وی جزو اولین شهدای لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس است.
ای مادرخوبم و ای پدر گرامیام! خیلی دلم میخواهد در کنارتون بمانم؛ اما بدان چه طوری دلم راضی میشود، در موقعیتی که امام فرمان بسیج را داده است و من که یک پاسدار هستم از منطقه جنگی به منطقه خودم بیایم.
مادرم! بدان اگر جبهه را رها سازم قلب مهدی موعود را به درد آوردهام و میدانم که شما هم با این عمل من موافقید. زیرا امامتان حسین (ع) است.
امروز اگر جبهه را ترک سازم درست مانند آن افرادی هستم و مانند آن افرادی میشوم که در روز عاشورا، امام حسین (ع) را تنها گذاشتند. انشاالله میروم تا به امام حسین (ع) بپیوندم.
ای مادر مهربانم! مگر خون من از خون علیاکبر امام حسین (ع) رنگینتر است؟
شهید محمود اخلاقی دائم میگفت: بچه ها باید برویم و این تپه را بگیریم. بچه ها تقسیم شدند از سه طرف به دشمن حمله کردیم. دشمن انگار که چشمهایشان کور شده باشد ما را نمیدیدند و یا اینکه میخواست ما خیلی نزدیک شویم بعد به طرفمان شلیک کنند. بچهها به سنگر عراقیها رسیدند. محمود نارنجک پرت میکرد داخل سنگرها و عراقیها هم فرار میکردند. آن موقع خشاب تمام کردیم. اسلحههای خود عراقیها را بر میداشتیم و به طرفشان شلیک میکردیم. من از همه عقبتر ماندم. محمود با گروه به بالای تپه رسیدند و من نصفه راه بودم.
عراقیهایی که در حال فرار بودند آنها را میزدیم. محمود سنگر به سنگر جلو میرفت. بدون هیچ ترسی میخواست با محمود یوسفیان برود و تانک عراقی را که مزاحم بچهها بود منفجر کند اما تانک مهلتشان نداد و قلب محمود یوسفیان را نشانه گرفت و محمود به آرزویش رسید. جنازه شهید محمود اخلاقی و جنازه شهید محمود یوسفیان را غروب عاشورا به عقب آوردیم.