نویسنده کتاب «تن تن و سندباد»:
غربیها شخصیت «تنتن» را برای تحقیر کشورهای جهان سوم طراحی کردند
داستان کتاب «تنتن و سندباد» از آنجا آغاز میشود که گروهی از قهرمانهای داستانهای غربی به رهبری «تنتن» چهره معروف قصههای غربی که داستانهای آن از اول برای باشکوه جلوهدادن استعمار اروپاییان بهویژه انگلیس منتشر شد، راهی سرزمینهای مشرق زمین میشوند.
به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، «تنتن و سندباد» نوشته «محمد میرکیانی» از معدود آثار قابل دفاع در حوزه کودکان و نوجوانان است که سالها از انتشار آن میگذرد؛ اما هنوز میشود این اثر را مناسب برای کودک امروز دانست.
داستان این کتاب از آنجا آغاز میشود که گروهی از قهرمانهای داستانهای غربی به رهبری تنتن چهره معروف قصههای غربی که داستانهای آن از اول برای باشکوه جلوه دادن استعمار اروپاییان بهویژه انگلیس منتشر شد راهی سرزمینهای مشرق زمین میشوند تا بتوانند با آنها بجنگند و شکستشان بدهند.
در اینسوی ماجرا قهرمانهای مشرق زمین به رهبری سندباد به مقابله با آنها میروند و درنهایت سندباد و یارانش موفق میشوند آنها را شکست دهند. برای اینکه درباره چگونگی شکلگیری این کتاب بیشتر بدانیم سراغ محمد میرکیانی رفتیم تا صحبتهایش را در مورد «تن تن و سندباد» بشنویم و بیشتر با حال و هوای ادبیات کودک و نوجوان آشنا شویم.
لطفا از خودتان بگویید و اینکه چگونه وارد حوزه ادبیات کودک و نوجوان شدهاید؟
متولد 1337 در تهران هستم؛ نویسنده کودک و نوجوان، قصهنویس، نمایشنامهنویس و مدیر فرهنگی. آثاری که از من منتشر شده و آثار زیر چاپ حدود 80 کتاب است. آثار پراکندهای برای بزرگسالان داشتهام اما اکثریت کارهایم در حوزه کودک و نوجوان بوده است.
در حوزه ادبیات کهن، ادبیات عامیانه، ادبیات فانتزی و ادبیات روستایی برای همه گروههای سنی کار کردهام؛ حتی ادبیات کارگری هم بین اثرهایم داشتهام. مجموعه داستان به اسم «روز بازی» در مورد بچههای کارگر است.
سه بار برنده کتاب سال شدهام؛ کتابهایم در کشورهایی مثل روسیه، ترکیه، ترکمنستان و جمهوری آذربایجان به شکل پراکندهای ترجمه و منتشر شده است. بیش از 200 نمایش رادیویی برای کودکان و نوجوانان نوشتهام. 10سال؛ از سال 61 تا 72 سردبیر و نویسنده قصه ظهر جمعه رادیو بودهام. سال 72 تا 74 سردبیر مجله سوره نوجوان بودم. از سال 78 تا 80 مدیر انتشارات کانون پرورش فکری بودم. دو سال و نیم عضو سال مرکز فرهنگی صبا بودم. از سال 84 تا 94 مدیرگروه کودک شبکه یک، دو و شبکه جامجم بودم. در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم کودک و نوجوان نیز از بنده بهعنوان نویسنده تقدیر شد.
در رادیو و صداوسیما طراح بــرنــامههای رادیویی و تلویزیونی بودم. در تـلویزیون برنامه شب بخیر بچهها را طراحی کردم. همچنین مجموعه پویانمایی «قصهها مثل شد» طراحیاش با بنده بوده است.
تا الان 30 قصه از من به صورت پویانمایی تولید شده است. از مجموعه آثاری که زیر چاپ دارم، میتوانم به مجموعه قصههای کوتاه و داستانهای بلند که رمان بیش از 700 قصه است، اشاره کنم. عمدتا مجموعه مینویسم چون به بچهها کمک میکند و تک قصه کم دارم.
