وصیت‌نامه شهید علی نوری/ تفنگ بی‌فشنگم را بر سر قبرم بگذارید

شهید نوری در وصیت‌نامه خود آورده است: «خدایا از تو می‌خواهم که تفنگ بی‌فشنگم را بر سر قبرم بگذاری تا همه بدانند که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره‌ی خونم با دشمنان اسلام جنگیده‌ام.»
کد خبر: ۲۷۰۸۷۶
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۵:۵۲ - 18December 2017

وصیت‌نامه شهید علی نوری/ تفنگ بی‌فشنگم را بر سر قبرم بگذاریدبه گزارش خبرنگار ساجد، شهید «علی نوری» با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام سال 1365 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«بسم الله الرحمن الرحیم

بار خدایا اگر با ریخته ‌شدن خون من درخت اسلام آبیاری خواهد شد، پس خون مرا بریزید تا درخت اسلام چتر خود را بگشاید. خدایا ما در راستای تعهد الهی به پا خواسته‌ایم تا حسین زمان را در کربلای ایران یاری کنیم.

با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت، مهدی موعود (عج) و نائب بر حقش امام خمینی (ره) و با درود به شهیدان انقلاب اسلامی، و با درود به شما پدر و مادر گرامی، این سلام گرم من که از راه‌های دور و هوای گرم اهواز و سرزمین‌های پهناور و دشت‌های خرم و دریاهای بی‌کران به سوی شما می‌آید را بپذیرید که ان‌شاءالله از صمیم قلب خواهید پذیرفت.

دوستانم، من کوچک‌تر از آنم که پیامی برای شما داشته باشم پس بیایید راه این گل‌های پرپر شده را ادامه دهید که پیروزی را شمشیر نمی‌آورد پیروزی را خون می‌آورد پس به پا خیزید و راه این سرداران حسینی را ادامه دهید.

برادران عزیز همانطور که رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: «اقرب العمل الی الله الجهاد فی سبیل الله و لا یقاربه بشی» نزدیک‌ترین کارها به خدا در راه خداست و چیزی مانند آن نیست.

برادران من راه صد ساله را در یک شب پیدا کردم و خدایا از تو می‌خواهم که در آخرین نفس چشم‌هایم را باز بگذاری تا همه بدانند این راه را چشم بسته نرفته‌ام، دست‌هایم را از قبر بیرون بگذاری تا همه‌ی منافقین ببینند و بدانند که از این دنیای فانی چیزی با خود نبرده‌ام، دهانم را باز بگذاری تا همه بدانند که تا آخرین نفس جز کلمه‌ی زیارت و شهادت چیزی بر زبانم جاری نبوده، تفنگ بی‌فشنگم را بر سر قبرم بگذارید تا همه بدانند که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره‌ی خونم با دشمنان اسلام جنگیده‌ام.

برادران عزیز به پا خیزید و با شمشیر خود جبر تاریخ را ببرید و با خون خود ننگ تاریخ را بشویید و این خون نونهالان انقلاب را یاری کنید مرگ برای پیر و جوان هست چه کسی می‌داند که فردا زنده خواهد بود یا نه؟ برادران همه‌ی حوادث ناگهانی در این دنیا هست پس چه بهتر است که در بستر ذلت نمیرید و همانگونه که خودتان می‌دانید مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.

دانش‌آموز‌ان، نگذارید که اسلحه‌ی معلم‌هایی چون اسماعیل‌زاده‌ بر زمین بیافتد.

پیرمرد‌ها شما هم می‌توانید در سنگر خود که مسجد است اسلحه‌ی من را بر دوش بگیرید و در روضه‌ها و دعا‌ها شرکت نمایید که همین دعا‌هاست که به این امت و دین اسلام پیروزی می‌دهد. و شما پیرزن‌ها همه با حجاب خود مشتی بر دهان منافقین بزنید که اجرتان با خداست.

و شما پدر و مادر گرامی و عزیزم، دوست دارم که بر سر مزارم که آمدید با لب خندان سلام بر من کنید و خدا را شکر کنید که همچنین آرزویی نصیب من شده است، و من هم خدا را شکر می‌کنم که چنین سعادتی را به من اعطا کرده است، چرا که فکر می‌کنم زمانی که مصموم شده بودم دیگر امید زنده شدنم نبود ولی کار خداوند متعال بود و خدای مهربان خودش سرنوشت مرا تعیین کرده و باعث افتخار شما و من شد.

و برادران عزیز دوست دارم زمانی که شهید شدم، بدنم را به جای یک کیسه خاک از آن استفاده کنید، تا باز هم شاید با این بدن بی‌نفس جان یک رزمنده‌ را امن بگیرم، ولی دوست ندارم که حتی یک دقیقه هم بدنم در دست عراقی‌ها باشد.

و شما مادر اگر اسیر و یا مفقود‌الاثر شدم، هیچ نگران نباشید، به یاد آنهایی باشید که سه و چهار تا شهید یا اسیر می‌دهند.

و شما پدر و مادرم در این آخر عمر صورت شما را بوسه می‌زنم، و خداحافظی می‌کنم و بی‌نهایت کمال تشکر را دارم و نمی‌دانم که چگونه از خدا بخواهم که شما پدر پیر و مادر مهربانم و برادرانم از من راضی باشید. می‌دانم گناه کرده‌ام زیاد گمراه شده‌ام قبول دارم که از حرف‌هایتان سر پیچی کرده‌ام ولی مادر وقت نادانی و جوانی و غرورم بوده است.

ای پدر پیرم که در این آخر عمرتان که بایستی کارهایتان را انجام می‌دادم که شما امیدتان فرزندانتان بوده است و مادر شما هم که می‌دانم گذشتتان زیاد است ولی باز هم خجالت می‌کشم که باید در این آخر عمر شما، من می‌توانستم یک ظرف آب به دست شما بدهم؛ ولی رفتم امیدوارم که مرا ببخشید.

آمین یا رب العالمین

پدر جان از مرگ من هیچ ناراحت نباشید و برادرانم رضا و کاظم را از مدرسه نگیرید که کارتان زیاد شده است چون حضرت علی (ع) می فرمایند: «بزرگترین سرمایه‌ی هر انسان دانش اوست» پس نگذارید که آن‌ها هم مثل ما بی‌سواد باشند.

دیگر بیش از این مزاحم وقت شما دوستان و همرزمان نمی‌شوم. برادران خودم وصیت می‌کنم که پس از شهادتم هر کسی مجلسی و یا سفری و یا آرایشی و یا نظافتی و هر کاری که دارد می‌تواند انجام دهد.

انا لله و انا الیه راجعون

خداحافظ مرا حلال کنید همگی

علی نوری»

انتهای پیام/ 111

نظر شما
پربیننده ها