به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سید منصور منصوری» 11 آذر 1344 در شهرستان رضوانشهر چشم به جهان گشود. وی با تشكيل اولين هستههای سپاه، در منطقه تالش خاصه رضوانشهر به صورت داوطلب در فعاليتهای سپاه پاسداران حضور پيدا کرد. شهید منصوری در جریان عملیات غرور آفرین والفجر 8 در تاریخ 24 بهمن 1364 بر اثر اصابت تیر از ناحیه پای راست و بمباران شیمیایی منطقه عملیاتی مجروح و شیمیایی شد. وی 10 اردیبهشت 1365 در یک عملیات ایذایی در منطقه دریاچه نمک در داخل خاک عراق شرکت کرد و پس از فتح منطقه، تحت محاصره و هلی برن دشمن قرار گرفت و به درجه شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید «سید منصور منصوری»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و الائمه المعصومین
قال الله عزوجل في القرآن العظیم و لا تقولوا لمن یقتل في سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون
آن کسانی که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید٬ بلکه او زنده ابدی است ولیکن همه شما این حقیقت را درک نخواهد کرد.
سید منصور (جعفر) منصوری فرزند سید اسماعیل متولد سال 1344 شماره شناسنامه 5 اعزامی از گیلان
با درود و سلام بر تمامی شهدای صدر اسلام تا شهدای گلگون ایران و از آنجا که مؤمن بنا به آیه (و من المومنین رجال صدقوا...) یا باید در راه رسیدن به هدف شهید شده باشد و یا منتظر شهادت باشد وگرنه مسلمان نیست٬ پس شهدای عزیزمان دین خود را نسبت به خداوند تبارک و تعالی ادا کردهاند و انشاءالله ما هم جزء گروه دوم باشیم، وصیت خود را شروع میکنم هر چند چیزی برای وصیت ندارم، اما چون یک وظیفه شرعی میباشد بر خود واجب دیدم که بنویسم. باشد که مورد اجرا قرار گیرد. من در حال سلامتی کامل در سنگر مقدس جبهه و دفاع مقدس در جوار برادران مؤمن خود که در سنگر حق علیه باطل ایثارگری میکنند در روز 64/11/14 اقدام به نوشتن وصیت نمودم٬ پس از اقرار به یگانگی خداوند بزرگ٬ نبوّت٬ امامت و اعتقاد به روز قیامت و ایمان بر عالم قبر و برزخ، بهشت و جهنم و همه چیزهایی که باید یک پیرو اهل بیت علیهم السلام معتقد باشد معتقدم. یک حدیث از حضرت علی علیه السلام برای شما میگویم؛ ذلیلترین مردم کسانی هستند که کوچههای شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد. (نهج البلاغه)
مردم غیور ما به حدیث گوش فرا دادند و دشمن دین خدا را از خانه بیرون نمودند و در این میان عزیزان گرانبهایی از دست ما رفتند و به ملکوت اعلا پیوستند. آیا درست است که یک عده شهید شوند٬ معلول شوند و یک عدهای برای اینکه این عزیزان را یاری دهند ضربه بزنند. نگاه کنید یاران چه عاشقانه رفتند از این خانه و چه عاشقانه شربت شهادت را نوشیدند. برادران من، خدا شاهد است دنیا گذرگاه است٬ بیایید در این راه در این گذرگاه توشهی خوبی برداریم. عزیزان شهادت خیلی شیرین است٬ موقعی که در راه خدا باشد. ما که میدانیم آخر میمیریم٬ آخر خانهمان زیر خاک است، آخر به منزل تنگمان که قبر باشد میرویم٬ پس چرا شهادت این فیض الهی را انتخاب نکنیم. چرا تا وقتی که شهادت است مردن در رختخواب را انتخاب نماییم، چرا مرگ با ذلت را انتخاب کنیم. زمانی که مرگ با شرافت است، چرا در این دنیای فانی با عزت نمیریم تا در آن دنیا ذلیل و خوار باشیم٬ چراکه در آخرت سرافکنده پیش سرورمان حسین علیه السلام سر به زیر باشیم و همچنین دوستان تمام این چراها و چراهای دیگر را یک چیز حل میکند٬ مرگ با شرافت٬ مرگ با عزت مرگ در راه خداوند تبارک و تعالی همین و بس. این تمام مسائل را حل میکند.
