستان در 2 مقطع شلوغ شده بود. یک بار زمان قاسملو که با ورود هیئت حسن نیت با حضور آیتالله طالقانی همراه شد و این گونه فضاها فروکش کرد.
دموکراتها با زیر فشار قرار دادن زندانیان به وسیله سنگهای کوه، درختهای بلوط و گِل، این زندان را ساخته بودند و زمانی که ما رسیدیم چندین زندان ساخته شده بود که دور آن با سیم خاردار با حدود 40 نیرو محافظت میشد و خواهرزاده قاسملو به نام سروان امید رئیس آنجا بود.
شهید یزدان پناه، مهندس اسلامی از بچههای جهاد، هیئت 7 نفره تقسیم اراضی که نمایندگان شهید بهشتی بودند، محمدرضا و رمضان الهی از بچههای جهاد که روز هفتم تیر 1360 او را به شهادت رساندند از جمله زندانیان حاضر بودند. 17 اردیبهشت 1360 با انگیزه کشته شدن زندانیان، این زندان مورد حمله بمب باران جنگندههای عراقی قرار گرفت. با رهنمود دادن امیر رحمانی خلبان فراری کودتای نوژه این زندان 17 اردیبهشت بمباران شد و حدود 60 نفر از بچههای ما در آنجا به شهادت رسیدند و تعداد زیادی زخمی شدند که کلا حدود 90 نفر از این جمع زنده ماند.
دفاع پرس: بعد این بمباران شما به کجا انتقال داده شدید؟
بعد از بمباران، زندانیان را به داودآباد، مرزنه و گردنه بردند تا اینکه به آلواتان منتقل شدیم. در این محل دوباره بچهها زندان ساختند و تا شهریور سال 1361 در زندان بودیم تا اینکه شهید ناصر کاظمی و محمد بروجردی حمله کردند و در حال پاکسازی مرزها بودند و مجبور شدند ما را به دولهتو ببرند اما این بار زندانی وجود نداشت و در بیابان بودیم. 2 ماهی در این محل بودیم و سپس به منطقهای به اسم گورهشیر انتقال یافتیم که مرز عراق بود. به دلیل فشارهایی که وارد میشد 17 نفر از بچههای ما به شهادت رسیدند و تعداد دیگری را نیز به افراد خودشان تبادل کردند.
دفاع پرس: آزار و اذیتهایی که انجام میشد چه تاثیری بر روحیه زندانیان داشت؟
اذیت و آزارهای آنها خیلی بچهها را رنج میداد. مینی بوسهای جدیدی از اسراء به ما اضافه شدند تا اینکه ما را به روستای اشکان در جنوب شرقی سردشت انتقال دادند. حدود یک سال هم در این منقطه بودیم تا اینکه سپاه اواخر سال 1362 حملهای انجام داد تا اینکه ما را به منطقهای به اسم گناب در 10 کیلومتری خاک عراق منتقل کردند. مهر ماه سال 1362 زمانی که عملیات والفجر دو صورت گرفت کلاً ضد انقلاب محاصره شد و تعدادی از آنها کشته و بخشی از آنها نیز به اسارت نیروهای انقلاب در آمدند. در جریان همین درگیری تعدادی از ما را آزاد کردند و تعداد دیگری را به داخل خاک عراق بردند تا اول آبان 1362 کُل زندانیان به دلیل حمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آزاد شدند و ما هم در سردشت آزاد شدیم.
دفاع پرس: ضد انقلاب در دوره زندانی بودن شما چطور شکنجهتان میکردند؟ دشمن اصلی آنها چه کسی بود؟
منافقین این زندان را که یک طویلهای بود، با ایجاد فشارهای روحی و روانی و با تغذیه نان خشک، بیگاری کشیدن و کتک و فحش و شکنجه روحی دادن به اسرا، به سرانجام رساندند. امامی نسب و ثامنی مقام دو شهیدی که چند روز قبل از ورود ما به زندان به شهادت رسیده بودند از بچههای ارتش بودند. ضد انقلاب به هیچ کسی رحم نمیکرد و دشمن اصلی آنها سپاه، بسیج، جهاد سپس با ارتش، ژاندارمری و همتراز اینها پیشمرگان کُرد مسلمان بود.
کُردهای مسلمان بسیجی به قدری طرفدار انقلاب بودند که ضد انقلاب سَر بریدن آنها را با پاسداران را مساوی میدانست. سَربریدن برای ضد انقلاب یک اتفاق ساده بود. آنها با وعده رئیس کلانتری شدن جلوی انقلاب ایستاده بودند و اعدام کرده و سَر میبریدند. شهید یزدان پناه دستگیرههای دربها را با دستمال باز میکرد چون معتقد بود منافقین نجس هستند. منافقین با قلب سیاهشان بچهها را به شهادت رساندند و پوست از بدنشان جدا کردند و جلوی جاده گذاشتند تا ایجاد وحشت داشته باشد.
