احمد بابایی:

ما هرجا شکست می‌خوریم، حضرت آقا ورود می‌کنند

شاعر آیینی کشورمان گفت: ما هرجا شکست می‌خوریم، حضرت آقا ورود می‌کنند، «در هندسه نظام فتوا با توست، جبران شکست خوردن ما با توست».
کد خبر: ۲۷۶۹۵۶
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۵ - 03February 2018

ما هرجا شکست می‌خوریم، حضرت آقا ورود می‌کنندبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، نام و شعرش بیشتر پس از دیدار شاعران در نیمه ماه مبارک رمضان با رهبر انقلاب (سال ۹۳) شناخته شد، هرچند پیش از آنهم به گفته خودش سروده‌هایی داشته، اما این دیدار او را بیشتر رسانه‌ای کرد.

احمد بابایی شاعری است که از منظر مختلف در مورد مسایل سیاسی روز هم واکنش‌هایی را داشته و در مضامین خود به آن‌ها می‌پردازد. از شعری که درباره تکفیری‌ها و جریان تروریستی داعش دارد تا سروده‌هایش در مورد پرچم ایران و...

باب گفت‌وگویی باز شد در این روز‌های بهمن ۹۶ تا از دغدغه‌ها و نظراتش بگوید، از اینکه چرا از مدافعان حرم می‌سراید و خط قرمز‌ها در شعر انقلاب کجاست؛ موارد بسیاری مطرح شد که مشروح آن را در ذیل می‌خوانید.

خواندن شعری با فضای مدافعان حرم و سوریه برای اولین بار

برخلاف مصاحبه‌های دیگر که اینگونه شروع می‌شود که از کجا شروع کرده‌اید، می‌خواهم از یک جای خوب شروع کنم. از آن جلسه نیمه ماه مبارک که خدمت حضرت آقا بودید که بیشتر احمد بابایی به عنوان یک شاعر شناخته شد. تا قبل از آن شاید حتی ما رسانه‌ای‌ها کمتر با شما آشنا نبودیم. از آن جلسه و نحوه دعوت‌تان بفرمایید. چه شد شاعری که چندان هم نام‌آشنا نبود به این برنامه دعوت می‌شود و شروع به شعر خواندن می‌کند؟

جلسه دیدار با حضرت آقا یک جلسه ویژه است، اطلاع کامل از سازوکار انتخاب شعر و شاعری ندارم که بخواهم مطرح کنم. ولی آنچه برای خود من اتفاق افتاد این بود که همه برنامه، تصادف بود. شاید یک ماه قبل از اینکه محضر حضرت آقا مشرف شویم، یک اتفاق ویژه‌ای رخ داد. خبری آمیخته با بغض گلو عالم گیر شد و در فضای مجازی پیچید. آن خبر، خبر «شهادت سردار اسکندری» بود. سردار اسکندری جزو اولین شهدایی بود که تکفیری‌ها علنا سرش را بالای نیزه کردند و تصاویرش هم منتشر شد.

فکر می‌کنم آن خون مقدس با آن نوع شهادتشان و ویژگی خاصی که شهادت شهید اسکندری داشت، شاید بذر آشکار شدن یا غمبازی شهدای مدافع حرم بود. چون تا پیش از آن این اتفاق متاسفانه در غربت بود. کلا جبهه مقاومت درگیر ماجرایی بودند که حیثیت آزادی و انسانیت در آنجا به مسلخ برده می‌شد و این‌ها غریبانه و مظلومانه بدون اینکه داخل کشورمان مطالبی بیان شود، می‌رفتند و مظلومانه شهید و تشییع می‌شدند و حرفی زده نمی‌شد.

آن‌ها که بیشتر درگیر ماجرای جبهه مقاومت بودند، می‌دانستند چه اتفاقی در حال وقوع است، اما مردم پشت سر رسانه‌هایی که دچار زکام بودند متوجه نمی‌شدند، مردم به تعبیری بی خبر بودند. تحت تاثیر آن شهادت شعری که محضر حضرت آقا قرائت شد.

یک ماه قبل یعنی نیمه شعبان بود که من شعر را سرودم و شاید یکی، دو هفته قبلش بر حسب تصادف در یک مجلسی که به نام حضرت رقیه (س) بود این شعر را خواندم و علی الظاهر از دوستانی که از حوزه هنری بودند، در این مجلس حضور داشتند و پیشنهاد را می‌دهند.

البته این پیشنهاد هم مورد استقبال قرار نمی‌گیرد، چون که تصور این نبود که خواندن شعری در این فضا تاثیرگذار باشد. هرچند که امروز خیلی راحت است و هر روز جشنواره و سوگواره الحمدالله برگزار می‌شود، اما آن روز اینگونه نبود. یعنی برخی ابا می‌کردند و شاید فکر می‌کردند یک مسائل پیچیده امنیتی، نظامی و اطلاعاتی است و نباید در موردش حرف زد. درحالی که این نبود و اصلا ماجرای آشکاری بود. در این درگیری‌های داخلی خود این دوستانی که مواجه بودند با اینکه آیا این شعر خوانده شود یا نشود، گفتند که فلانی بیاید. حتی تا ساعت ۴ بعدازظهر کسی به من اطلاع نداده بود که بروم.

