به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، «محمدرضا قوچانی» در یادواره شهدای منطقه زینبیه و شهدای عملیات محرم که در مسجد زینبیه شاهرود برگزار شد، اظهار داشت: خدا جنس خالص را انتخاب می کند و از بین خیل عظیم رزمندگان، شهدا بودند که با خدا معامله کردند؛ البته شاید تقدیر این است که برخی بمانند و روایتگر باشند.
قوچانی ادامه داد: سالگرد عملیات محرم است که در آبان سال 61 در سه مرحله در منطقه عین خوش و شرهانی انجام شد و قریب به هزار کیلومتر و 36 حلقه چاه نفت آزاد شد و عده ای زیادی از دشمن اسیر شدند. در این عملیات نیروهای شاهرود هم حضور داشتند.
وی با اشاره به شهید عباس بازوی افزود: شاید اسم این شهید را خیلی ها نشنیده باشند و معروف بود به عباس کَرم، جوان پاک و مخلص و انقلابی که عازم جبهه ها با هم شدیم و در بسیج سابق در آبشار آموزش نظامی دیدیم و با سلاحی هم که اینجا دادند عازم مناطق جنوب کشور شدیم.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: در سال 59 و 60 دشمن در ما احساس ضعف کرد و 1200 کیلومتر مرز مشترک با ما را مورد هجمه قرار داد و 5 استان و ده شهرستان و هزاران روستا را اشغال کرد و آمده بودند که بمانند و آنها تمام شده می دانستند.
وی اضافه کرد: جنگ ما دفاع از خاک نبود و دفاع از اسلام و قرآن و عشق اباعبدالله (ع) بود که راهی جبههها شدند و این بود که علیرغم بیش از 35 کشور صدام معدوم را پشتیانی میکردند نتوانستند در مقابل اراده پولادین فرزندان روحالله دوام بیاورند.
رزمنده و فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: در 200 سال اخیر هر چه تاختند قسمتی از کشور ما را جدا کردند اما کشوری که تازه انقلاب و ارتش ثبات نداشت و زمان بی صدر بود و شرایط این بود زمین بدهیم زمان بگیریم و راحت دشمن پیشروی کرد و یکی از شهرهایی که اشغال شد بستان سوسنگرد و هویزه بود.
وی با اشاره به عملیات طریق القدس گفت: عملیات طریق القدس در 7 آذر سال 60 طراحی شد برای آزادسازی شهر بستان و تعدادی بچه ها شاهرود همراهی کردند و در تیپ امام حسین که تازه تشکیل شده و شهید ردانی پور فرمانده بود ما سازماندهی شدیم و در منطقه انرژی اتمی که پادگانی درست شده بود مابین خرمشهر و آبادان در سوله ای مستقر بودیم با همه امکانات بسیار ناچیز که بهترین غذا نان خشکی بود که مردم داده بودند و 15کیلومتر ورزش صبحگاهی انجام می دادیم و بعد با یک شیشه مربا صبحانه می خوردیم.
قوچانی با بیان اینکه قند و چایی نبود افزود: شهید رجب حاج حسنی تدارکات ما بود و قند را در داخل پیتی حلبی می سوختاند تا رنگ چایی شود و آب می ریختند و قند ما هم خرماهای پای درختان دارخوین بود.
وی با بیان اینکه برای شناسایی ما را به سمت تپههای «الله اکبر» که مشرف بود به بستان بردند و ده روز آنجا را شناسایی و بعد به پادگان منتظران شهادت برگشتیم و بعد عازم منطقه جنگی شویم.
قوچانی با بیان اینکه قبل از اینکه جبهه برویم فوتبالیست بودیم و عباس تیم هما بود ما هم تیم عقاب بودیم و کُری خوانی داشتیم گفت: شیخ محمد تهرانی و منصور جلالی و ابراهیم حقیقت بزرگترهای ما بودند و ما در زمان عزل بنی صدر بود رفتیم خدمت شیخ محمد که کسب فیض کنیم و گفت: دایی دیدی کسی که تا دیروز سپهسالار ایران بود عکسش در جوی آب است و کار برای خدا نباشد نتیجه کار این است و می گفت جایی که غیبت و تهمت می زنند اختیار گیوه هات را داری برگردان و برو و اگر نصیحت کردی نتوانستی، اختیار گیوه هاتو داری برگردان برو.