بدون هیچ انگیزه و جرمی به صرف اینکه طرف کارمند، دولتی، سپاهی و بسیجی بود، میکشتند. آنها همیشه اخبار رادیو آمریکا و اسرائیل را دنبال میکردند و فعالیتهایشان همانجا منعکس میشد. منافقین آرم مجاهدین خلق داشتند و این چیزی بود که ما با چشم خودمان مشاهده کردیم. علی احمدزاده که خودش کُرد و از بچههای بانه بود وقتی در سال 1361 میخواست فرار کند دستگیر شد و همنجا به دار آویخته شد. سَر بریدن به واسطه کارهای منافقین برای ما اتفاق جدیدی نبود. فرهنگ منافقین خیلی پایین بود و اختلافات مذهبی را دامن زده بودند تا حرف انقلاب به گوش مردم کردستان نرسد. ضد انقلاب در آن ایام مثل داعش بود.
دفاع پرس: موضوع بمباران زندان چطور شکل گرفت؟
17 اردیبهشت سال 1360 جنگندههای عراقی منطقه را بمباران کردند. آنها میخواستند با این کارشان ثابت کنند وابسته به عراق نیستند. ایرج سلطانی خلبان کودتای نوژه مسئول عملیات آذربایجان غربی ضد انقلاب شد. او دو بار برای دیدار با مسئولین زندان به محلی که ما زندانی بودیم آمد. بار اول برای مصاحبه آمده بود و سپس یک روز ساعت 7 صبح با یک آینه بزرگ موقعیت زندان را علامت میداد. 2 روز قبل از بمباران برنامه بیگاری ما را تعطیل کردند و 40 زندانی را به 2 نفر کاهش داده بودند و ضد هوایی را جابه جا کرده بودند.
چند بمب کنار زندان اصابت کرد و یک بمب به اتاق شماره 8 برخورد کرد که تلفات زیادی از ما گرفت و چند بمب نیز به روستا اصابت کرد که چندین نفر از مردم روستا به شهادت رسید. اگر قرار بود عراق بدون هماهنگی ضد انقلاب زندان را بمباران کند دلیل نداشت در آن ساعت از روز نگهبانان زندان کم شوند و حتی ضد هواییها را جابه جا کنند. هواپیماها 50 متر به زندان نزدیک شده بودند و ما حتی پرچم و سفیدی و خلبان را دیدیم و پس از جنگندهها هلیکوپترها وارد شدند.
شریف اکبری یکی از سربازهای ما که بچه کرمانشاه بود در جریان این بمباران زخمی شده بود فریاد کشید و گفت «خبیثان ما را بکشید ما سرباز خمینی هستیم» و به شهادت رسید. خواهرزاده قاسملو که کنترل خودش را از دست داده بود نیز گفت «ما هم سرباز خمینی هستیم!» فضا، فضای عجیبی بود که نمیتوان آن را ترسیم و یا بازسازی کرد. 17 اردیبهشت 1360 بعد از بمباران خیلی عجیب بود. شهید یزدان پناه از بچههای جهاد جمله جالبی بیان کرد و گفت «به همه جمعیت بگویید آمرزیده شدید و از این لحظه تلاش کنید تا گناه نکنید و بهترین وسیله برای این امر دائم الوضو بودن است بخصوص در کردستان که هر قدم آن جای یک شهید است».
دفاع پرس: پس از این بمباران شما را به کجا بُردند؟
ما پس از این بمباران به زندانهای مختلفی رفتیم که اول پاییز به زندان آلواتان رسیدیم. ما در یک دره زندانی را از صفر با گِل و سنگ ساختیم.
دفاع پرس: کسی هم بود با ضد انقلاب همکاری کند و آزاد شود؟
اگر کسی به امام خمینی (ره) فحش میداد و میگفت ما با شما هستیم ممکن بود آزاد شود. شهید یزدان پناه به ما گفت نان و غذای اضافی را به کسی بدهید که ممکن است بخاطر یک تکه نان به انقلاب و امام خمینی فحاشی کند. فحاشی به خانواده، فحاشی به شهدای هفتم تیر، ارائه اخبارهای منفی از دفاع مقدس و اهانت به نماز، برخی از چیزهایی بود که برای ما ناراحتی روحی داشت.
دفاع پرس: بیشترین بیگاری که از شما کشیدند چه بود؟
بیشترین بیگاری ما سنگ بیرون کشیدن از دل کوه، تهیه چوب و گِل برای ساخت زندان بود اما مهندس خسروی یکی از بچههای کُرد با یک ابتکار توانست برای زندان آب لوله کشی ایجاد کند که این هم یک بخش از فعالیتهای بیگاری ما بود. او کمک کرد تا برای رفاه بچهها آب تهیه شود.