همان روز نیمه ماه مبارک؟

بله، همان روز. ساعت ۴ بعدازظهر یکی از دوستان حوزه هنری پرسید که فلانی در حوزه نیستی؟ _چون شاعران آنجا جمع می‌شدند و از آنجا محضر حضرت آقا می‌رفتند_ گفتم کسی به من خبر نداده! گفت: بیا. رفتیم و با آقایان علیرضا قزوه و فاضل نظری صحبت کردیم و باز هم گفتند که حالا ببینیم موقعیت چگونه پیش می‌آید. آیا بشود یا نشود؟

من زبان یک جبهه‌ای بودم

شما تاکید داشتید که همین شعر در محضر حضرت آقا خوانده شود؟ (ما نمک خورده‌ی عشقیم، به زینب سوگند/ پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند)

انتخاب اول من قطعا این نبود که حتما این شعر را بخوانم. نه به این واسطه که بگویم بخاطر موضوع، بلکه اصولا این شعر را سروده بودم که یک رجزخوانی باشد. یک رجزخوانی امیدوارانه و البته تحریک کننده برای اجتماع.

من آنقدر در پی شاعرانه بودن این شعر نبودم. تصورم این بود که اگر به اختیار خودم باشد، شعری در محضر حضرت آقا بخوانم که عیار خوبی داشته باشد چرا که ایشان شعرشناس هستند، مقبولشان از این جهت باشد. خب، این اتفاق نیفتاد. امیرالمومنین می‌فرمایند: که من خدا را شناختم به فضل الخضائل. من اراده کردم که این کار را انجام دهم، ولی خداوند اراده کرد که این کار انجام نشود. من اینطوری خدا را شناختم.

الحمدالله آنجا کار به جایی رسید که این شعر خوانده شود. من همه این‌ها را تصادف می‌بینم. تصادفی که از جنس تصادف نیست و حتما اراده‌ای پشت داستان بود؛ هم در سرایشش، هم در خواندنش و هم در ترویجش بین مردم که برای خود من عجیب و غریب بود. بار‌ها و بار‌ها که در مجالس برای شعرخوانی و اختصاصا برای این موضوع می‌رفتم به مردم عرض می‌کردم که «به به»‌هایی که حضرت آقا در فواصل ابیاتی که می‌خواندم، می‌فرمودند: برای شخص من نبود. چون من زبان یک جبهه‌ای در آن شعر شدم که آن زبان در کام مانده بود و آن حرف‌ها زده نشده بود.

یعنی حقیقت و غیرت دینی جبهه مقاومت که جوشش از ایران است و در ایران انقدر غریب. الحمدالله حضرت آقا پسندیدند، ما هم مابه ازای بدل رضایت حضرت حجت می‌گیریم که نایب ایشان ان شاءالله پسندیده باشند. باز هم می‌گویم که انقدر به من ارتباط ندارد. این حرف دل مردم و این به به‌ها به آن دل مردم ایران بود که انقدر نسبت به مطالب حیثیتی خودشان و ذاتی انقلاب باشعور هستند. اینگونه شد که ما هم به محضر حضرت آقا رفتیم و شکر خدا مورد پسندقرار گرفت.

کاش جشنواره ملی برگزار می‌شد و برگزیدگان آن به دیدار رهبری می‌رفتند

و جلسات نیمه ماه مبارک؟

اما مکانیزم و سازوکارش علی الظاهر در بیت رهبری اینطوری نیست. این جلسات بیت رهبری که خیلی هم دچار کج تابی در بین دوستان ادیب و شاعرمان می‌شود؛ نوع انتخاب‌ها و شعر‌هایی که خوانده می‌شود متاسفانه دگر گونه است، تصور می‌کنم آن جلسه دیدار که شاعران محضر حضرت آقا مشرف می‌شوند متاسفانه برآیند اوج و تعالی شعر ما نیست.

خیلی از شاعران خوبمان هنوز پشت در هستند و خیلی از شعر‌های عالی متاسفانه هنوز خوانده نشده است. من فکر می‌کنم یک سازوکار مناسب‌تری که بدون دخالت دست‌های پنهان باشد و بدون اینکه تصور کج تابانه‌ای برای ادبا و شاعران ایجاد شود، ان شاءالله باید درست شود.‌ای کاش جشنواره ملی در حد ملی برگزار می‌شد؛ قطعا جشنواره فیلم فجر و شعر فجر انقلابی نیست (یا جشنواره شعر فجر هم عین جشنواره فیلم فجر. یک کارمند نظام است) یعنی فضای انقلابی ندارد و به درد انقلاب علی الظاهر آن طور که معلوم است نمی‌خورد. اما کاش یک جشنواره‌ای یا یک کنگره ملی شعر بود که همه می‌دانستند که جایزه اول کسانی که در آن رتبه می‌آورند دیدار در نیمه ماه مبارک رمضان با رهبر انقلاب است؛ این کنگره یا جشنواره می‌تواند هیات داورانی که دارای صلاحیت هستند داشته باشد، شعر‌هایی انتخاب شود که از یک سازوکار شفاف و معلومی مشخص شود و محضر حضرت اقا مشرف شوند نه مثل الان که چنان دایره محدودی برای این موضوع چیده شده که من متاسفانه در جریان درگیری هرروزه‌اش هستم.

خیلی از دوستان اشاره می‌کنند که به خاطر عدم سازوکار شفاف متاسفانه یا دلخور و یا دلزده شده‌اند. کاش این اتفاق بیفتد و یک سازوکار درستی تبیین شود.

