«
مریم رخشانی» همسر شهید خزایی در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد
دفاع پرس، در خصوص روحیه این شهید بزگوار اظهار داشت: شهید خزایی شخصی فعال و مسئول و نسبت به کار خبرنگاری متعهد بود. ایشان علاوه بر کار خبرنگاری، فعالیتهای گستردهای در حوزه عتبات عالیات داشت و همچنین در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در سوریه خدمت میکرد.
وی افزود: شهید خزایی کمک به جنگزدههای سوریه را یکی از وظایف خود میدانست و دغدغههای زیادی در قبال مردم سوریه داشت. هر زمان به ایران میآمد، بیتاب برگشتن به سوریه بود و همیشه میگفت که طاقت ندارم و باید هرچه زودتر برگردم. حس مسئولیتی که داشت اجازه نمیداد که سوریه را ترک کند.
همسر شهید خزایی عنوان کرد: محسن خود را خادم و مدافع حرمین میدانست و هر زمان که میگفتم شما وظیفه خود را انجام دادهاید، میگفت «من متعلق به خودم نیستم؛ من متعلق به جهان اسلام هستم و نمیتوانم مسئولیتم را زمین بگذارم و برگردم باید همه بدانند که هدف و راه تروریستها با اسلام مرتبط نیست و این را باید با گزارشهایی که ضبط میکنم نشان دهم».
رخشانی ادامه داد: شهید خزایی زمانی که به ایران میآمد نیازهایی را که مردم سوریه داشتند، در حد توان از جیب خود میخرید و در بین آنها تقسیم میکرد.
همسر شهید خزایی در پاسخ به اینکه آیا شما با حضور محسن در سوریه با توجه به اینکه خطرات زیادی داشت مخالف کردید، گفت: اولین بار محسن برای زیارت به سوریه رفت زمانی که از این سفر برگشت دیگر آرام و قرار نداشت و فقط به دنبال راهی برای رفتن به سوریه بود. پس از اینکه تصمیم قطعی برای رفتن به سوریه گرفت من مخالفتی نکردم و حتی جملاتی را که محسن برای سوریه به من گفت، هنوز به یاد دارم که میگفت «من تصمیم خودم را برای ادامه کارم در سوریه گرفتم و هرگز از این تصمیم برنمیگردم و تنها کاری که باید انجام بدهم و مسئولیت من است باید در سوریه انجام دهم.» من از این انتخاب خوشحال بودم؛ اما در زمانهایی میترسیدم که اتفاقی برای محسن بیفتد؛ اما خودم را آرام میکردم و زیارت عاشورا میخواندم.
وی اظهار داشت: محسن مدت پنج سال در سوریه فعالیت کرد، تا اینکه سرانجام به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
همسر شهید خزایی درباره آخرین صحبتهای همسرش با خود میگوید: ظهر جمعه 21 آبان با من تماس گرفت. بعد از چند بار قطع و وصل شدن تلفن توانستیم صحبت کنیم. صدای توپ، تانک و گلوله میآمد، به من گفت «این صداها نشان از قدرت و عظمت مدافعین حرم و نیروهای اسلام است و شما هم در شادی من شریک باشید.» بلند میخندید و حالت خاصی داشت. خیلی شاد بود و از خاطرات حضور خود و محمدهادی فرزندمان در خط مقدم جنگ میگفت و اینکه محمدهادی زمانی که در خط مقدم بود نمیدانست در خط مقدم است و زمانی که صدای خمپاره آمد، تازه متوجه شد که در خط مقدم است؛ این خاطرات را مرور میکرد و میخندید. از بچهها گفت؛ محمدهادی، محمدمهدی و زینب سه ساله که باید مواظب آنها باشی تا در آینده فرد موفقی باشند. در اینجای صحبت کمی نگران شدم و به حالت شوخی گفتم مواظب باشید کار دست ما ندید، که محسن گفت نگران نباشید برای من اتفاقی رخ نمیدهد و من کارهای نیستم که اتفاقی بیفتد؛ این مدافعین هستند که از دل و جان مایع میگذارند تا از حریم اهل بیت (ع) دفاع کنند؛ برای اینها دعا کنید و دعا کنید امام زمان (عج) ظهور کند و جنگ تمام شود. این آخرین تماس محسن با من بود.
رخشانی درباره چگونگی دریافت خبر شهادت همسرش گفت: من و خانواده آمادگی شهادت محسن را نداشتیم و در حال آماده شده برای برگشتن محسن بودیم. بیرون بودم که یکی از آشناها با ما تماس گرفت و گفت تلویزیون زیرنویس کرده که محسن شهید شده. آیا این خبر را تایید میکنی؟ ابتدا این خبر را باور نکردم و گفتم دیشب داشتیم با هم صحبت میکردیم و حالش خوب بود؛ بعد از اینکه تلفن را قطع کردم سریع به خانه برگشتم در بین راه با خودم میگفتم که این خبر درست نیست و محسن شهید نشده؛ اما دلم میگفت اگر این خبر درست باشد چه؟ تا اینکه رسیدم خانه و تلویزیون را روشن کردم که دیدم خبر شهادت محسن از تلویزیون در حال پخش است و در آن زمان تمام حرفهای محسن را یادآوری کردم و اینکه میگفت شهادت نصیب هرکسی نمیشود و اینکه زمانی که پیمانه آدم پر شود از دنیا خواهد رفت،. بعد از چند دقیقه شروع به گرفتن شماره محسن کردم که جوابی داده نشد و پس از این باورم شد که محسن شهید شده است.
همسر شهید خزایی ادامه داد: چون عشق و علاقه محسن حضور در سوریه و در بین
مردم جنگزده بود، زمانی که تماس میگرفتند از من خواستند در نماز دعا کنم
این توفیق نصیبش شود و در سوریه به شهادت برسد. شهادت آرزوی محسن بود و به
آن رسید و من هم خدا را شکر کردم.
رخشانی در خصوص وصیتنامه همسر شهیدش گفت: محسن در وصیتنامه خود از همکاران، خانواده و مردم خواسته در هر سِمت و مسئولیتی که هستند، رضای خدا و خدمت به خلق خدا را در نظر بگیرند و کارشان را به خوبی انجام دهند.
شهید محسن خزایی در سال 83 به عنوان مدیر باشگاه خبرنگاران جوان
زاهدان انتخاب شد. اوج فعالیت این شهید زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جند
الشیطان در جنوب شرق فعال شده بود و حتی وی یکبار از کمین گروهک تکفیری
در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت.
شهید خزایی پس از
موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان، در سال 87 به عنوان مدیر خبر
گیلان معرفی شد و پس از انجام فعالیتهای تخصصی و حرفهای خبر، برای ادامه خدمت
در سال 88 به سوریه اعزام شد.
وی سرانجام در ۲۲ آبان ۱۳۹۵ هنگام تهیه گزارش در حلب مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/ 241