به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «امانالله ابراهيمی» 10 خرداد 1345 در روستای پنجک مازندران چشم به جهان گشود. وی 26 شهریور 1361 عازم جبهه حق علیه باطل شد و پس از 45 روز مبارزه، در تاريخ 11 آبان 1361 به فيض شهادت نائل و پیکر پاک و شریف این شهید گرانقدر در گلزار شهدای چالوس به خاک سپرده شد.
«بسم الله الرحمان الرحیم
«وانی لا ارى الموت الا سعادة والحياة مع الظالمين الا برما»
«همانا مرگ را جز خوشبختى و سعادت نميبينم و زندگى كردن با ظالمين و ستمگران را جز نكبت و خوارى نمیشمارم». امام حسین (ع)
خدمت پدر گرامى و مادر عزيز و برادران و خواهران عزيز و مهربان سلام عرض نموده و اميدوارم كه حال همگى شما خوب بوده باشد و در زندگى هيچگونه ناراحتى نداشته باشيد. خدمت پدر گرامى خود سلام عرض نموده و وصيت من به شما پدر گرامى اين است كه مرا ببخشيد.
پدر جان انشاءالله مرا مىبخشيد و از بدیهاى من چشم پوشى مىكنيد و خدمت مادر گرامى سلام عرض نموده و وصيت من به شما مادر گرامى اين است كه مرا ببخشيد.
مادر جان شما براى من خيلى زحمت كشيدهايد شبها تا صبح نخوابيدهايد تا اينكه من به اين سن و سال رسيدهام بلكه در آينده بتوانم جبران كنم ولى من جز اذيت و آزار كارى نكردهام، اميدوارم مرا عفو کنی.
مادر عزيز من گناهانم خيلى زياد است من بارم در آخرت خيلى سنگين است لااقل شما من را عفو كن، خدمت برادران و خواهرانم سلام عرض نموده و از آنها مىخواهم كه مرا عفو نمايند و همچنين از خواهران خود فاطمه و ربابه مىخواهم كه آنها نيز مرا ببخشند از ربابه مىخواهم كه درسش را خوب بخواند ضمنا از مادرم مىخواهم كه اگر من شهيد شدم براى من گريه نكند چون كه دشمنان اسلام و منافقين شاد و خوشحال مىشوند و كسى كه در راه خدا شهيد مىشود نبايد براى او گريه كرد چون كه كشته شدن در راه خدا بهترين سعادت است و شما هم افتخار كنيد كه يكى از فرزندانت در راه خدا داديد و پدر و مادر عذر مىخواهم كه بدون اجازه به جبهه آمدهام چون كه آمدنم درست مشخص نبود و از حمدالله مىخواهم كه درست درس بخواند تا در آينده فردى مفيد براى جامعه اسلامى بوده وقتى كه من شهيد شدم برادر كوچكم «حمدالله» را به جاى من به جبهه بفرستيد. در پايان زمزمه زير لب بسيجيان در جبهه را مىنويسم.
بسيجى ديده بيدار عشق است
نواى نینوا دارد بسيجى
صداى آشنا دارد بسيجى
درون جبههها مىبينى كه در سر
هواى كربلا دارد بسيجى
حسين اى درس آموز شهادت بسيجى
از تو آموزد شهادت به روى سينه و پشت بسيجى
نوشته يا زيارت يا شهادت بسيجى
ديده بيدار عشق است بسيجى
پير ميدان دار عشق است خوشا سيماى آن دلدار ديدن حضور حضرت مهدى رسيدن كنار يار در سنگر نشستن سلامى گفتن و پاسخ شنيدن شب حمله
شب از جان گذشتن
شب حمله شب ميثاق بستن
خدا را ديدن و خود را نديدن
بت وابستگیها را شكستن
شب حمله شب ديدار مهدى است به سنگر سركشيدن كار مهدى است
چراغ محفل سنگر نشينان
فروغ روشن رخسار مهدى است ز مهدى چون كه ياد آرد بسيجى
به جاى اشک خون دارد بسيجى
از آن مركب نشين جبهه جنگ
حكايتها به دل دارد بسيجى
شب حمله نشان از يار دارد
دل عاشق در آن شب كار دارد
ميان سنگر و دشت و بيابان بسيجى
وعده ديدار دارد
شب حمله شب ميثاق ياران
كه مىبارد گلوله همچو باران بسيجى
زير لب گويد: خدايا! نگهدارى كن از پير جماران، خداوندا! به سوز داغداران كه اخلاص و جهاد و پاسداران به صديقان و پاكان سحرخيز به اشک ديده شب زنده داران، خداوندا! به صبر دردمندان به ايثار و جهاد رادمردان، درون جبههها رزمندگان را، خداوندا! خودت پيروز گردان .
به اميد پيروزى هر چه سريعتر رزمندگان اسلام بر كفار جهانى و آرزوى طول عمر امام امت والسلام و من الله توفيق «امان الله ابراهيمى»
انتهای پیام/ 181