پس در نهایت خواندن این شعر انتخاب خودتان بود؟

بله، الحمدالله. البته این را بگویم که انتخاب خودم بودم مثلا آقای قزوه بین دو، سه تا شعری که از من دردست داشتند همین شعر را مدنظر داشتند و آقای نظری هم گفتند همین شعر خوانده شود، بهتر است. یا دوست عزیزم آقای مرزبان که عامل اصلی این قضیه بود و ظاهرا در آن جلسه حضرت رقیه ایشان شعرم را شنیدند و پیشنهاد اصلی هم از سمت ایشان بوده، می‌گفتند که این شعر خوانده شود. ولی باز هم می‌گویم‌ای کاش دیدی که الان داشتم همان موقع هم داشتم و قطعا نظرم همین بود، که می‌گفتیم حضرت آقا شعرشناس است و محفل شعری است، لذا شعری خوانده شود که دوز شاعرانگی‌اش بالا باشد که الحمدالله این اتفاق نیفتاد.

نقدی بر دیدار سالانه شعرا با رهبر انقلاب/ همه بار به دوش رهبری افتاده است

 اشاره کردید که حضرت آقا شعر شناس هستند. معمولا جلسات نیمه ماه مبارک هم صحبت‌های حضرت آقا بازتاب خیلی وسیعی دارد و هم به نکته‌هایی اشاره می‌کنند که طی سال به کار جشنواره‌ها و کنگره‌ها می‌آید هرچند کم اهمیت نسبت به آن نگریسته می‌شود، ولی واقعا حاوی مطالب خوبی است. چقدر برای یک شاعر چه در آن مجلس باشد و چه نباشد این مطالب اهمیت دارد؟ خوانش شعر نزد آقا سخت است، ولی برآیندی که از پایان این جلسه دست شاعر می‌رسد چگونه است.

بله سخت است. من مقدمه‌ای عرض می‌کنم. یک مقدمه که اصلا در مورد ماهیت دیدار سالانه با حضرت آقاست که نسبت به این قضیه منتقد هستم. اینکه دیدار و تشرف خدمت، ولی خدا یک تشرف مبارک است. اگر کسی در عالم باشد و در فضای هنر و شعر باشد و این آرزو را در دل داشته باشد که مشرف به محضر، ولی خدا چه حضرت آقا و ان شاءالله رجوع شود محضر حضرت حجت ابن الحسن، خیلی دل مقدسی دارد و الحمدالله فطرت سالمی دارد، ولی ماهیت چیز دیگری است.

اگر دیدیم که این جلسه شاعرانه این مقدار اهمیت پیدا می‌کند و تا این حد مهم می‌شود پس اتفاقات بدی افتاده که به این جا رسیده. نباید یک جلسه شعری انقدر تاثیرگذار باشد. این نشانه است. معلوم است کسانی که در فضای فرهنگی مسئولیت دارند، مسئولیتشان را خوب انجام نداده‌اند. امروز مواجهیم افرادی می‌خواهند به آنجا بروند نه به دلیل اینکه خدمت، ولی خدا تشرف پیدا کنند و لبخند رضایت، ولی خدا را ببینند. متاسفانه از ابتدای رهبری حضرت آقا و قبل‌تر خیلی‌ها در این محافل نیمه ماه مبارک بودند و امروز راهشان را کج کرده‌اند و جای دیگر دارند. خیلی‌ها منفعت طلبانه به این جلسه نگاه کردند، نگاه منفعت طلبانه و نگاه منافقانه نسبت به این ماجرا‌ها از اینجا ناشی می‌شود که این جلسه را از حالت یک جلسه عادی _نه به معنای تشرف روحانی بلکه از سیر فرهنگی جامعه که یک دیدار عادی است هر سال عده‌ای از شعرا جمع شوند و آنجا بنشینند و حرف‌هایی را بشنوند_ نباید اینقدر اهمیت پیدا کند تا جایی که نبض شعری یک سال آینده را مشخص کند.

این معلوم است که خیلی‌ها که وظیفه‌هایی در حوزه فرهنگ و ادب و شعر داشتند وظایفشان را انجام نداده‌اند که همه بار‌ها به دوش حضرت آقا افتاده است، که یک جلسه می‌تواند یک شاعر را به یک شاخص تبدیل کند. یک شاعر گمنامی را به گنده نامی برساند و نه خوشنامی.

چون دیدیم کسانی که اینجا صاحب آلاف و اولوف شدند و برای خودشان مناصبی را دست و پا کرد‌ه‌اند و از طریق همین دیدار‌ها به دنیای خودشان رسیدند و امروز جدا هستند و جای دیگری دارند نفس می‌کشند. مقدمه اولم در مورد دیدار سالانه بیت اگر از این حالت عادی خارج شده که یک دیدار عادی و شاعرانه است و مشرف می‌شویم که به دستبوسی حضرت آقا برسیم، رضایت یا عدم رضایت حضرت آقا را ببینیم و جهت گیری‌های آینده‌مان را از زبان ایشان بشنویم که خیلی خوب است. اما امروز اینطوری نیست و عده‌ای هستند که منتظرند بروند محضر حضرت آقا شعر بخوانند و در این مسیر احتمال دارد انواع مختلف اشتباهات اتفاقات بیفتد، نفاق ببینیم.