ایدهای که در داستان «تن تن و سندباد» طرح شده فقط برای این کتاب بوده است؟
نوع نگاه من برای کودکان و نوجوانان تعریف زندگی شرعی و اسلامی است؛ ایجاد دلبستگی در بچهها تا به زندگی شرعی و اسلامی علاقهمند شوند. برای همین هم شما میبینید که «قصهها مثل شد» را نوشتم؛ حتی قصههای رئالی را که نوشتم طوری است که دلبستگی به زندگی اسلامی را بیان میکند. مثلا در مجموعه «عمو رستم و دایی سهراب» 14 قصه روایت شده است که قصههای رئال امروزی هستند؛ ولی در حقیقت براساس رستم شاهنامه نوشته شده است. نوع نگاه من به زندگی و سبک زندگی اسلامی در حقیقت در خیلی از قصهها و آثارم لحاظ شده؛ اما در کتاب «تن تن و سندباد» این مساله بعد جهانی و فرامرزی پیدا کرده است.
چه دغدغهای سبب شد که این نگاه فرامرزی شود؟ کتاب در دهه 70 نوشته شده اما انگار خیلی جلوتر از زمان خودش است؛ همان زمان مقام معظم رهبری به بحث تهاجم فرهنگی تاکید میکنند و درست در همان زمان این کتاب نوشته میشود؟
بخشی از این مساله برمیگردد به اینکه من خودم در رسانه کار میکردم. حوزه رسانه بهشدت درگیر با تهاجم فرهنگی است. آن زمان ماهواره بحثش داغ بود و به دلیل نگرانیهایی که در این مورد داشتم سعی کردم در این باره بنویسم.
در «تن تن و سندباد» نگرانیهایی که در مورد سبک زندگی وجود دارد مطرح شده است. البته باید این را هم بگویم که این اثر در آن زمان خیلی مورد توجه قرار نگرفت. در آن سالها جوایز متعددی گرفتم اما این کتاب دیده نشد.
شگفتی این کار آن است که ناشر کتاب مجموعه 24 جلدی «تن تن» را هم میفروخت. منتها کتابهای تن تن در قطع رقعی با عکسهای جذاب و کمیک استریپ بود. اما کتاب من با جلدی ساده در گوشهای افتاده بود. با وجود جلدی که خیلی به آن توجه نشد، کتاب فروش خوبی داشت. تا قبل از تقریظ رهبری این رمان 11 بار چاپ شده اما به دلایلی نخواستهاند به کتاب توجه کنند. خیلی اهل گلهمندی نیستم. در هر حال به هر شکلی بود کتاب مورد توجه قرار نگرفت.
تقریظ رهبری هم نشان میدهد نکتههایی که ایشان در آن زمان میگفتند مغفول مانده است. به نوعی این رونمایی از تقریظ رهبری، ضعف مدیران فرهنگی ما را هم میرساند. مدیران فرهنگی ما آنجایی که باید درست برنامهریزی کنند و تصمیم بگیرند، ضعیف و ناتوان هستند. برای همین ما همیشه هزینه میدهیم.
به نظر شما مهمترین اتفاق بعد از رونمایی از تقریظ رهبری بر این کتاب چه بوده است؟
به نظر من مهمترین اتفاقی که بعد از تقریظ افتاد این بود که گفتمان فرهنگی دوباره احیا شد. گفتمان تهاجم فرهنگی احیا شد و خیلیها پذیرفتند که تهاجم فرهنگی بهعنوان یک واقعیت تلخ وجود دارد. اما در آن دوره در دهه 70 خیلی این مساله کتمان میشد و با آن برخورد سیاسی میکردند. آنها بدون اینکه از عمق قضایا مطلع باشند با این موضوع مواجه میشدند. این نشاندهنده عمق کماطلاعی مسئولان از حوزه فرهنگ و رسانه بود. آنها درک نمیکردند و خیلی با آن هشداری که رهبری در آن سالها دادند برخورد سیاسی کردند. با این حال امروز بسیاری از خانوادههایی که خیلی باور فرهنگی دینی ندارند پذیرفتهاند که تهاجم فرهنگی وجود دارد.
