گفت و گوی دفاع پرس با برادر شهیدان ملاسلیمانی/ بخش پایانی

حفط روحیه بعد از شهادت فرزندان/ مادرم، حسن را به جبهه فرستاد

مادرم همیشه ما را برای جهاد تشویق می‌کرد. چند سال پیش که اخبار حمله به فلسطینیان را نگاه می‌کردیم به من گفت برو فلسطین و با اسرائیل بجنگ. برایم جالب بود حتی بعد از شهادت سه فرزندش باز هم روحیه خود را حفظ کرده بود.
کد خبر: ۲۷۶۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۴ - 10September 2014

حفط روحیه بعد از شهادت فرزندان/ مادرم، حسن را به جبهه فرستاد

پدر، کفاش ساده بازار بود. وضع مالی خوبی نداشتند اما حساسیت روی تربیت بچهها چنان نزد پدر ارزش داشت که چند سال بعد وقتی بچه ها به سن جوانی رسیدند نتیجه زحمات پدر را با نثار خون خود جبران کردند و بالاترین مدال افتخار را برای خانواده ملا سلیمانی به ارمغان آوردند. هر پنج برادر خانواده ملاسلیمانی اهل جبهه و جنگ شدند.

اکبر، فرزند اول، سه بار به جبهه ها اعزام شد و به قول خودش خاطرات شیرینی را از آن دوران و به خصوص عملیات والفجر 8 به خاطر دارد. اصغر، احمد، محمود و حسن چهار برادر دیگری بودند که جبهه رفتند. از این بین اصغر جانباز و سه برادر دیگر شهید شدند. پس از این، خانواده ملاسلیمانی مزین به نام سه شهید از تبار بزرگ مردان این دیار شد تا نام ملاسلیمانی ها بر صفحات تاریخ کشور بدرخشد. متن زیر بخش دوم گفت و گوی صمیمانه خبرنگار دفاع پرس با اکبر ملاسلیمانی برادر سه شهید و یک جانباز دفاع مقدس است.

روحیه ای پایدار

حسن را مادرم به جبهه فرستاد. او همیشه ما را برای جهاد تشویق می کرد. چند سال پیش که در منزل مادر، اخبار حمله به فلسطینیان را نگاه می کردیم به من گفت برو فلسطین و با اسرائیل بجنگ. حتی بعد از دیدن سه شهید و جانباز باز هم روحیه خود را حفظ کرده بود.

مادرم، حسن را به جبهه فرستاد

حسن که شهید شد، سپاه از مادرم دعوت کرد تا در مراسمی صحبت کند. بین صحبت هایش گفته بود که من چند پسر دارم و سه تا از آنها شهید شده اند، اصغر و اکبرم مانده اند، اگر لازم باشد اینها را هم در راه اسلام می دهم. تمام این صحبت ها را بدون اینکه قطره ای اشک از چشمانش جاری شود گفته بود.

با توجه به اینکه حسن ورزشکار بود و بدن ورزیده ای داشت به عنوان نیروی مخصوص سپاه و مربی چتربازها انتخاب و وارد تیپ هوابرد شد. در سال 65 که ماجرای حج خونین در مکه اتفاق افتاد من در مکه بودم. چند روز بعد از واقعه خونین حج، مانوری در خلیج فارس گذاشتند و نیروهای مخصوص سپاه در آن مانور شرکت داشتند.

شهادت 50 نفر

روز مانور قرار بود تا چتربازان در تنگه هرمز و در نزدیکی جزیره هنگام با چتر از هلیکوپتر بپرند. متاسفانه سرعت باد در آن روز بیش از حد معمول بود و باد از سمت خشکی به دریا می وزید که چون کل تیم در این مانور شرکت داشتند حدود 50 نفر از نیروها شهید شدند. حتی در اعلامیه شهادت هم عکس هر 50 نفر را منتشر کردند.

روز دوازدهم از منا که به مکه رفتم یکی از همکارانم با من تماس گرفت و خبر شهادت را اینطور مطرح کرد که برادرت به تو وصیتی کرده. پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ همکارم گفت: برادرت در مانور شهید شده است.

ناراحتی قلبی مادرم با حمله ساواک به خانه

زمان طاغوت، ساواک، برادر دیگرم اصغر را به این خاطر که محاسن داشت و بچه سر به زیری بود بازداشت می کنند. ساواک می ریزد توی خانه و از آن موقع به بعد مادرم دچار مشکل قلبی می شود. بیماری قلبی مادرم ادامه داشت تا زمانی که حسن شهید شد.

روز سوم برادرم به تهران رسیدم. متاسفانه مشکل قلبی مادر دوباره شدت گرفته بود و من مجبور شدم برای درمان او به بیمارستان بروم که به همین خاطر در مجلس ختم هم نتوانستم شرکت کنم.

انتهای خبر

نظر شما
پربیننده ها