علنا شاعرانی هستند که در پاسخ به اینکه چرا کتابت را چاپ نمی‌کنی، می‌گویند من منتظرم ان شاءالله خدمت حضرت آقا بروم که چهره شوم و رسانه‌ها معرفی‌ام کنند تا در تیراژ و چاپ کتابم موثر باشد. این را از هر جهت حساب کنید، فاجعه است. آرزو‌های قبلی من این است که کاش این دیدار‌ها هیچوقت رسانه‌ای نمی‌شد. در این حرفی می‌زنم متوجه طنز و نکته کلام بشوید که حتما باید رسانه‌ای شود و هم باید شاخص سازی بشود.

امروزه تنها شاعران را نهایتا یک زینت المجالس می‌دانند

شاید به این خاطر که پخش و ضبط می‌شود، ولی اگر خصوصی‌تر یا صمیمانه‌تر بود، یعنی مسئولی نبود و شاعر احساس راحتی بیشتری می‌کرد. من حتی به یاد دارم که در زمان ریاست جمهوری ایشان جلسات روی زمین بود و چند نفر هم بیشتر نبودند. در واقع گفت و شنود بیشتر مدنظر بود و صمیمیت.

شاید به تعبیری دیدار دوستان شاعر حضرت آقا بود. الان باور کنید انگار یک وزارت است! یک چنین کارکردی پیدا کرده که برای حضرت آقا بد است که ما دیدار با ایشان را مواجه با سیلی از خواسته‌ها کنیم که به هر طریقی شده در آن دیدار برویم و یک انتظارات بی دلیلی در جامعه شعری ایجاد کنیم. یعنی کسانی که این قضیه را اداره می‌کنند، سال‌های قبل دیدیم که انسان فهیمی در این ماجرا دخالت کرده و شاعرانی که باید شاخص می‌شدند و شعری که باید بخوانند را معرفی کرد. ولی متاسفانه گاهی می‌دیدیم که مدیریت چندان درستی هم در صحنه اعمال نشده و شعر‌های ضعیف خوانده می‌شود.

اگر این تبدیل به ویترین به نمایشگاه یک سال تلاش شاعران تبدیل شود، اصلا ثمره خوبی ندارد. چون همان مقدار که من تعلق خاطر دارم دشمن هم این ماجرا را می‌سنجد و پایش می‌کند که بالاخره خروجی یک سال کار شاعران انقلاب ۲۰، ۳۰ تا شعری است که در میانشان متاسفانه شعر‌های ضعیف هم هست. شعر‌هایی که پاسخگوی نیاز جامعه به نیرو‌های آتش به اختیار ادبی و فرهنگی نیست. درحالی که بیرون دارد این کار انجام می‌شود.

به نام رهبری که می‌رسیم برخی با همین نام رهبری حرف‌های حق را نمی‌خواهند بشنوند. درحالی که اینطور نیست. مشرف شدن به محضر حضرت آقا آرزوی همه ماست ولو اینکه شعر هم نخوانیم. ولی نکته دوم اینکه وزارت فرهنگ و تمام کسانی که در فضای فرهنگی کار می‌کنند را متهم می‌دانم که جمله حضرت آقا که یک تعبیر طنازانه و ادبی است مورد توجه نیست؛ یعنی همان جمله‌ای که فرمودند: در کشور ما که شعر ثروت ملی است آن مقداری که شایسته مقام شعر و شاعران است به آن پرداخته نشده و احترام گذاشته نمی‌شود.

امروزه تنها شاعران را نهایتا یک زینت المجالس می‌دانند. مثل یک دسته گل که بالای سن می‌گذارند؛ شاعر را هم دعوت می‌کنند که باشد و مجلس را پر کند.

نگاه، شدیدا ناقص است. تمام مصادر فرهنگی که در حال کار هستند را یک طرف می‌گذارم و طرف دیگر فضای رسانه‌ها. رسانه‌هایمان چقدر در الگوسازی موفق بوده‌اند؟ بار همه این‌ها به دوش جلسه دیدار با حضرت آقا افتاده که باید جور رسانه‌ها هم را بکشند. جبران شکست خوردن ما با توست! ما هرجا شکست می‌خوریم، حضرت آقا ورود می‌کنند. در هندسه نظام فتوا با توست، جبران شکست خوردن ما با توست. همه داریم شکست می‌خوریم و همه چیز را هم اینجا می‌گذاریم که خدمت حضرت آقا برسیم و ایشان با تائید یک شاعر یا یک شعر آن شعر یا آن سبک شعری یا ژانر را تبدیل به یک الگو کنند. درواقع رسانه‌ها دارند ضعیف عمل می‌کنند. در واقع متهم ردیف دوم رسانه‌ها هستند.

به کتاب آئینی مجوز نمی‌دهند، ولی عاشقانه‌های اروتیک راحت مجوز می‌گیرد

 از مجموعه شعر‌هایتان بگویید! چرا کمتر دیده شده است؟

از سال ۸۴ در کشور عزیزما ایران، الحمدالله در هر دولتی از دولت‌های باصطلاح اصولگرا تا دولت‌های باصطلاح اصلاح طلب شاید بیش از ۵ مرتبه کتاب‌های شعری بنده به بهانه‌های عجیب و غریب به ممیزی خورده است.

