به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار شهید «محمدعلی محمدصادقی» رزمندهای که در جبهه همه به نام «دایی» وی را میشناختند. با محبت و صمیمیت با رزمندگان رفتار میکرد که این ارتباط، صمیمیت و همدلی باعث شد تا فرمانده محبوبی شود و نیروها همیشه گوش به فرمان وی باشند. در این راستا خبرنگار دفاعپرس گفتوگویی با «علی محمدصادقی» فرزند این شهید انجام داده است که در ادامه میخوانید:
شهدا از همان ابتدا انتخاب شده هستند
پدرم در سال ۱۳۲۱ در روستای یوسف آباد رفسنجان، از توابع کرمان به دنیا آمد. مادر شهید در دوران بارداری، حضرت فاطمه زهرا (س) را در خواب میبیند که به وی میفرماید: نام فرزند خود را «محمدعلی» بگزار، در حقیقت شهدا از همان ابتدا انتخاب شده هستند و براستی نظر ائمه (ع) در سراسر زندگی آنها جاری و ساری است.
هیچگاه نماز اول وقت وی ترک نشد
پدر اهل توسل و توکل به خدا بود، هیچ گاه نماز اول وقت وی ترک نشد. او برایمان تعریف میکرد؛ حتی در سختترین شرایط نبرد هم نماز اول وقت و نماز شب را از دست نمی داد. اهل شب زنده داری و مناجات با خدا بود و به معنای واقعی کلمه، محب اهل بیت (ع) بود. خواندن قرآن و دعا از جمله کارهای روزانه شهید بود.
قبل از انقلاب یکی از اصلیترین مبارزان در منطقه رفسنجان بود
شهید در دوران قبل از انقلاب یکی از اصلیترین مبارزان در منطقه رفسنجان بود؛ فردی شجاع و دلیر که در زمینههای مختلف فرهنگی و سیاسی مبارزه میکرد؛ از توزیع و تکثیر اعلامیه و پیامهای امام خمینی (ره) گرفته تا راه اندازی راهپیمایی علیه حکومت طاغوت پهلوی.
درآن دوران پدرم در کارخانهای کار میکرد که عوامل شاه به کارگران ظلم میکردند، به همین دلیل یکبار با آنها درگیر می شود و کار به خشونت میکشد که او مجبور به فرار میشود.
با زدن رییس شهربانی از مهلکه فرار میکند
چند ماه قبل از پیروزی انقلاب عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را که خود طراحی کرده بود، در مغازه مکانیکی خود نصب میکند. این کار را در چند نقطه دیگر نیز انجام می دهد. رییس شهربانی وقت رفسنجان به همراه ۱۴ سرباز به محل کار پدرم رفته و عکس امام خمینی (ره) را پاره میکند، این کار باعث واکنش شهید میشود و وی با پیشگوشتی به طرف رییس شهربانی حمله میکند و با زدن او از مهلکه فرار میکند. با فرار پدر از این ماجرا، چند ماه در منطقه «سرچشمه» کرمان و مدتی نیز در «شهداد» کرمان به صورت ناشناس زندگی میکند.
زمانی را برای پایین کشیدن مجسمه شاه تعیین کردند
اخلاق و رفتار خوب پدر سبب شده بود دوستان زیادی داشته باشد که با کمک و حمایت آنها فعالیتهای انقلابی خود را پیگیری میکرد. یکی از دوستان پدر که در ژندارمری شاغل بود و از افراد انقلابی محسوب میشد تعریف میکرد، شهید به همراه این فرد زمانی را برای پایین کشیدن مجسمه شاه تعیین کردند.
سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد
در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدکه بسیاری وی را پاسداری مبارز و شجاع در زمینه مبارزه با منافقین میدانستند. زمانی که درگیرهای کردستان آغاز شد، پدرم به همراه جمعی دیگر از رزمندگان برای مبارزه با کوملهها به شهر مهاباد کردستان اعزام شد. در منطقه کردستان مقری به نام دخانیات داشتند که در آن در مقرر ۱۸ روز در محاصره قرار میگیرند و نمیتوانند از مقر خارج شوند. او میگفت: خواندن آیه «و جعلنا من بین ایدیهم و من خلفهم ایدیهم و فوق ایدیهم لایبصرون» سبب قوت قلبمان میشد تا بتوانیم محاصره را بشکنیم.
از لباسهای پاسداریام برای علی لباسی تهیه کنید
تابستان سال ۶۳ یکی از دوستان پدر به نام «جعفر نادعلی نسب» از جبهه نامهای را از وی برای ما آورد که در آن نوشته بود؛ از لباسهای پاسداریام برای علی لباسی تهیه کنید و وی را به همراه دوستم به جبهه بفرستید. مادرم لباس را برای من اندازه کرد و آخر شب باهمین لباس از شدت خوشحالی خوابیدم که فردا به جبهه میرویم، اما طولی نکشید پیغام دیگری از پدر رسید که علی را نفرستید، میخواهم به خط مقدم بروم و آن شب تا صبح گریه کردم و به عنوان یک خاطره تلخ در ذهنم باقی ماند.
در وصیت نامهاش نوشته بود؛ دوست دارم مثل حضرت فاطمه (س) گمنام باشم
پدر در وصیت نامهاش نوشته بود؛ دوست دارم مثل حضرت فاطمه (س) گمنام باشم، ممکن است جنازهام برنگردد. در این صورت قبری برای من درست کنید، تا خانواده جایی برای فاتحهخوانی داشته باشند.
همانطور که گفته بود شد، او به شهادت رسید اما پیکرش به میهن نیامد و گمنام ماند. سال گذشته از خانوادهمان آزمایش DNA برای شناسایی پیکرهای تفحص شده گرفتند. سرانجام در چهارم خرداد سال گذشته ۱۲۹ شهید تفحص شدند که پدرم نیز در میان آنها بود.
هیچ گاه گریه مادر را ندیدم
مادرم در این ۳۳ سال خیلی سختی کشید، او برای فرزندان مادری صبور بود. برای اینکه نیازی به دیگران نداشته باشیم روزها کارهای مربوط به خانه را انجام میداد و شبها در خانه گلدوزی و خیاطی میکرد. هیچ گاه گریه مادر را ندیدم. کمکهای وی سبب شد همه فرزندان شهید بتوانند با طی کردن مسیر پر پیچ و خم زندگی به مدارج عالی دست پیدا کنند. ما نیز تمام تلاش خود را انجام دادیم تا بتوانیم کمی از تلاشهای ایشان را جبران کنیم.
انتهای پیام/ 191