توسط انتشارات حدیث قلم؛
رمان «حلقه شکسته» به قلم زهرا آخوندی منتشر شد
رمان «حلقه شکسته» به قلم زهرا آخوندی توسط انتشارات حدیث قلم منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
دفاع پرس، رمان «حلقه شکسته» به قلم زهرا آخوندی توسط انتشارات حدیث قلم در 152 صفحه منتشر شد.
این رمان یک اثر اجتماعی است که به مسئله ازدواج میپردازد. داستان رمان حول محور دختری است که به سن ازدواج رسیده اما خالهی او بخاطر کینه، حسادت و همچنین عقدهای که از گذشته دارد، اجازه نمیدهد این ازدواج انجام شود و هر بار خواستگاران او را به بهانهای دور میکند.
سرانجام یک پلیس مبارزه با مواد مخدر با او عقد میکند. تلاشها و شیطنتهای خاله در بر هم زدن ازدواج آن دو این بار نتیجهای نمیدهد. در دوران عقد برای نامزد راوی ماموریتی پیش میآید و در این ماموریت نامزدش در درگیری با قاچاقچیان و اشرار به شهادت میرسد. حوادث و اتفاقاتی که بعد از این ماجرا برای راوی پیش میآید ادامه داستان را رقم میزند.
در بخشی از این رمان آمده است:
«به علی گفتم: «من از این ناراحتم که تو داری راه به این دوری را میروی! بدجوری نگرانم! تا به حال این طوری دل شوره نداشتم!» علی رفت؛ اما دل من را هم همراه خودش برد. پدر و مادر علی طبق قولی که داده بودند به تهران آمدند. همراه بابا احمد و مامان طوبی و پدر و مادر علی به بازار برای خرید طلا رفتم.
حاج حسن گفت: «دخترم رو در بایستی را کنار بگذار! هر چی دوست داری بردار. به قیمت طلا هم کاری نداشته باش. جان پدر و مادرت و علی بهت قسم میدم خجالت را کنار بگذار و هر چی خوشت آمد بردار!»
من که در قید و بند خرید طلا نبودم. اصرارهای حاج حسن کلافهام میکرد. در آن لحظه فقط داشتم به علی فکر میکردم که الان کجاست و دارد چکار میکند. سه روز بعد از رفتن علی خبر شهادتش را برایم آوردند. اصلاً باورم نمیشد. حتماً خواب بدی بود که بخاطر دل شورهها و نگرانیهام میدیدم. از شدت ناراحتی شکوه شده بودم.
این قدر حالم بد شد که مرا توی بیمارستان بستری کردند. به همین دلیل، من تا شب هفتم علی در بیماستان بستری بودم و هیچ کدام از مراسمها را شرکت نداشتم. وقتی از بیمارستان علی دست انداخت گردن من و نوحه سرایی کرد.
یکی از فامیلها گفت: «این دختر بیچاره به اندازه کافی داغون شده! منظر خانم، بذار بیاد توی خانه و کمی استراحت کند! دوباره حالش بد میشود! دوست دارید نیلوفر دوباره راهی بیمارستان بشود؟!»