اولین مجموعه‌ام مجموعه شعر «طوبی» بود که به عنوان یادگاری نگه داشته‌ام. مجموعه دیگرم شعر آئینی بود که قصیده، غزل، مثنوی و رباعی داشت، ولی مجوز ندادند! هنوز که هنوز است هم آن را نگه داشته‌ام. حتی ابیات و مصرع‌هایی که خط ممیزی خورده را نگه داشته‌ام. خاطره تلخ شعر گفتن در فضای شعر انقلاب و آئینی به اینجا مواجه می‌شود. همزمان با کتابی که ممیزی مانع انتشارش می‌شود (آنهم در شعرائینی) از سوی مقابلش تا دلتان بخواهد کتاب‌هایی که یا شعر اروتیک است یا شعر ضدانقلابی استآشکارا و رسما چاپ می‌شود.

تا سه سال پیش که انتشارات آرام دل همزمان دو تا کتاب و دو تا مجموعه یک مجموعه ترکیب بند علوی و یک ترکیب بند عاشورایی و همزمان با این دو نشر جمهوری هم دو کتاب مجموعه غزل را منتشر کرد، ولی هنوز زخم آن ممیزی‌ها خوب نشده. «طوبی»، «بند بند»، «چهار فصل» و «سلسله‌ها» منتشر نشدند!

آغاسی به من آموخت برای مردم بخوانم

 اگر آن‌ها منتشر می‌شد تا حالا چندین مجموعه شما بود؟

هشتمین. الان هم هیچ رغبتی در من وجود ندارد. آن سه‌تایی هم که چاپ شد از آنجا که نشر آرام دل اختصاصا در فضای شعر آئینی کار می‌کند منتشرشان کرد که مقدس است و فردی که نور چشم بنده است.

برای چاپ آن‌ها استاد بنده آقای جواد حیدری امر کردند و من اطاعت کردم. در نشر جمهوری هم به امر دوستان که گفتند این کار انجام شود، من پیگیری کردم. حتی برای انتشار کتاب کتاب سوم که مجموعه غزل‌هایم است بیش از ۱۲ بیت را حذف کردند و نقطه چین گذاشتند و همینطوری با نقطه چین هم چاپ شد!

متاسفانه یا خوشبختانه جلوی ما را فعلا گرفته‌اند. مجموعه‌های دیگری هم که هست رغبتی برایش وجود ندارد. حقا و انصافا اگر بخواهم عرض کنم. مهمترین مخاطب ما مردم هستند و من سایه‌نشین هستم.

خدا رحمت کند مرحوم آغاسی را که به من آموخت شعر شفاهی و شاعر شفاهی شدن کفایت کنم، برای مردم بخوانم و مردم خودشان نقد می‌کنند و خودشان ممیزی می‌کنند.

 رسانه خوبی هم هستند!

بله، بهترین و عالی‌ترین. بهترین رسانه و بهترین مبلغ. خودشان شعر را به هر میزان که می‌پسندند برجسته سازی و ترویج و تبلیغ می‌کنند. بدون مزد و منت

ساختار فکری مسئولان فرهنگی ما ابتر است

 اقای بابایی! مدتی در وزارت ارشاد دفتر شعر داشتیم و یک مسئول. حداقل اگر کتابی مجوز نمی‌گرفت و شاعران مشکلی داشتند به آنجا ارجاع داده می‌شدند هرچند که تنها یک نام بود و کارآیی آنچنانی نداشت اصلا. ولی الان هم مدتی است که بحث می‌شود آقای مجاهدی مسئول دبیرخانه شعر آئینی هستند و، اما باز بودجه‌ای ظاهرا نیست. اصلا وجود چنین انجمن یا دبیرخانه یا دفاتر در نهاد‌های سازمان به صورت رسمی لازم است، باید باشد یا نه آرآیی نخواهد داشت؟

اگر کاری نداشته باشند، شعر مسیر خودش را پیدا کرده و رشد می‌کند. اما متاسفانه نگاه ساختاری مسئولان ما مانع است. حقیقت مطلب این است که ساختار فکری مسئولان فرهنگی ما خیلی ابتر و کاملا از موضوع پرت است. یعنی به هرچه دست می‌گذارند اصولا مذهب را نمی‌شناسند _آنگونه که امام خمینی به ما یادداده_ این‌ها اصولا از مذهب نگاه دینداری بدون درد دین دارند. اصولا نگاهشان به مذهب و رسانه، فرهنگ و هنر ناقص است. من کسی را پیدا نکردم که با یک فاصله متنابهی نفر دوم باشد و مثل حضرت آقا به هنرمند نگاه کند و حرمتش را نگاه دارد. ظرافت‌های برخورد با هنرمند را بشناسند.

بخواهیم یا نخواهیم همین‌ها مسئولند و همین‌ها ساختار مدیریت‌های فرهنگی را درست کرده‌اند. من هر وقت که بشنوم قرار است برای شعر آئینی کاری انجام شود (به نظرم حتما یک گردنه جدید است که شهید مدرس بنویسد این گردنه را هم به این آدم سمج (رضاخان) بدهید.) نهایتا می‌گویم اگر خیلی انسان‌های خوشدلی باشند، چون کار را نمی‌شناسند دارند قبول می‌کنند. آنقدر که ما عوامل مهار انقلاب در داخل داریم قطعا بیرون نداریم.

