گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: نقش روحانیت در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور بیبدیل است. این قشر نقش مرجع و هدایتکننده را برای جامعه اسلامی ایفا میکنند. یکی از این روحانیان مرحوم «آیت الله سید علی محمد بهشتی» از شاگردان شهید بروجردی و آیت الله گلپایگانی بود. وی تمام عمر خود را صرف ترویج اسلام و مبارزه با رژیم پهلوی کرد. «سید محمدرضا بهشتی» فرزند این روحانی مبارز در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به تشریح فعالیتهای پدرش پرداخت. در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
دفاع پرس: پدرتان را در ابتدا معرفی بفرمایید.
بهشتی: پدرم در بروجرد و در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. طبق آن چیزی که من در شجره نامه خانوادگیمان خواندم، شش نسل قبل از پدرم روحانی بودند. فامیلی اصلی ما در شناسنامه «سیدالمحدثین» به معنی آقای حدیثگویان است. به جهت فعالیت پدران و اجداد ما که راوی حدیث بودند، این نام را برایمان برگزیدند.
پدرم دروس مقدماتی فقه را در مدرسه بحرالعلوم و در دورانی که مرحوم آیت الله بروجردی در بروجرد ساکن بودند، گذراندند. بعد از هجرت مرحوم بروجردی به قم، پدرم نیز به قم نقل مکان کرد و در حجره مدرسه فیضیه ساکن شد. آن زمان پدرم 18 ساله بود.
پدرم از مشکلات و زندگی سخت اما شیرین خود در دوران تحصیل برایمان تعریف میکرد. وی روایت میکرد که در حجره برق نداشتند. هزینه خرید نفت برای چراغ گردسوز و والور را هم نداشتند. بنابراین نفت را در چراغ والور و برای مطالعه از نور سرویسهای بهداشتی مدرسه فیضیه استفاده میکردند.
دفاع پرس: از خصوصیات اخلاقی مرحوم بهشتی برایمان بگویید.
پدرم در دوران تحصیل، حجرهای داشت که با هم تصمیم گرفته بودند هر روز یک نفر نان بخرد. پدرم نان را به صورت عمودی تقسیم میکرد تا اجحافی صورت نگیرد. به این میزان پدرم بر روی مسائل مقید بود.
مرحوم بهشتی آن زمان 50 تومان شهریه میگرفت که ازدواج کرد. آیت الله بروجردی به جهت شناختی که از پدرم داشت، 10 تومان نیز حسب الامری به وی پرداخت میکرد. پدر و مادرم با درآمد ماهیانه 60 تومان در یک خانه استیجاری روزگار میگذراندند. پدرم تعریف میکرد که وقتی برایشان میهمان میآمد، پدر و مادرم بالش را در اختیار میهمان قرار داده و خودشان در صندوق خانه میخوابیدند و زیر سرشان کتاب میگذاشتند. روزی که اقوام مادریم میهمان آنها بودند، پدرم کتاب درسی خود را به صورت پنهانی میفروشد تا بتواند از میهمانان پذیرایی کند. این نوع شیوه زندگی تا پایان عمر پدرم ادامه داشت. رفتارهای پدرم نیز بر روی خواهر و برادرانم تاثیر گذاشت و ما نیز سعی کردیم همچون پدرمان زندگی کنیم.
زمانی که از پدرمان میخواستیم برایمان دوچرخه پلاستیکی بخرد، میگفت که هر زمان همه بچهها دوچرخهدار شدند، برای شما هم میخرم. آن زمان یک کودک متوجه این نوع برخورد پدر نمیشود؛ اما در آینده این درس عامل رشد تعالی آن کودک شد.
دفاع پرس: مرحوم بهشتی هدایت مردم را از چه زمانی آغاز کرد؟
بهشتی: پدرم طی ماموریتی از سوی مرحوم بروجردی به مدت چهار سال به آشتیان رفت و اداره حوزه علمیه را بر عهده داشت. بعد از رحلت آیت الله بروجردی، پدرم مجدد به قم بازگشت؛ اما بر حسب تقدیر و سرنوشت، تعدادی از مردم اسلام آباد غرب نزد آیت الله گلپایگانی میآیند و درخواست یک روحانی برای هدایت مردم شهر میکنند. در آن مقطع زمانی اسلام آباد غرب از نظر فرهنگی شهری مستضعف به حساب میآمد.
آیت الله گلپایگانی به جهت آشنایی که با پدرم داشت، از وی درخواست میکند تا به اسلام آباد برود. پدرم خطاب به آیت الله گلپایگانی میگوید که برای این امر برایش استخارهای بگیرند. جواب استخاره آیه 52 سوره توبه میآید. آیت الله گلپایگانی در تفسیر استخاره میگوید که استخاره خیلی خوب است. حسن اول در این آیه به معنی این است که هدایت مردم امری نیکو است. حسن دوم معنی شهادت میدهد. معنی حسن دوم را نمیدانم. انشالله که خیر باشد.
پدرم به خداوند توکل میکند و سال 45 راهی اسلام آباد غرب میشود. آیت الله گلپایگانی هنگام آغاز ماموریت پدرم به وی میگوید که سه ماه برای شما ماهیانه میریزیم. اگر شما بتوانید بعد از این مدت هزینههای خود را تامین کنید به این معنی است که مردم شما را پذیرفتند و شما هم توانستید مردم را جذب کنید. در غیر این صورت به قم بازگردید؛ زیرا به این معنی است که یا عیب از شماست و یا موقعیت آنجا به گونهای نیست که بتوانید فعالیت کنید.
