به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سیدنظامالدین موسوی در یادداشتی نوشت:
تا مقداد برسد قدری مقابل بیمارستان معطل شدم. وقتی به اتاق رسیدیم حاج آقا رئیسی رفته بود. آقا رضا روی تخت دراز کشیده بود با بدنی نحیف و صورتی تکیده، اما گل خنده را چنان به رویمان شکفت که نه رنج خودش معلوم شد و نه غم ما. حاج آقا برایش تبرکی امام رضا (ع) آورده بود و او مشعوف و خوشحال؛ انگار نه انگار ساعتی پیش دکترها به او گفته اند شیمی درمانی هم دیگر جواب نمیدهد و ماندن در بیمارستان فایدهای ندارد.
گفتم: «حاج رضا من تازه دارم میرم مشهد، قراره همشهری تو و امام رضا بشم». انگار منتظر همین بود. سر سخن باز کرد و ما را برد تا کوچه پس کوچههای خاطره انگیز ۴۰ سال پیش. کودکی که مغازه پدری اش به داخل حرم امام رضا (ع) باز میشد و محل بازی اش، صحن کهنه آقا.
گفت که خانه پدری اش چند بار در اطراف حرم تغییر کرده و یک دور، گرداگرد حرم چرخیده. سر آخر هم آهی کشید و گفت: انگار کبوتر حرم بودیم!
آن شب، آخرین دیدار من با رضا مقدسی بود. این یکی دوماهی که به مشهد آمده ام، خیلی اوقات به یادش بودم و برایش دعا میکردم. هفته پیش که بعضی دوستان رسانهای از تهران به مشهد آمده بودند، توفیقی شد تا از نقاره خانه حضرت، روبروی گنبد طلا به آقا سلامی بدهیم و همنوا با دم گرم آقاایمان شمسایی، امین الله بخوانیم. شفای عاجل رضا مقدسی دعای همه دوستان بود از حضرت.
اما گویی این کبوتر حرم، بیشتر شوق پریدن داشت تا ماندن و دیروز روح بلندش از جسم صبورش، جدا شد و از میان ما پرکشید.
رضا مقدسی، مدیر رسانهای انقلابی که همکاران و هم سنگران به درستی «روزنامه نگار تراز انقلاب اسلامی» لقبش داده اند، حقیقتاً مرد اخلاق و تقوا و بصیرت بود. او که کار رسانهای را به صورت جدی در مشهد و از روزنامه قدس آغاز کرده بود، پس از عزیمت به تهران و اجرای موفق طرح سراسری کردن این روزنامه، در رسانههای دیگر نیز مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت که تقریباً در همه آنها خوش درخشید. آقارضا در فراز و فرودها و تحولات سیاسی و اجتماعی سالیان اخیر به رغم آنکه در همه صحنهها حاضر و به تعبیری وسط میدان بود، اما چنان تقید به اخلاق نیکو داشت که به یاد ندارم کسی از او رنجیده خاطر باشد یا درباره او جز به خوبی یاد کند. با این وجود او بصیر و زمان آگاه نیز بود. دفاع از مبانی انقلاب و جایگاه ولایت را وظیفه خود میدانست و در این حتی با دوستانش هم تعارف نداشت.
این چند سال سخت و طاقت فرسایی هم که بیماری جانکاه محمل امتحان الهی اش شد، حاج رضا مقدسی کوه صبر بود. اهل گلایه و شکایت نبود. در همه جلسات فعال و پویا حاضر میشد و تا آنگاه که بیماری زمینگیرش نکرد، با روحیهای عالی یک لحظه دست از تلاش و مجاهدت برنداشت.
دیروز که با پیامک، خبر رفتنش بر سرم آوار شد داخل صحن انقلاب بودم. یاد جمله آخرش افتادم که گفت: انگار کبوتر حرم بودم! نگاهی به گنبد طلا کردم و کبوتری که آن بالا کنار پرچم داشت میچرخید. درود و رحمت بیکران خداوند بر او باد!
منبع: روزنامه قدس