وی با اشاره به قرار گذاشتن رزمندگان مبنی بر اینکه هر کس شهید شد داماد شده است، گفت: شهید رجب حاج حسنی را گفتیم 12 کیلوگرم شکلات بخر و هر کدام یک کیلو برداشتیم و داخل کوله پشتی ها گذاشتیم و هر کس شهید میشد شکلاتش را بین رزمنده ها تقسیم میکردند.
راوی دفاع مقدس شاهرود عنوان کرد: عباس شاعر بود وصیت کرد بعد از شهادت دفتر شعرم به منصور جلالی برسد، و این بیت را می خواند که «عاشق شدی تیر به سر باید خورد» دائم می خواند و تکرار می کرد و ما درک نمی کردیم اما تیر به سر مبارکش خورد فهمیدیم عاشق بود از نماز شب و تعقیبات معلوم بود آسمانی است.
وی ادامه داد: شب عملیات طریقالقدس 13 کیلومتر در ماسه رملی برویم واقعا راه رفتن در ماسه بادی با تجهیزات امکانات سخت است در آن مسیر قریب به 5 تا 6 ساعت راهپیمایی سخت با امکانات کم و جیره غذایی گروهان ما یک گریب فروت و ویفر و یک قمقمه آب برای 48 ساعت بود.
قوچانی با بیان اینکه وقتی به منطقه رسیدیم و قرار بود عملیات کنیم، ماسهها را کنار زدیم و بصورت قبر درست کردیم و از ماسه ها و خارها برای بالاپوش استفاده کردیم، بیان کرد: خدا خیلی عنایتش را شامل حال رزمندگان کرد در منطقه باران گرفت و ماسه رملی ها شد مثل آسفالت یکی دو ساعت قبل از عملیات و نقش ما زدن توپخانه عراق بود و ما تا حالا توپخانه ندیده بودیم و ما رمزی داشتیم که حرف "ژ" در آن بکار برده بودیم که عرب ها این حرف را نداشتند و عراقی ها را شناسایی کنیم.
وی با بیان اینکه هوا چون بارانی بود تیربار ژ3 چون آب خورده بود تیر نمی زند و ژ3 کار نمی کرد و به عباس می گفتیم بنداز سلاح اما او سربازی رفته بود و می گفت مگه میشه اسلحه را انداخت باید تحویل داد و مقید بود اسلحه را حفظ کند ولی ما تیربار را انداختیم و یک سرنیزه و نارنجک گرفتیم.
قوچانی با بیان اینکه ما یک عراقی را خلع سلاح کردیم و اسلحه کلاشینکف گرفتیم و بلد هم نبودیم مسلح کنیم افزود: تا صبح از تپههای «الله اکبر» سرازیر شدیم به بستان و من مهدی امامیون و عباس و چند تا بچه ها با هم بودیم.
وی با اشاره به جمله امام که حفظ نظام از اوجب واجبات است حتی از نماز گفت: ما آنجا تجربه کردیم و نماز صبح را در عملیات خواندیم که 4 تا 5 مرتبه اقامه شد در حال دویدن باز دراز کشیدیم تا توانستیم نماز بخوابیم.
قوچانی اضافه کرد: روز روشن شد رسیدیم به نزدیکیهای بستان من و حسینعلی آهوانی با چند تا دیگر در یک سمت و شهید عباس و مهدی امامیون طرف دیگر اولین تیر قناسه به سر حسینعلی آهوانی خورد و او را رو به قبله کردیم و پارچه یا زهرا روی سرش بستیم و اذان اقامه گفتیم که مهدی آمد گفت عباس تیز خورد و رفتم دیدیم عباس راحت خوابیده و عکس را با او گرفتیم و عباس داماد شده و کوله پشتی باز کردیم وشکلات پخش و راحت خوابیده بود و تیر به سرش خورده بود مدت زیادی آمده بود و تازه آرام گرفته راحت خوابیده بود.