با همین قیاس که می‌گویم انقدر که ما عوامل مهار ادبیات در داخل داریم اصلا از بیرون خبری نیست. به نظرم یکی از مواردی که باید اتفاق بیفتد این است که وزارت ارشاد و فرهنگ را کلا با بمب اتم خراب کنیم! اگر قرار است کاری انجام شود و اگر می‌خواهید به ما خیر برسانید تصور می‌کنم بهترین کار این است که این نگاه‌های ناقصی که هم دینداری را به انحراف می‌کشند و هم درد دین را هم دارند، در درد دین خود خلاصه می‌کنند.

الان درد دین‌ها هم زیاد شده. علی الظاهر در زمان حضرت امام این مقدار درد دین‌ها متنوع نبود. خدا آقای رحیم پور را حفظ کند که گفت: شیعه انگلیسی چه کسی است؟ گفت: شیعه انگلیسی یعنی ما! مایی که بعد از ۳۰ سال مصلایمان آنطوری است. درحالی که پیام اولیه امام را در مورد مصلا را بخوانید که امیدواریم در عین ساختن مصلا موفق شوید در ساختن انسان‌های مجاهد انقلابی. درد دین شان نهایتا این است که اگر جذابیت‌ها و لذایذ دین را ببرند فکر می‌کنند کفایت می‌کند. یک نوع از این هم پیچیده‌تر شده که درد دین دارند، که درد دین انحرافی است. دین خودساخته، خود خواسته کج و معوجی که متاسفانه باید تصور خودم را عرض کنم که امیدوارم غلط باشد.

حضرت امام در دو سال آخر عمرشان دغدغه‌های عجیبی دارند ایشان تذکر می‌دهند که این درد دین حتی گریبان شورای نگهبان را بگیرد، هشدار می‌دهند که مراقب باشید روزی نرسد که حجتیه‌ها در این مملکت حاکم شوند. همان درد دین انحرافی که امروز هم تا دلتان بخواهد در اقتصاد الحمدالله حاکم‌اند. یقه سفید‌هایی که اشرافیت‌هایی بوجود آورده‌اند. در مسائل اقتصادی می‌بینیم که یکسری اشراف‌اند و کسی نباید به آن‌ها دست بزند. در فرهنگ، ادبیات و ... اشرافیت هست. اینکه می‌گویم وزارت فرهنگ اگر نهایت هنرش این است که بتواند خودش را اداره کند. یعنی آن ممیز‌های عزیز بی جهت را ساپورت مالی کند، موفق است.

در صداوسیما می‌گویند فلان شعر را نخوان که مبادا به فلان کدخدا بربخورد!

شما با اصل ممیزی که مشکلی ندارید؟

نظر شخصی‌ام این است که کاش روزی روزگاری ممیزی نداشتیم. اگر ما ممیزی نداشتیم، خیلی بهتر از ممیزی بود که الان داریم. این را با اعتقاد راسخ می‌گویم. این ممیزی که الان انجام می‌شود کار را به حرفی که شهید آوینی گفته، می‌رساند. آوینی معتقد بود: امروز همه آزادند غیر از حزب اللهی‌ها. این ممیزی است. ممیزی که بنده را به تلویزیون دعوت می‌کنند اولین چیزی که تهیه کننده یا کارگردان به من می‌گوید این است که شعری بخوان که به جایی نخورد.

صداوسیمای خنثی. صداوسیمایی که دقیقا سکولار است. یعنی عرفی زده. انتهای این عرفی زدگی و سکولاریسم قطعا به همین حالت نمی‌ماند. ما با رسانه‌های دیگر در مسابقه افتادیم که هر کسی برنده شود، ذلیل‌تر و خراب‌تر و کثیف‌تر است. این تعبیر امیرالمومنین است که فرمودند: در مسابقه‌ای که مسابقه بدی‌هاست هرکس که برنده‌تر است بدتر است. صدرحمت به صداوسیما، وزارت فرهنگ که در مسابقه با ماهواره افتاده‌اند. ابزاری که ماهواره دارد را که نمی‌توانند استفاده کنند. یک سیستم فشل داغونی درست کرده‌اند که می‌خواهند با همان استراتژی که آن‌ها دارند جلو می‌رود، مسابقه دهیم. دقیقا با همان ریلی که آن‌ها گذاشته اند. قطعا شکست می‌خورد. امروز اگر بگویم که ایام فاطمیه ۷۵ روز است، به من می‌گویند ۷۵ روز یعنی چه؟ همان که اهل عامه گفته‌اند؟ ما آن را قبول نداریم. می‌گوید اگر ایام فاطمیه درست باشد چرا در شبکه مستند مجموعه آثار هنری فلانی را پخش می‌کنند. مجموعه اثار «دی دی» را در همین هفته پخش کردند آنهم همزمان با روز‌های فاطمیه! چقدر کج سلیقگی؟ این انتهای همین تفکری است که دین را یک ابزار لذت بردن از زندگی می‌داند؛ مثل اقتصاد یا هر چیز دیگری. مثل سیاست. این گونه نگاه کردن انتهایش دیاثت فرهنگی هست، دیاثت سیاسی هست و کلام امیرالمومین که فرمودند: هرکسی که در مسابقه ریاست بیفتد، هرکسی که حب به ریاست و میز و ماندن داشته باشد بی غیرت می‌شود». ته ماجرا هم همین است. وقتی در صداوسیما می‌گویند فلان شعر را نخوان که مبادا به فلان کدخدا بربخورد یا به فلان مسئول! یعنی چه؟