در صحبتهایتان گفتهاید که در کتاب میخواهید تقابل بین غرب و شرق را نشان دهید. کتاب را چطور نوشتهاید که حالت شعاری نداشته باشد و مخاطب نوجوان آن را پس نزند. به نظر من کتاب خیلی زود وارد ماجرای اصلی میشود و ما مقدمهای برایش نداریم. فکرنمیکنید این موضوع کمی مخاطب نوجوان را اذیت کند؟
این نوعی کشمکش است. تن تن یک جهانگرد است؛ چرا من در این کتاب نگفتم رستم و تن تن. سندباد هم یک جهانگرد است؛ سندبادی که من مطرح کردهام سندباد «هزار و یک شب» است و آن سندباد ژاپنی نیست. آن سندباد ژاپنی یک بچه 12 ساله است که امکان جهانگردی ندارد. اما این سندباد در داستانهای شهرزاد 35 یا 36 سال دارد. از نظر ضرباهنگ و ریتم داستان مبنیبر اینکه چرا داستان زود شروع میشود باید بگویم داستان از زاویه دید بیرونی در حال روایت است. تن تن و سوپرمن و کینگکنگ و ... شخصیتهای کارتونی هستند. شما با شخصیتهای کارتونی نمیتوانید به شکل داستانهای رئال برخورد کنید.
در این اثر نمیتوانستم خیلی به جزئیات بپردازم. به همین دلیل فضای کار و ضرباهنگ آن تند است. در فضای کلی داستان هم که میبینید کشمکشهای زیادی وجود دارد، به خاطر همین بحث کارتونی بودن شخصیتهاست. این کشمکشها گاهی با طنز همراه است و خیلی جدی وارد این فضا نشدهام.
یک زمانی باید توضیحاتی در مورد شخصیتهای داستان داده شود؛ چون مخاطب شناختی ندارد اما اینها در این داستان تیپ هستند و نیاز به شخصیتپردازی عمیق نداشتهاند. مثل کارتون که «رو» است و ضرباهنگ تندی دارد.
بعد از تقریظ رهبری، دیده شدن کتاب چطور بود؟
خیلی خوب بود. وقتی ایشان یادداشتی بر کتاب مینویسند، هم بر اعتبار کتاب افزوده شده و هم توجه مسئولان فرهنگی به این کتابها جلب میشود.
مخاطبان بعد از تقریظ خیلی از آن استقبال کردند. کتاب به فاصله 22 سال؛ 11 بار چاپ شده بود. اما بعد از تقریظ به فاصله دو ماه 11 بار تجدید چاپ شد و تصورم این است که بیش از اینها خواهد بود. با توجه به اینکه در مدارس هم میشود برای کتاب فعالیتهایی انجام داد مطمئنا به چاپهای بیشتری خواهد رسید.
از ویژگیهای این کتاب آن است که میشود خیلی زیاد در مورد آن صحبت کرد. این نوعی معیار است. مثلا شما وقتی میخواهید یک کتاب را بررسی کنید هر چه بیشتر بتوانید راجع به آن حرف بزنید معلوم است کتاب حرفی برای گفتن داشته، مثل آدمها. آدمهایی که زندگی معمولی و کارهای یکنواختی دارند حرفی هم برای گفتن ندارند. این حرف زدنها ماندگاری کتاب را بیشتر میکند.
