به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «علی غلامی» ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۰ در قزوین چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۲۷ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«قلمم همچون آهویی خرامان روی کاغذ میجهد و از خود خطوط سیاهی بر جای میگذارد و خونم نیز همچون چشمهایی که از میان کوه بیرون آمده باشد میجوشد.
خداوندا! گناهان مرا ببخشای و مرا مورد لطف و بخششت قرار ده؛ زیرا این بندهی حقیر و کوچک تو، به گناه آلوده است.
از آن موقعی که پا به جبهه گذاشتم، سرتاسرش امید بود و بس و هدفم دفاع از اسلام و لبیک گویی به فرمان رهبرمان بود. آری! ما کسانی هستیم که راه شهدا را ادامه میدهیم و اگر خود شهید شدیم، باز کسان دیگری هستند که این راه را ادامه دهند.
اما توای مادر! اگر شهید شدم، گریه مکن تا دشمنان شاد شوند. خوشحال و مانند کوه استوار باش و خم به ابرو نیاور؛ زیرا این راه را چه حالا و چه بعدها باید میرفتم. خدا انسان را روزی میآفریند و روزی هم از دنیا میبرد و چه خوش است که در چنین راه مقدسی از دنیا برویم. من با این هدف به جبهه آمدم تا به کربلای حسین (ع) برسم و با رزمندگان، مرقد مطهر آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را زیارت کنم.
ای پدر، مادر، برادر و خواهر عزیزم! بشنوید از من، که من خیلی خوشحالم اگر شهید شوم؛ زیرا آن دنیا جاودانی است، همچنان که رهبرمان گفته است: «دنیا برای مومن، قفس تنگ و برای کافر بهشت است.» ماهها و سالها بود که انتظار جبهه رفتن را میکشیدم و میدانستم این راه، شهید، مجروح، اسیر و مفقود شدن دارد؛ ولی این را هم میدانستم که خدا با ماست و ما را یاری میکند و اوست بر همه چیز دانا و توانا.
مادر جان! این وظیفهی من بود که راه پسرداییام احمد را ادامه دهم. اگر چه شجاعتم به مانند شجاعت او نمیشود؛ اما باز راهش را با همهی ناتوانیام ادامه میدهم. با این کار میخواهم به دشمن پست و زبون بگویم که به خدا سوگند، اگر صد جان داشتم و دوباره زنده میشدم، باز در مقابل شما دشمن پوشالی میایستادم، تا بدانید که تحمیل کردن جنگ، چگونه است.
هر چند این جنگ را به ما تحمیل کردند؛ اما خود از این کار پشیمان هستند؛ چون فهمیدهاند ما جز سلاحمان چیز دیگری نیز داریم و آن ایمان است. ایمان است که ما را در همه حال و در همهی امور یاری میکند. اگر میتوانید هر شب چهارشنبه برایم دعای توسل بخوانید، که خوشحالم میکند. قلبم مانند پرندهای است در قفس جانم، که انگار طاقت ماندن ندارد و میخواهد بال بگشاید و برود. آری، روزی بال میگشاید و میرود و مرا نیز با خود میبرد.
خداوندا! میدانم جز تو کسی را ندارم؛ خودت مرا یاری کن.
معبودا، پروردگارا! به مادرم و مادران شهدا صبر و استواری عطا فرما.
خواهرم و برادرم! بدانید که برادر کوچکتان همیشه به فکر شما بود و هست.
پدر و مادرم! شما بهترین پدر و مادر دنیا هستید. به یاری خدا هر جمعه به نماز جمعه بروید و آن را هر چه باشکوهتر به جا آورید و نمازتان را به جماعت بخوانید، که ثواب نماز جماعت را هیچ کس نمیداند چقدر است.»
انتهای پیام/ 111