پدرم روایت میکرد که در همان ماه اول به آیت الله گلپایگانی پیام میدهد و میخواهد که حقوقی واریز نکند. مرحوم بهشتی در یک خانه محقری در اسلام آباد اسکان مییابد. اسلام آباد پیش از پدرم یک روحانی دائمی نداشت. روحانی وابسته به درباری نیز در اسلام آباد پیش از پدرم بود که در آنجا دفتر ازدواج و طلاق داشت. شرایط اسلام آباد به گونهای بود که نیاز مبرم به روحانی دیده میشد. پدرم اداره مسجد قمربنی هاشم را میپذیرد و در همان جا نیز به قمربنی هاشم متوسل میشود تا بتواند این مسئولیت را به نحو احسنت به سرانجام برساند. من و دیگر برادرانم در اسلام آباد رشد کردیم و در جریان وقایع آنجا بودیم.
پدرم برای جذب مردم به مسجد، سیاستی به خرج داد و آن بها دادن به بچهها بود. وی برای بچهها احترام خاصی قائل میشد تا آنجایی که آنها را در صف اول نماز مینشاند. به نوبت آنها را مکبر میکرد و کودکانی که سورههای کوچک حفظ میکردند، هدیه میداد. از سوی دیگر برای آشنایی کودکان با اعیاد، به آنها اسکناس به عنوان عیدی تقدیم میکرد. اینگونه اوامر باعث تشویق بچهها برای جذب به مسجد میشد.
کتابخانه و نوارخانهای در مسجد تاسیس شد. پدرم سخنرانی بزرگان را به صورت نوار تهیه میکرد و به طور امانت در اختیار اهالی محل قرار میداد. کتاب فروشی نیز کنار مسجد تاسیس شد. برای تشویق اهالی مسجد کتابها به طور قسطی فروخته میشد.
پدرم در شب آغازین امامت حضرت ولی عصر (عج) در میان حاضران در مسجد شیرینی پخش میکرد و به بچهها عیدی میداد تا آنها بدانند که چه روز بزرگی است. آن زمان اینگونه فعالیتها تازگی داشت.
پدرم من را تشویق میکرد تا دعای ماه رجب را حفظ کنم و در صورت حفظ دعا برایم یک کتاب به عنوان هدیه میخرید. از سوی دیگر به جهت اینکه هر روز جمعه دعای ندبه در مسجد قرائت میکردیم، در دوران نوجوانی دعای ندبه را حفظ کردم.
پدرم در مناسبتهای مختلف همچون ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر چند تن از روحانیان را برای سخنرانی به مسجد دعوت میکرد.
بچههای مسجد با این نوع شیوه تربیتی پدر رشد کردند تا آنجایی که ما به صورت گروهی کلاس قرآن، علوم معارف، اصول عقاید و نماز جماعت برگزار میکردیم. تمام تفریحات ما در مسجد خلاصه شده بود تا آنجایی که به ما لقب «بچه مسجدی» را داده بودند.
پدرم خودش را همچون مردم عادی میدانست و راضی نبود که امتیازی کسب کند. به عنوان مثال وقتی برای خرید نان میرفت همچون دیگر مردم در صف میایستاد. هر روز صبح نیز قبل از حضور در دفتر، پیاده شهر را طی میکرد تا اگر مردم سوالی دادند از وی بپرسند. اینگونه روابط پدرم با مردم شهر محکم شد.
دفاع پرس: فعالیتهای مرحوم بهشتی در خصوص آگاهی مردم در خصوص انقلاب چگونه بود؟
فعالیتهای فرهنگی پدرم تا سال 56 ادامه داشت. با آغاز هیاهوی انقلاب، پدرم نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. فعالیتهای انقلابی در کتابخانه و نوارخانه مسجد افزایش یافت. همچنین شعارهایی انقلابی همچون «انتظار مفهومش اعتراض است» یا «آنان که منتظر مصلحند خود باید صالح باشند» را بر روی بنر مینوشتیم و در شهر آویزان میکردیم.
صفحه اول رساله حضرت امام (ره) را پاره میکردیم و صفحه نخست رساله شخصی دیگر را میچسباندیم تا توسط نیروهای رژیم لو نرود. کتابی نیز آن زمان دست به دست میچرخید به نام «حسنک کجایی؟» این کتاب جنبه داستانی اما مفهوم انقلابی داشت. در تصاویر کتاب به صورت خیلی مبهم آیاتی از قرآن نوشته شده بود.
پدرم سخنرانیهای امام خامنه ای (مدظله العالی) در خصوص شیوه مبارزاتی امام صادق (ع) را در قاب نوار به صورت گسترده در شهر توزیع کرد. تا آن زمان مردم شهر نمیدانستند که به جز امام حسین (ع)، دیگر امامان نیز شیوه مبارزاتی داشتند.
بچههای مسجد تئاترهای با مضمون انقلابی را تمرین و اجرا میکردند که گاهی مورد تذکر رژیم نیز قرار میگرفت. فعالیتهای مسجد به جایی رسید که گاهی نیروهای رژیم شبها مسجد را محاصره میکردند.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 131