وی با تاکید بر اینکه عباس بالاسر شهر بستان اول عملیات شهید شد گفت: شب در موقع نگهبانی دیدم شهید اکبر چمنی خوابش بُرده و در خواب با امام زمانش مثل دو نفر عادی صحبت می کرد و من فقط رفته بودم و گوش می دادم با سن و سال کمش عارفانه و عاشقانه با امام زمان صحبت می کرد و دلم نیامد از خواب بیدارش کنم که با اکبر پست خودم را عوض کنم.
قوچانی با بیان اینکه یکی از بچه ها موج انفجار گرفته بودش ما فکر می کردیم این بنده خدا شهید می شود و ما اذان و اقامه براش می گفتیم و حتی چفیه بستیم به دور سرش که دهانش باز نماند ادامه داد: ما عقب بریم نمی فهمیدیم چیست؟! ما رفتیم تا برسیم به تنگه چذابه و جلو رفتیم تا ساعت هشت شب و باید سنگر می ساختیم و آنجا پر از جنازه بود شهدا را جمع کردیم و هر کس سنگری ساخت و داخل سنگر هشت نفر بودیم و منطقه را خاکریز زدیم از هشت نفر ما شش نفر شهید شدند.
وی عنوان کرد: آن روزی که صدام خودش با کماندوهاش آمد ساعت 4 صبح بود و مثل تگرگ آتش می ریختند و عراقی ها هل هله می کردند برای رعب و وحشت و ما سرود «ما مسلح به الله اکبریم» را می خوانیدم و آتش عجیبی روی منطقه می ریخت و من تیربارچی بودم و عبدالله مرزبان و مهدی امامین آر پی جی زن بود و به قدری مهدی امامیون تیز زده بود که خون از گوش هاش بیرون می آمد و از زیر چانه اش می ریخت پایین.
قوچانی ادامه داد: مهدی آمد گفت تشنه ام کمپوتی باز کن تشنگی ام بر طرف شود و رفت پشت تیر بار نشست که تیر خورد به سرش و پرت شد به عقب و دیدیم به خودش می پیچد سرش را بین دو پا گرفتم و دستانم را روی سرش فشار دادم تا خون نیاید اما خون فوران می کرد و ده باند پیچیدیم خون بند نمی آمد دهنش را بسته بود و یک تکه جعبه نارنجک تو دهنش کردم و از درد دندانش روی تخته فرو رفته بود.
وی با بیان اینکه فکر می کردیم شهید می شود تو سنگر مجروحین نَبُردیمش و سوار آمبولانسش هم نکردند و چند مجروح سوار کردند که بیرون رفتند گلوله توپ خورد و شهید شدند و با ماشین تدارکات فرستیدیم عقب و آن که خدا بخواهد می شود در معراج شهدا اهواز پلاستیک عرق زده بود فهمیدند زنده است اما عبدالله مرزبان وقتی مهدی تیر خورد لگدی به او زد که ببین باید اینگونه آرپی جی بزنی و نشست که بزند تیر خورد و کاسه سرش پرید بالا و خون فوران کرد.
وی تصریح کرد: یکی از بچه ها عصر آر پی جی زد هلیکوپتر عراقی ها سقوط کرد رو تانک ها و منطقه کمی آرام شد و باید بدانیم شهدا رفتند ما ایستاده بمانیم در راه آنها و اگر می خواهیم دست صاحب اصلیش برسانیم باید بایستیم.
قوچانی تاکید کرد: دست از ولایت برنداریم خیلیها در این راه آمدند اما عقب ماندند و جا ماندند مسیری ما را سرانجام به مقصود میرساند که ولی خود را تنها نگذاریم باید محوریت خود را گم نکنیم و شهدا با اذان امام و رهبر خود رفتند.
انتهای پیام/