چنین سبک نوشتنی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان که در این کتاب شاهد آن هستیم تا به حال نداشتهایم. این مدل نوشتن سخت است یا راحت؟
مشخص است که خیلی سخت است. اولا من خیلی کتاب نوشتهام. در همه موضوعات کتابهایم جزء پرفروشها بوده است. اما نوشتن با این سبک مثل «تن تن و سندباد» حرکت روی یک ریسمان باریک است و ممکن است هر لحظه بلغزد. یک وقت شما یک داستان را از ادبیات کهن بازآفرینی میکنید و داستان را با توجه به ادبیات خودتان مینویسید اما یک وقت شما میخواهید اثری را با توجه به شخصیتهای جهانی بنویسید؛ شخصیتهایی که محبوب هستند، بچهها دوستشان دارند، سالها فیلمها و کارتونهایش را دیدهاند و با بچهها زندگی کردهاند. وقتی میخواهید وارد فضای شخصیتی و ذهنی این کاراکترها شوید، خیلی سخت است.
اگر نویسنده بلغزد؛ آن وقت مرتکب اشتباهات بزرگ میشود. بنابراین نهتنها در ارتباط برقرار کردن با مخاطب دچار مشکل میشود بلکه مسیر را هم روی نویسنده میبندد. به همین منظور این نوع نوشتن برای من بسیار دشوار بود. وقتی آن را به ناشر سپردم خیلی نگران بودم. نگرانیام برای این بود که خیلیها فکر میکردند من از جاذبه این شخصیتها استفاده کردهام تا یک داستان بنویسم. اما واقعیت این است که اینطور نبود. نوشتن این کتاب خیلی برایم سخت بود؛ چون در حقیقت انگار آدم دارد ادعای جهانی میکند. البته هنوز موج «تن تن و سندباد» به خارج از مرزها نرفته است.
اگر کتاب ترجمه و در آن طرف منتشر شود مطمئنا موج زیادی به همراه خواهد داشت. بنابراین در نوشتن این نوع آثار یک نقطه عطف میشود. میتوانم بگویم هیچ کدام از مسئولان فرهنگی ما این کتاب را نخواندهاند. البته من کتاب را برای خیلی از مسئولان کشور فرستادهام.
ولی واقعیت این است که با گذشت زمان ابعاد بیشتری از این کتاب روشن میشود و در نتیجه کتاب بسیار بحثبرانگیز خواهد شد. در بعضی موارد هم در برخی سایتها منتشر شده بود. کسانی که طرفدار پرو پا قرص «تن تن» بودند، اعتراض کرده بودند. فکر میکنم بخش بیشتر این اعتراضات به علاقهشان برمیگردد و خیلی از روی منطق و دلیل نیست. مثلا در کودکی کسی داستانهای تن تن را خوانده است و میگوید کسی نباید راجع به تن تن چیزی بنویسد. اولا من کاری در این کتاب نکردهام که توهین به کسی باشد. در حقیقت به اینها گفتم ما خودمان در مشرق زمین شخصیت داریم. دروغ هم نگفتم؛ چون خودمان شخصیتهای بزرگی داریم. آنها در داستانهای تن تن به خودشان اجازه میدهند و برای خودشان این حق را قائل هستند که هر جای دنیا که دوست دارند، بروند.
آنها حتی به خود حق میدهند که توهین هم بکنند. تازه بعضی فرهنگها را هم مسخره میکنند. برخی کشورهای آسیایی یا آفریقایی را به سخره میگیرند. حالا به صرف اینکه جذاب است، دلیلی بر حق بودن نیست. ممکن است یک ترانه ساخته شود که به بخشی از مردم توهین کند. نمیشود که بهترین آهنگسازها بیایند برای این ترانه آهنگسازی کنند چون قشنگ است و بعد بگویند عیبی ندارد.
در صحبتهایتان به این موضوع اشاره کردهاید که یکسری بیتوجهیها به کتاب شده است. در مورد این موضوع توضیح میدهید؟
فکر میکنم عمده مشکلاتی که ما داریم این است که مسئولان فرهنگی ما با جزئیات وظیفه و ماموریت فرهنگی خودشان آشنا نیستند. کلیات را میدانند اما با جزئیات آشنا نیستند. غریب به اتفاق مدیران فرهنگی ما با جریان تولید فکر و فرهنگ آشنا نیستند. اینها اکثرا مدیران اجراییاند ولی حوزه تولید فکر و فرهنگ کاملا تخصصی است.