هیچ رسانه‌ای در سطح و طراز ایران فرهنگی نداریم

اینجور مواقع واکنش شما چیست؟

چون به میز و ریاستش علاقه‌مند است و دوست ندارد که فردا یقه‌اش را بگیرند که این چه بود خواند؟ این حب به ریاست‌ها باعث شده که بی غیرتی مُد شود. روزی روزگاری از سال ۶۴ که عده‌ای در وزارت فرهنگ آمدند را کاری ندارم که دوره استیلای روشنفکری شبه مدرن غربزده در نبض‌های فرهنگی مملکت مُد شد که تا به امروز هم ادامه دارد. اما دوره‌هایی هم بوده که مسئولان فرهنگی قبول داشتند که مشکلاتی در حوزه فرهنگ هست، اما سطح فکر این بود که برای معالجه فرهنگ مملکت می‌خواستند با قرص سرماخوردگی به درمان سرطان بپردازند که نمی‌شود و یک دروغ است.

روزی رسید که مسئولان فرهنگی به این نتیجه رسیدند که با آن که خصومت نتوان کرد، بساز. حالا با همین سرطانی که داریم لذت ببریم! چرا مقاومت می‌کنیم؟ امروز که اصلا یک فاجعه دیگری است، مسئولان فرهنگی ما به اینجا رسیدند که می‌گویند اصالتا همین سرطان فرهنگی اولویت، ارجحیت و صحت دارد. اصلا جور دیگری فکر کردن اشتباه است و این سیاست شبه مدرن غربزده به پشتوانه روی دیگر سکه یعنی فرهنگ شبه مدرن غربزده یک روی سکه بیشتر نیست که آنهم اقتصاد غربزده شبه مدرن است. یک سکه است با دو رو.

این‌ها یک تواتر دارند و تواترشان در رسانه است؛ و رسانه هم آنجایی است که خلاء‌های فکری و ساختار فکری ناقص مسئولان فرهنگی ما را به اینجا رسانده که ما امروز با این فاجعه فرهنگی مواجهیم که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و تفکر امام خمینی اصولا رسانه‌ای که بتواند پاسخگوی نیاز عطش دنیا را داشته باشد، نداریم. امروز چه بخواهیم چه نخواهیم، چه باور کنیم و چه باور نکنیم، امروز آن مقداری که خون شهدای ما در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا کار می‌کند ابدا هیچ رسانه‌ای در این سطح و طراز نداریم، چون ۴۰ سال خیانت فرهنگی پشت آن است.

* در صحبت‌هایتان به جشنواره فیلم فجر و شعر فجر اشاره کردید. الان از نداشتن رسانه صحبت کردید، اما شعر فجر خودش می‌تواند یک رسانه باشد. چرا به این جایگاه رسیده که خیلی کلیشه‌ای برگزار می‌شود و شما چقدر برداشت دارید و چقدر برایتان دغدغه شده است. آیا اصلا بدان توجه می‌کنید؟

ببینید! به نظرم هیچگاه ما در کار‌های فرهنگی که یکسرش به بودجه نفتی وابسته است، موفق نمی‌شویم. تعبیری که حضرت آقا در مورد بچه پولدار‌های ملی به کار بردند. من دقیقا می‌گویم، در هر فضایی، این تعبیر حکیمانه است. آن‌ها کسانی‌اند که همه نقص‌های خودشان را حس می‌کنند. نخست اینکه تمام نقص‌های خودشان را می‌توانند با پول نفت جبران کنند. یعنی هرجا کم شد در آن فضا شیر نفت را بیشتر باز می‌کنند که زبان‌ها، گوش‌ها و چشم‌ها بسته شود که حقیقت و ذات خیانتشان معلوم نشود. اگر بخواهیم این موضوع را ریشه یابی کنیم دانشگاه ما تا مادامی که ریشه تفکر را در سوال بومی نمی‌داند هیچوقت به درد ملت نخواهد خورد.

شعری که پول نفت دارد ورشکست نمی‌شود

الان در مورد اینکه جشنواره دولتی یا غیردولتی برگزار می‌شود اصلا نمی‌گویم در مورد شعر فجر می‌گویم که بالاخره موضع دارد؟

