به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مهدی هادیان» یک فروردین ۱۳۴۷ در مشهد چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام در ۲۲ مرداد ۱۳۶۶ طی عملیات نصر ۴ در کردستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم رب الشهداء و الصدیقین
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
هرگز مپندارید آنانی که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
با سلام و درود بر پیشگاه حق تعالی و مهدی موعود منجی عالم بشریت و با سلام و درود بر نائب برحقش امام امت این خورشید فروزان و همیشه طالع و بدون غروب و با سلام بر مه تابان انقلاب حضرت آیت الله خمینی و با درود و سلام بر ستارگان درخشان تاریخ اسلام و دولتمردان انقلاب و با درود و سلام بر گلگون شدگان شربت شهادت نوشیده؛ و با درود و سلام بر شما امت همیشه در صحنه که به ندای هل من ناصرا امام لبیک گفتید و با حضور یکپارچه خود در صحنههای پیکار شعار را به شعور تبدیل نمودید.
پدر بزرگوارم اول بنده حقیر را حلال کنید. البته میدانم که شما آنقدر بزرگوارید که مسائل را بهتر از حقیر درک میکنید، پس جایی که اسلام در خطر است جان چه ارزشی دارد. امیدوارم که در سوگ فرزندان یک پدر نمونه بوده و باعث تسلی خاطر دیگران باشید و هرگز قطره اشکی از چشمان مبارک شما فرو نریزد که دشمنان را خوشحال خواهد کرد. میدانم که دامادی فرزندتان را آرزو داشتید، آری، چون این آرزوی همه پدران است.
پدر بزرگوارم چه خوب است انسان فرزندش را به راهی بفرستد که آرزوی آن را دارد، ولی پدرم نمیدانی برایم این چهار حرف چقدر شیرین و گوارا است، یعنی کلمه «شهید» هر انسان برای رسیدن به این چهار حرف باید آن را طوری تنظیم کند که شهید خوانده شود و بعد پیش بند اسمش قرار دهد آری شهید این کلمه چهار حرفی چقدر شیرین و گوارا برای من است. کسی درک نخواهد کرد جز آن شهیدی که شربت شهادت را نوشید.
بلی پدر، من داماد شدهام البته بدون حضور شما! همسرم شهادت را با خود میبرم و فرزندم آزادی را به شما میسپارم. امیدوارم که از او خوب مواظبت کنید. پدرم میدانم که حق فرزندی را نسبت به شما نتوانستم ادا کنم، ولی با این وجود امید برای حلالیت دارم. من هرچند که خود فرزندی بزرگ نکردم، اما میدانم بزرگ کردن فرزند با این وضع مادی و سخت جانگداز است. پدرم وقتی انسان با این همه سختی و گرفتاری فرزندی بزرگ نماید و چقدر خوب است که او را در راه مقدس اسلام بدهد و شهادت را سرآغاز زندگی او قرار دهد، پدرم با این همه زحمتی که برایم کشیدید من به شما ثمر ندادم، از این موضوع طلب عفو مینمایم. پدرم، چون شیر شجاع هستید، میخواهم، چون کوه استوار بمانید؛ و تو برادرم شما بسیار بزرگتر از آن هستید که وصیت کنم، اما چه کنم که تذکرات لازم است. اول اینکه رابطه خود را نسبت به خانوادههای شهدا بیشتر کنید دوم اینکه در مجالس شهادتم خود پیش خدمت باشید، چون آرزو داشتم در عروسیام شما پیش خدمت باشید. سوم اینکه جلوی گریه خواهرانم را بگیرید و نگذارید که در عزای شهادت برادرشان گریه و زاری کنند، چون میخواهم یک خانواده شهید نمونه باشید، دلهای خانوادههای شهدا با دیدن آنان آرام بگیرد.
برادرم میخواهم با شهادت خود ثابت کنم کهای جوانان، جان دادن برای خدا آسان است، اما قبول ذلت برای یک مسلمان ننگ است و دشوار. بعد از شهادتم یک آرزو دارم و آن این است که بعد از شهادتم هیچ کس جسدم را نیابد و گمنام شهید شوم، چون حسین (ع) سرور شهیدان کربلا کسی را نداشت که جسد مطهرش را بگیرد.
توای خواهر غمدیده نداری خبر از من
کز گردش ایام چه آمد به سر من
من تازه جوان بودم اندر چمن خود
نشکفته فرو ریخت، همه بال و پر من
خواهرم حجاب تو کوبندهتر از خون سرخ من است و خواهرم از شهادتم هیچ گونه ناراحتی از خود نشان ندهید، چون دشمنان اسلام از ناراحتی شما خوشحال میشوند، پس صبور باشید که خدا صابران را دوست دارد و با استقامت خود مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید. از هموطنان و دوستان تقاضا دارم که دست تفالههای طاغوت را از سر مردم محروم و مظلوم ما کوتاه کنند.
الهی بهشت را نشانم نده، چون میترسم بازرگان بمیرم، یعنی برای بهشت بمیرم. الهی جهنمت را نشانم نده، چون میترسم ترسو بمیرم، یعنی از ترس آتش دوزخت بمیرم. الهی نور ایمان بر قلبم ده تا در راه رضای تو و برای رضای تو شهید شوم. از تمام دوستان و فامیلان طلب عفو مینمایم.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
انتهای پیام/ 181