به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، قطار ماشینهایی که قرار است برای دیدار از چهار خانواده شهید لشکر فاطمیون به محله دولتخواه بروند از میدان بهمن راه میافتد، ظهر آخرین روزهای دهه کرامت است و این بهانهای میشود تا 30 نفر از جامعه وعاظ انقلابی پیرو منویات رهبری خودشان برای کار خیر آستینهایشان را بالا بزنند و به قول معروف آتش به اختیار شوند.
25 روز پیکرش زیر آفتاب ماند
از کوچه پس کوچههای محله دولتخواه میگذریم، همانطور که نگاه اهالی به جمع یک شکل و یک دست روحانیون است به اولین خانه ای که برای دیدار انتخاب می شود می رسیم. پدر شهید همان دم در خانه به استقبال میآید با مهمانانش روبوسی میکند و همه را راهنمایی میکند به داخل خانه.
سفره سبزی با چند تسبیح وسط خانه پهن است، ابراهیم که راهنمای ما و واسطه خانواده شهداست می گوید چند دقیقه پیش خانمها مجلس ختم صلوات داشتند.
گل محمد یوسفی در حلب به شهادت رسید و پیکرش 25 روز زیر آفتاب ماند. زمان تشییع پیکر شهید خانواده در ایران نبودند بنابراین پیکر شهید بدون حضور خانواد در تهران تشییع و به خاک سپرده شد.
حاج آقا دانشمند یکی از حاضران در مجلس در توصیف مقام شهدای مدافع حرم می گوید: کسانی که در دفاع از حریم ولایت قدم برداشته اند 2 ثواب میبرد. اول آنکه توفیق دفاع از حریم ولایت به هرکس داده نمیشود و دوم اینکه همه شهدا از طرف خداوند انتخاب شده هستند.
وی ادامه می دهد: قانونی هست که هرکس مدافع حریم ولایت شد باید از هر نظر هزینه بپردازد. امروز بیشترین تهمت ها را به خانواده شهدای مدافع حرم می بینیم که این جنس آزار را برای شهدای دیگر ندیده ایم.
رسم شهادت در سه نسل از خانواده شهید رستمی
گروه پیاده به سمت منزل شهید دیگری می روند. جهانگیر رستمی متولد سال 74 حدود یک سال است که شهید شده اما پنج ماه است که پیکرش به ایران برگشته است. پدر و مادر شهید پیش از این در افغانستان زندگی می کردند و مدتی است که به ایران آمده اند. با سلام و صلوات وارد خانه شهید می شویم.
پرچم بزرگی از لشکر فاطمیون روی دیوار خانه نصب و عکسی از شهید روی اپن خانه قرار گرفته است. محمد نعیم پدر شهید که خود از جانبازان جهاد در افغانستان است حال خوشی ندارد و در بستر بیماریست. مژگان رستمی خواهر شهید می گوید: پدر در جنگ شوروی مجروح شده و پدر بزرگم نیز از شهدای جبهه افغانستان است. گویا رسم شهادت در خانواده رستمی سابقه دیرینه دارد.
خواهر شهید از شوق برادر برای دفاع از حرم می گوید که خانواده را راضی به رفتن او به سوریه می کند.
او درباره برادرش می گوید: ادم میانه رویی بود نه افراط داشت نه تفریط. مهمترین ویژگی اش این بود که عشق عجیبی به حضرت ابوالفضل داشت و میگفت: شهادت نصیب هرکسی نمی شود.
افتخار میکنیم سرباز اسلام هستیم/ رهبر دستور دهد هرکجا باشد میرویم
خانه بعدی که گروه به دیدارش می روند خانه اسیر محمد گنجی است. ابراهیم گنجی راهنمای گروه برادر او است. محمد 18 ساله بود که در سوریه اسیر میشود. برادر تعریف می کند که یک روز برادر دیگرم با من تماس گرفت که فوری خودت را به خانه برسان. فهمیدم که اتفاقی برای محمد افتاده است. در دلم گفتم یا اسیر شده یا شهید، دعا می کردم شهید شده باشد. وقتی به خانه آمدم عکسی از اسارت محمد را نشانم دادند و همانجا از حال رفتم. مادرم که به خانه آمد پرسید چه اتفاقی افتاده و وقتی عکس را دید او هم از حال رفت.
ابراهیم ادامه می دهد: در عکس محمد سر و صورتش خونی و دستهایش بسته بود. سه روز میشد که اسیر شده بود اما از موضوع خبر نداشتیم.
برادر محمد گنجی می گوید: در کلیپ تکفیریها به برادرم می گویند تو از سپاه ایران به سوریه آمدی و او را وادار به صحبت می کنند. محمد می گوید 18 ساله هستم و 14 روز است از افغانستان به سوریه آمدم.
محمد ادامه می دهد: به پدرم گفتم باید افتخار کنی همچین پسری را تقدیم اسلام کردی اگر به من هم اجازه دهد می روم. در مصاحبه ای که داشتم به من گفتند از اینکه شبکههای خارجی به شما می گویند مزدور ایران هستید ناراحت نمی شوید؟ من در جواب گفتم افتخار می کنم که در ایران سرباز اسلام و رهبری هستم و مزدور عربستان نیستم. ایران کشور شیعه است رهبر انقلاب نه فقط سوریه تا هرجا که دستور بدهد می رویم.
عبدالحسین گنجی پدر اسیر محمد گنجی که کنار پسرش ابراهیم نشسته هم آمادگیاش را برای دفاع از حرم اعلام می کند.
بعد چند دقیقه از حضور گروه در خانه مادر هم از راه می رسد. با همه احوالپرسی می کند.
روی یکی از دیوارهای خانه عکس دو برادر خانواده گنجی به چشم میخورد. یکی تصویر محمد و دیگری تصویری از قهرمانی یکی از برادرها در رشته رزمی است.
سکینه حسینی مادر محمد با سوز دل میگوید: محمدم برای خودش مرد بود. دعا کنید که همه اسرا به زودی آزاد شوند.
بعد هم وصیت نامه و دست نوشتههای پسرش که در کیسهای گذاشته است را نشانمان می دهد.
کنار خانه محمد، خانه شهید حسینعلی داوودی است. حسینعلی چهار فرزند داشت، دو دختر و دو پسر. همسر شهید به تازگی از مزار شهید افغانستان به ایران آمده است. همسر شهید می گوید: حسینعلی دوره سومش بود که به سوریه رفت. خودش دوست داشت که برای دفاع از حرم برود و من هم مخالفتی نکردم.
پایان بخش دیدارهای گروه ختم به روضه خوانی یک از وعاظ از آخرین دیدار حضرت زینب با برادرش اباعبدالله می شود. با همان چند جمله اول از روضه، اشک مهمان چشم های حاضران و خانواده شهید می کند. بردن نام ام المصائب حضرت زینب(س) آرامشی بر دل های داغدیده خانواده شهید و حاضران می شود.
بعد دیدار از خانواده شهدا گروه راهی کوره های اطراف شهر تهران که هنوز افرادی هستند که در آنجا ساکنند می شوند. تعدادی خانواده افغانستانی و مابقی ایرانی در شرایطی به دور از تصور اینکه هنوز هم در گوشه ای از تهران چنین محل های مخروبه ای هم وجود دارند زندگی می کنند. باورکردنی نیست که تنها چند کیلومتر فاصله از مرکز تهران عده ای در وضعیت بسیار بد اقتصادی زندگی می کنند. اتفاقی که شاید تصورش برای خیلی از ما سخت باشد.
انتهای پیام/ 141