گوشها را باز کنید٬ ندای هل من ناصر حسین علیه السلام به گوش میرسد٬ صدایش در هوا موج میزند، بیایید لبیک گویید خصم متحد گشته برای خفه کردن این صدا٬ بلند شوید٬ اسلحه رزم در دست گیرید و خصم دون را خفه نمایید. آنهایی که لبیک گفتند بار سفر بستند و رفتند یاران از این خانه و ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم٬ خیلی عقب ماندهایم٬ بیایید چنگ به ریسمان الهی بزنیم و به این عزیزان برسیم چرا که نمیخواهیم بفهمیم که راه حق همین است و بس٬ راه راست شاخ و برگ ندارد٬ راه راست راه راست است و کوچه پس کوچه ندارد. ما که شیعهی علی علیه السلام هستیم و به شیعه علی بودن افتخار میکنیم٬ زمانی که هیچ افتخاری نداریم یعنی اینکه از رفتار علی علیه السلام در خود نمیبینیم و بیایید همچون او باشیم٬ یار ضعیفان، یار مظلومان٬ همچون او از حق و حقیقت دفاع کنیم٬ همچون او برنده باشیم و قاطع. بپا خیزید٬ قدمی والا بردارید٬ همت چاره کنید٬ دشمنان اسلام را تار و مار کنید. قدری به خود آیید٬ کمی فکر کنید٬ چه بودیم٬ چه شدیم، اسلام را شناختیم و این اسلام شناختن ما جنگ را به بار آورد٬ آنها نمیخواهند اسلام شناخته شود. همهی اینها به برکت امام بزرگمان بوده است، پس چرا امام را یاری نمیکنیم٬ اسلحه بردارید و به سوی جبههها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم٬ مگر آرزو نداشتیم٬ مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم٬ نمیدانم چگونه میتوانیم این سوالها را جوابگو باشیم٬ من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم.
بگوش باشید آنها هم جوان بودند٬ زندگی میخواستند٬ دوست داشتند استراحت کنند و در جای امنی باشند. اما اسلام احتیاج به نیرو داشت و دارد. بیاییم توبه کنیم و به سوی خدایمان بشتابیم، خداوند در انتظار توبههایمان است، بیایید از این به بعد خوب باشیم، تقوا پیشه کنیم، ایمان کامل را از خداوند بخواهیم و به یتیمان یاری کنیم، به بینوایان یاری رسانیم و دمی با آنهایی که به این انقلاب و رهبری وفادار بودهاند و هستند، هیچ کس و هیچ قلمی و هیچ زبانی نمیتواند از شما تشکر نماید و انشاءالله خداوند پاداش این عملتان را خواهد پرداخت. شما که به هل من ناصر امامتان لبیک گفتید، فرزندان خودتان را دادید، مال خودتان را دادید، فقط چند سفارش به شما دارم، از امام امت دست برندارید که پیروی از دستوراتش، پیروی از دستورات اسلام است و زیر پا گذاشتن دستوراتش، زیر پا گذاشتن دستورات اسلام است. از او پیروی کنید که او حسین زمان است، افتخار کنیم که در چنین زمانی زندگی میکنیم که او در آن زمان است و ما را هدایت میکند، قدر این نعمت بزرگ را بدانیم، در نماز جمعه و جماعت و دعاها شرکت کنیم، مسئلهی تفرقه را بین خودتان حل نمایید تا دشمنان سود نبرند، جبههها را فراموش نکنید و اخوت و برادری را بین خودتان زیاد کنید و برای آخرت توشه جمع نمایید.
سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهران، سر مطلب با شماست، پدر و مادرم سالهای سال برایم زحمت کشیدید تا دست و بازوی شما باشم اما چه کنم که این زمانه اسلام در خطر بود و من با تمام وجودم در راه گسترش کلمهی حق علیه باطل مردانه میجنگم و عاشقانه خود را فدای اسلام میکنم. من امانتی پیش شما بودم و خدا امانت خود را برداشت، پس جای نگرانی نیست، شهادت پاداش هر جهاد کننده در راه خداست که خداوند کریم به او میدهد و هر کاری اجری و پاداشی دارد و پاداش جهاد، شهادت است.
برادرانم جبهه را فراموش نکنند و خواهرانم حجاب اسلامی را رعایت کنید، برایم دعا نمایید.
- 3000 تومان خمس دهید.
- 500 تومان به امامزاده سید شرف الدین نذر دارم.
- وسایل نظامیام را به جبهه بفرستید همه چیز را.
- 18 تومان به کتابخانه سپاه پاسداران هشتپر بدهید.
- 7 جلد کتاب در کیفم هست به سید علی منصوری (پسرعمو) بدهید.
والسلام
خداحافظ از همه شما حلالیت میطلبم فرزند کوچک شما سید جعفر منصوری
انتهای پیام/ 181