مسئولان فرهنگی ما به دلیل اینکه با جزئیات تولید فکر و فرهنگ آشنا نیستند، در تصمیمگیریهایشان عاجز و ناتوانند. همین امر باعث میشود ما هزینه بپردازیم. یعنی مسئولی که در حوزه تولید فکر و فرهنگ کار میکند باید بداند سینما یعنی چه؟ ظرفیت فرهنگی سینما یعنی چه؟ فیلمنامه چطور شکل میگیرد؟ نوشتن رمان یعنی چه؟ سبک زندگی و لایههای پنهان فرهنگی را بداند.
عمده مشکل ما این است که در کشورمان نظام ارزیابی مدیران فرهنگی نداریم. مثلا فکر کنید که در کشور یک نفر مدیر یک کارخانه صنعتی شود. میتوان به هر شیوهای این فرد را ارزیابی کرد ولی متاسفانه جایی نیست که مدیران فرهنگی ارزیابی شوند.
تصمیم ندارید دوباره کتابی با این سبک و سیاق بنویسید؟
کار در حوزه فرهنگ و اندیشه را که ادامه میدهم اما نوشتن خوب و موثر خیلی به تصمیمگیری ربطی ندارد. مگر اینکه به طرح تازهای برسم. اگر به طرح تازهای برسم حتما مینویسم.
فکر میکنم با توجه به اینکه بچهها خیلی جلوتر از زمان خودشان هستند، لازم است این نوع کتابها نوشته شود. در مدارس هم برای کتاب تبلیغ شده است؟
باید آموزش و پرورش کاری برای مدارس انجام دهد. این موضوع از حوزه اختیارات ناشر و نویسنده خارج است. اگر احساس کنند که ضرورت دارد در مدارس کاری صورت گیرد، حتما این کار را انجام میدهند. بهطور طبیعی ناشر از اتفاقات خوب در حوزه مدرسه یا جایی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استقبال میکند.
فکر میکنید حلقه گمشده ادبیات کودک کجاست؟
شناخت نیازهای زمان و جهانشناسی یکی از آنهاست. اینکه ما در چه برههای قرار داریم و مخاطب ما به چه چیزهایی نیاز دارد. از همه مهمتر هم تفکر و اندیشه است. چیزی که همیشه تاکید کردهام این است که ما در عرصه نبرد واژگان قرار داریم. اگر این موضوع را بپذیریم باید تاریخ و فرهنگ خودمان را بشناسیم تا بتوانیم حرفمان را به گوش دنیا برسانیم.
یکی از آسیبهایی که شبکههای مجازی میزنند این است که انسان را از حوزه تفکر و فرهنگ دور میکنند. یعنی در حقیقت مخاطبان شبکه مجازی فکر میکنند همه حقیقت را میدانند؛ اما تنها بخشی از حقیقت را میدانند. چالش اصلی ادبیات کودک و نوجوان این است که مخاطبان خودشان را با حقایق جهان آشنا کنند تا فریب نخوریم. شبکههای مجازی وانمود میکنند حقیقت را میگویند؛ اما تنها نمایی کمرنگ از حقیقت را نشان میدهند. باید به سمتی برویم که فرزندان ما هوشیار و هوشمند تربیت شوند تا در این روزگار آسیب نبینند.
در مورد ترجمه کتاب هم بگویید و اینکه چه اقداماتی در این باره انجام شده است؟
نهادهایی مثل سازمان تبلیغات و کانون پرورش فکری که در این حوزه فعالیت میکنند باید برای ترجمه کتاب کاری کنند. قطعا اگر این کتاب ترجمه شود قابلتوجه خواهد بود.