دفاع پرس: تغذیه و غذای شما را چه کسی تهیه میکرد؟
تمام مراحل تهیه غذا بر عهده بچههای زندانی بود. پختن غذا و نان از جمله کارهای همیشگی بچهها بود.
دفاع پرس: بحث ملاقات برای زندانیان ایجاد شد و آیا نقشه فراری نکشیدید؟
آنها در مقطعی در یک حرکت تبلیغاتی قبول کرده بودند تا خانوادهها دیدارهایی را با اسراء داشته باشند و رفت و آمدهای اندکی صورت میگرفت. شهید بلوری تلاش میکردند تا از طریق این دیدارها نقشه منطقه را به دست شهید صیاد شیرازی برساند. نقشه کشیدیم تا سپاه و ارتش بیاید و ما نقشه تعداد نگهبانان و جایگاههای اسلحه و مهمات را به وسیله مادر شهید بلوری به بیرون فرستادیم که ضد انقلاب به مادر او شک کرد و لو رفت. شهید موسوی نیز یک بار نقشه فرار طراحی کرد اما یک جاسوس طرح را لو داده بود و اسلحهای که ما به دست آوردیم فشنگ نداشت و گلوله در آن گیر کرد.
دفاع پرس: به نظر شما راهیان نور کردستان باید چه دستاوردی برای زائرین داشته باشد؟
راهیان نور کردستان یک اتفاق عجیب است و به نظرم اولاً کسی که میخواهد در کردستان قدم بگذارد باید با وضو باشد. مسئله دوم اینکه جدای از معرفی و دیدن مناطق باید زائرین راهیان نور هدیه معنوی از این سفر داشته باشند و بهترین کار برای این هدف ذکر و صلوات است. ما تا قیامت بدهکار شهدا هستیم و کار در عرصه شهدا تاثیر جهانی خواهد داشت. خاطرات راهیان نور برای با همراه انگیزههای شهدا بیان شود.
شهید اسلامی با چند نفر از بچهها وقتی رفتند و ضد انقلاب میخواست آنها را به شهادت برساند چند قدم که رفته بود دوباره کنار من آمد و یک شلوار کرُدی به من داد و گفت «داود جان من این شلوار را لازم ندارم و شما استفاده کنید و یک شیرجه داخل رودخانه زد و گفت این هم غسل شهادت» ضد انقلاب تعریف کردند قبل از شهادت این عزیزان مرغی را برای اینها کباب کردیم اما آنها نمیخوردند و به ما گفتند «ما چند ساعت دیگر غذای آسمانی خواهیم خورد.»
راهیان نور نباید به نشان دادن یادمان و ظاهر مسئله اکتفا کند. درک کردن اصل موضوع مهتر از ظاهر قضیه است که باید به عنوان یک تکلیف آن را بیان کنیم. راهیان نور از فضای گذشته باید مخصوصاً برای بیان معرفی چهره نفاق منافقین، استفاده کند. دموکرات و ضد انقلاب دشمن سرسخت سپاه، بسیج، کمیته، ژاندارمری، پیشمرگان کُرد مسلمان و مردم کُرد بود.
راهیان نور امروز نباید محدود باشد و باید همه مردم از هر طیفی را وارد فضای معنوی کردستان کند.
دفاع پرس: مردم دولهتو با زندانیان چطور رفتاری داشتند؟
ما در طول مدت زندانی بودن هیچگاه مردم روستای دولهتو را ندیدیم اما وقتی سالها بعد پس از آزادی به آن منطقه و روستای دولهتو سفر کردیم مردم از اینکه ضد انقلاب زمینهای آنها را گرفته بود ناراضی بودند. آنها دلشان با ضد انقلاب نبود. یک نفر از ضد انقلاب وقتی با بچههای ما بحث میکرد و ما گفتیم ما آمادهایم به مردم خدمت کنیم اما شما با اسلحه آمدهاید گفت مردم بدون اسلحه ما را تحویل نمیگیرند. مردم در مسیری که به سمت زندان دولهتو در حرکت بودیم نسبت به ما دلسوزی و مهربانی میکردند و برای ما صبحانه تهیه میکردند و کمک میکردند.
دل مردم کُردستان هیچگاه با ضد انقلاب نبود. در زندان دولهتو نمونههای زیادی از پیشمرگان کُرد مسلمان وجود داشتند که در بمباران جنگندههای رژیم بعث، بعضی که با هماهنگی ضد انقلاب صورت گرفت به شهادت رسیدند. امروز سپاه برای یادمان دولهتو که شهید قهاری در این مکان بوده است، جاده کشیده است.
کاک حسن یکی از مردم روستای تنگسر نزدیک به مرز عراق وقتی ما در اسارت نیروهای ضد انقلاب دید در دفاع از ما دست به اسلحه شد که چند سال بعد توسط ضد انقلاب در میدان روستا به شهادت رسید. مردم کُردستان حقخواه و طرفدار نظام هستند.