حال و ھوای فرشید در نزدیکی نقطه امید + عکس

فرشید رسول‌زاده زمانی که وارد میدانِ عملیات «والفجر مقدماتی» شد تنها 15 سال داشت. او در همین عملیات، بال در بال ملائک گشود اما مانند بسیاری از همرزمانش در «فکه»، پیکرش سال‌ها بعد به زادگاهش بازگشت.
کد خبر: ۲۵۸۱۸
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۸ - 23August 2014

حال و ھوای فرشید در نزدیکی نقطه امید + عکس

به گزارش دفاع پرس، فرشید رسول زاده، زمانی که وارد میدانِ عملیات «والفجر مقدماتی» شد تنها 15 سال داشت. او در همین عملیات ، بال در بال ملائک گشود و با این که می دانست خواهرانش برای بازگشت او ثانیه شماری می کنند ، مانند بسیاری از همرزمانش در «فکه»، پیکرش سال ها بعد به زادگاهش بازگشت.

فرشید هم مانند بسیاری از بسیجیان در آن سال ها ، از مذهبی نبودن اسمش ناخرسند بود. به همین دلیل ، به تبع پدرش ، نام «عبدالامیر» را برای خود انتخاب کرد.

از«عبدالامیر» ، وصیت نامه ای به جا مانده است. این وصیت نامه تنها دو هفته قبل از شهادتش به رشته ی تحریر در آمده است. 

او در این وصیت نامه، از وقت کم خود نوشته است و از پرنده ای که در مقابل چشمانش پرواز می کرده.
 

«بسم الله الرحمن الرحیم

بـه نـام الله پاسـدار حـرمـت خـون شهیـدان

وکذلک جعلناکم امةً وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا.
ما مسؤول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان وامامان و راهبرانمان و کتابمان  امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر برای ما نمونه وشهید باشد.
آنان که گفتند الله وسپس براین آرمان مقدس پافشاری کردند فرشتگان رحمت بر آنان پدید میآیند.
با سلام و درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب وامت شهید پرور ایران و به نام کسی که مرا آفرید و به او که از آ غاز درس لطیف عواطف انسانی را در پرتو ایمان و تقوا به من آموخت به او که هر گاه در ذهنم انسانیت ، مهر و فضیلت ترسیم میکنم او را می بینم به او که بارها و بارها در آتش جدایی من می سوخت و در گداز این هجران قطرات مذاب قلبش از دیدگان پر مهرش فرو  می ریخت.
به او که در آخرین روزهای حیات با نیایش های زیر لب و نگاههای مالامال از مهر با اشک بدرقه ام می کرد و مانند همیشه برای آخرین بار میگفت خدایا فرزندم را به تو می سپارم و او که روزهای تنظیم این کتاب هنگام مغرب پس از ادای فریضه غروب میکرد به امید ثانیه ای هستم که مرگ سرخ را که از محراب علی(ع) و شمشیر حسین(ع) سرچشمه می گیرد درآغوش گیرم.
دوست داشتم چند کلمه ای با امت شهید پرور و خانواده عزیزم صحبت کنم ولی وقتی یاد شهدا می افتم دستم یاری نوشتن ندارد و قلبم به تپش می افتد.
خدایا شهادتم در راه اسلام و قرآن را که خاری در چشم دشمنان است بپذیر .
خانواده گرامیام: نمی دانم چگونه زحمات شما را که در این چند سال برای من کشیده اید، جبران کنم امیدوارم مرا حلال کنید مادر عزیز شما منتظر آمدن من نباید با شید زیرا من منتظر شهادت بودم و به مقصدم رسیدم مبادا مادرم کفرات کنی لطف خدای را مبادا کم کنی از شکرهای خود، مبادا اجر خود را گم کنی مادر، مبادا اجر خود را کم کنی مادر ، مبادا صبر تورا شیطان ببرد. مادر ، تو باید فخر بر عالم کنی.

 مادر، شوی شادان که فرزندت فدای راه حق گردد

نمیخواهی تو ای مادر به جای مرگ خفت بار و ننگ آور 

 به جـای مـرگ در بستـر شهیــد راه حــق گــردد

 مخور غم مادرم نالان مشو، شیون مکن، و سرخوش باش و شادی کن

 بــرای صـبــح پـیــــروزی کـــه نـزدیــک اســت

خواهرانم! می دانم برای آمدنم ثانیه شماری می کنید ولی چه کنم خدا مرا به مهمانی دعوت کرده و من عاشقانه به ملاقات او شتافتم وحدت را حفظ کنید و با شرکت در نماز جمعه که بزرگترین سلاح ماست مشت محکمی بر دهان ابر قدرت های جهانخوار بزنید تنها حرف من به خواهرانم و برادرانم این است که اسلام و امام را داشته باشید زینب وار زندگی کنید. 
خواهرانم! که راه زینب (س) راه اسلام است امت مسلمان مبادا امام امت این قلب ملت و این هدیة خدا را تنها بگذارید. همیشه یا خون را، یا حسین بودن را، یا زینب بودن را، یا آن چنان مردن را، یا این چنین ماندن را انتخاب کنید.
من هیچ وقت دوست نداشتم جبهه را ترک کنم چون مثل خانه ای برایم شده بود، زیرا که من با علی اکبر و علی اکبرها آمده بودم. رزمندگان اسلام! همیشه فرمانبردار فرمانده خود باشید، پیرو امام باشید. انتقام شهیدان یادتان نرود زیرا خون آن ها دراین سرزمین ریخته شده و ناموس آن ها دست شماست.
 وقت من خیلی کم است هر لحظه به نقطه امید نزدیکتر می شوم شهادت جلوی چشمانم پرواز می کند.
(حالا که مرگ حتمی است بگذار مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین است که انسان شرافت خود را بدان بفروشد)  امام علی(ع)

دارم هـــوای روی او                              رو می سپارم سوی او 

جان می دهم در کوی او                       باکی ندارم من از شهادت واز دشمن 

عبد الامیر (فرشید) رسول زاده

8/11/61

 

منبع:تا شهدا با شهدا

نظر شما
پربیننده ها