خودتان پیشنهادی برای ترجمه کتاب ندادهاید؟
نه، من اگر آشنایی برای ترجمه کتاب پیدا کنم، میتوانم شخصی اقدام کنم. خیلی از نویسندگانی که آثارشان ترجمه شده تقریبا آشنایی برای این کار داشتهاند.
به نظرم بازتاب جهانی کتاب با توجه به تقریظ رهبری بیشتر هم خواهد بود. رهبری با این همه کار و دغدغهای که در سطح ملی و بینالمللی با آن روبهرو هستند باز هم کتاب میخوانند و یادداشت مینویسند. این مساله نشان میدهد ایشان بر مسائل فرهنگی کشور اشراف کامل دارند.
فکر میکنید ادبیات کودک و نوجوان در چه مرحلهای است؟
در نمایشگاه کتاب امسال غرفهای بود که کتابهای سریال گیم آف ترونز را میفروخت و جزء غرفههای شلوغ بود و کتابهایش توسط نوجوانان به صورت عجیب و غریبی خریداری میشد. بخشی به خاطر این است که ادبیات اصیل ما درست معرفی نشده است. نویسندگان جدید هم که کارهایشان کپی پیست شده است. غالبا نویسندگان جوان یکشبه میخواهند ره صدساله را بروند. مثل ما نویسندگان دهه 60 نیستند که از مجلات مختلف شروع کردهایم. بسیاری از ناشرانی که وارد حوزه ادبیات کودک شدهاند متاسفانه سابقه رفتن به کلاسهای فرهنگی را ندارند و فقط به دنبال سود بیشتر هستند. به همین خاطر فضای کار و نشر کتاب کودک و نوجوان اینطور شده است.
اگر قرار باشد اتفاق خوبی در این حوزه بیفتد باید تلاش کنیم فضا را برای مخاطب دلپذیر و جدی کنیم. تفاوت فضای واقعی و فانتزی و همچنین تقویت روحیه جستوجوگر نوجوان باعث میشود کتابهای ما علاقهمند پیدا کنند. علتی که بچهها به دنبال اینگونه کتابهایی که گفتید، میروند جذابیت آنهاست. نویسندگان ما باید در توانمندیهای هنری خودشان تجدیدنظر کنند تا به درستی قصه و داستان را بشناسند. آنها باید عناصر جذابیت و عوامل پیگیری یک داستان را بشناسند. کتاب «تن تن و سندباد» برای 25 سال قبل است؛ اما همچنان جذاب و دارای کشش است.
این جذابیت از کجا میآید؟
شناخت حوزه ادبیات داستانی. ما باید داستان را بشناسیم. ما وقتی کتابی را به مخاطب عرضه میکنیم و میگوییم داستان است، باید اثرمان خصوصیت یک داستان را داشته باشد. همین امر باعث میشود خود به خود مخاطب را پیدا کنیم چون علاقه به داستان در کودکان و نوجوانان فطری است. اگر اثری همه ضوابط یک داستان را داشته باشد مخاطبش را پیدا میکند.
هر شخصیت داستانی را اگر در موقعیت ویژه خودشان قرار دهیم، میتوانند در آن موقعیت حرف بزنند و زندگی کنند. شخصیتهای داستانی در این کتاب در موقعیت ویژه خودشان قرار داشتند. تن تن یک جهانگرد است که در حال سفر است، سندباد هم همینطور. اگر سندباد یک کاسب بازار بود دیگر نمیتوانست در این موقعیت قرار گیرد.
چرا شخصیتهای دیگر این کتاب را تکرار نمیکنید؟ در حال حاضر بسیار واجب است که برای نوجوانان چنین کتابهایی نوشته شود.
«سوپرمن» شخصیت اصلی و مادر است؛ «بتمن» و «مرد عنکبوتی» از روی «سوپرمن» ساخته شدهاند؛ بنابراین دورهشان کوتاه است. اگر میخواستم ادامه دهم این شخصیتها کهنه میشدند و مخاطبشان را از دست میدادند.
منبع: فرهیختگان