متاسفانه ندارد. اصلا ماجرا این است که شما اگر به آن پول کثیف نفت وابستگی پیدا کنید کار تخصصی و حرفه‌ای نمی‌کنید در واقع کار تخصصی حرفه‌ای ملی نمی‌کنید. شما موقعی که شعر و ادبیات را برای مردم ندانید، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا از ابتدای انقلاب کم شعرایی داشتیم که به واسطه همین ارتباطات رانتی از غفلت‌ها و خیانت‌ها سوءاستفاده کرده و کتاب چاپ کرده‌اند ولو اینکه به چاپ چندم رسیده باشد، اما به فروش نرفته و همه می‌دانیم که این کتاب‌ها کجاست. یعنی فروشش را هم با پول نفت تامین کردند. چاپ و انتشار و تبلیغش با پول نفت و ربطی به مردم نداشت. اگر شعر خوب بود که بود اگر هم بد بود که هیچ ارتباطی به مردم نداشت. مخاطب و مشتری را مردم فرض نکردند که با مردم کار کنند. چرا هالیوود موفق است؟ چرا رمان نویس‌های دشمنان ما و جبهه فرهنگی مقابل ما موفق هستند؟ چون به همین معنای شعر و شاعر شفاهی رسیدند که اصلا هیچ چیزی مثل مردم نیست. شما با مردم درگیر شوید، موضوع و زبان و درد مردم را متوجه می‌شوید. اما این اتفاق نمی‌افتد، چون اگر شعر بد هم بگویید، چاپ می‌شود. شعر بد هم بگویید، منتقد بد هم باشید، مدیر بد هم باشید، کارگزار فرهنگی بد هم باشید، چون که وابستگی به نفت نمی‌گذارد که معلوم شود گریبان شما در دست مردم باشد. گریبان در دست مردم یعنی اگر شعر خوب نگویی فروش نمی‌رود و دچار ورشکستگی می‌شوید، اما در شعری که پول نفت در آن هست، ورشکستگی معنا ندارد.

هنرمندانی که خودشان را به بودجه فرهنگی ببندند، هنر و تولید آثارشان یا منحط می‌شود، یا منحرف

 سرودن در مورد مسائل روز که مردم طالبش باشند باعث نمی‌شود که شاعران به روزمرگی بیفتند؟

کسی که با مردم درگیر باشد مسائل روز را خواهد گفت. کسی که با مردم درگیر نباشد، سرش درد نمی‌کند. این درد با زندگی کردن و زیستن با مردم بوجود می‌آید. اصولا اشرافیت فرهنگی در طول انقلاب اینگونه بوجود آمده؛ کسانی که نیازی پیدا نکردند که با مردم حرف بزنند و از درد و زبان مردم بگویند.

یکی از اتفاقات عجیب وغریبی که رخ داده بوجود آمدن زبان حرفه‌ای بوده است. مثل زبان حرفه‌ای فقها. فق‌ها برای خودشان زبانی دارند که من و شما که احتمالا از فقه خبر نداشته باشیم و مکالماتشان را بشنویم، متوجه نمی‌شویم و باید با زیرنویس با ما حرف بزنند. زبان فلاسفه، زبان شعرا درست شده. یعنی شاعرانی که کان به زبان دیگری حرف می‌زنند که زبان مردم نیستند. چون احساس نیاز نکردند تا برای مخاطبی بگویند که مخاطبشان بشنود و بپسندد و کتاب را بخرد.

این اتفاق نمی‌افتد. اصلا الان موضوع مخاطب نیست. وقتی که ما مخاطب را از تولید آثار هنری حذف کردیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ یعنی در توزیع و انتشار و تبلیغ آثار ادبی و هنری با توجیهات عجیب و غریب عنوان می‌کنیم که می‌خواهیم به بچه‌های انقلاب کمک کنیم! اما چه اتفاق افتاده؟ ۴۰ سال است که کمک کرده‌اید؟ خیر.

در محضر حضرت سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام این نکته را گفته‌اند که معاویه می‌خواهد به ما فلان مقدار پول دهد (مثل یارانه). حضرت به شدت منع می‌کنند، میفرمایند: که به شیعیان هم بگویید هرکسی که محب و شیعه ماست باید برود کار تجاری آزاد بکند. حتی می‌فرمایند که به فلانی بگویید دامداری یا کشاورزی کنند.

می‌بینیم همین اتفاق هم اینجا می‌افتد. هنرمندانی که خودشان را به بودجه فرهنگی ببندند و نیازمند به توجه حاکمیتی باشند اولین اتفاق این است که هنر و تولید آثارشان یا منحط می‌شود و یا منحرف و یا اینکه اصولا آرام آرام از خلاقیت می‌افتند و مشتری هم ندارند. دقیقا همین اتفاقی که طی ۴۰ سال گذشته افتاده است.

جشنواره شعر چرا موفق نخواهد شد؟ شما در مقابل جشنواره شعر، سوگواره‌ای را دارید به نام شب شعر عاشورایی، تا حالا پرسیده‌اید که چرا انقدر موفق است؟ اما شعر فجر موفق نمی‌شود؟ ما یک اشتباه استراتژیک و راهبردی همان اول کار می‌کنیم که این دیوار تا ثریا کج نخواهد رفت و بار‌ها می‌شکند و بار‌ها هم سر خودمان آوار شده.

شما جشنواره شعر عاشورایی شیراز را مطالعه کنید، ببینید که چه اتفاقی افتاده که شاعر انقلابی و غیرانقلابی، شاعر پیر و جوان، زن و مرد، شاعرانی با تمام فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های مختلف دوست دارند که حتی هزینه هم خودشان بپردازند و در آن جلسه حاضر شوند.

بروید آن دو روز جلسه را یک آنالیز کنید که چرا موفق است؟ نکته اینکه کاملا هم جریان ساز است. یک سوگواره و یک شب شعر ملی در طرازی که ما انتظار داریم. اما چرا شعر فجر آنگونه نمی‌شود؟ چون نگاه‌ها، نگاه درستی به حقیقت هنر نیست. نگاه‌ها، نگاه درستی به رسانه و فرهنگ نیست و متاسفانه ابتر و بی نتیجه هم خواهد بود.

منبع:فارس

نظر شما
پربیننده ها