به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، فردا ۲۲ بهمن سالروز انقلاب اسلامی است و این انقلاب وارد چهلمین سال پیروزی خود میشود. باید نگاهی منصفانه به موفقیتها و شکستهای مردم ایران در خلق و راهبری این انقلاب داشت. این انقلاب و نظام برآمده از آن نه سراسر شکست و عقبنشینی و پسرفت بوده است و نه به تمامی شامل گزارههای موفقیت و پیروزی و رسیدن به اهداف و شعارهای انقلاب میشود. در این میان چند نکته مقدماتی درباره انقلاب را باید در نظر داشت.
اول اینکه هیچ مردمی نادان و بیکار نیستند که از روی سرخوشی دست به انقلاب بزنند. به طور کلی چنین چیزی غیرممکن است. شاید بتوان تعداد اندکی را فریفت و به راهی کشاند، ولی یک ملت با تمامی نخبگانش را نمیتوان قانع کرد که در مسیری برخلاف مصالح خودش گام بردارد. ممکن است ملتی اشتباه کند، و تاریخ نشان دهد که فلان اقدام مردم بهتر بود به گونه دیگری رخ میداد، ولی مردم در زمان وقوع براساس فهم جاری عمل کردهاند. آنچه که موجب انقلاب شد نارضایتی عمومی مردم از شاه و رژیم او بود.
هر رژیمی که نتواند رضایت مردم خود را به دست آورد، دیر یا زود دچار بحران میشود. این واقعیت در مورد رژیم شاه بطور کامل صادق بود که در سال ١٣٥٦ و ١٣٥٧ نه تنها یک دشمن خارجی هم نداشت که علیه او توطئه کنند، بلکه همه از آن حمایت میکردند. آمریکا و غرب دربست در حمایت او بودند چرا که به خوبی جیب آنان را پر میکرد. با اتحاد جماهیر شوروی نیز به تفاهمی روشن رسیده بود. رهبر چین کمونیست نیز در همان مقطع به ایران سفر کرد تا تعلقخاطر خود را نشان دهد. در همسایگان نیز با پاکستان و ترکیه روابط نزدیک و در قالب پیمان سنتو همکاری داشت. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز رقمی نبودند که برایش خطر باشند و با عراق صلح کرده بود و از طریق قرارداد الجزایر خیالش از عراق نیز آسودهخاطر شد. حتی در داخل نیز گروههای چریکی را تارومار کرد و آخرین هسته آنان را در تابستان ۱۳۵۵ نابود نمود. پس چرا این رژیم سقوط کرد؟ پوسیدگی از درون و نداشتن حامی در داخل کشور، چنان آن را در سراشیبی سقوط قرار داد که تاریخ چنین سقوطی را برای هیچ کشوری به یاد ندارد و کسی هم انتظارش را نداشت.
دوم این که انقلاب پیروز شد، ولی تضادهای درونی جامعه ایران که به وسیله رژیم شاه حل نشده بود و در یک مسیر طبیعی به تفاهم تبدیل نشده بود، به یکباره شعلهور شد و آتش اختلافات زبانه کشید، عراق نیز فرصت را مغتنم شمرد تا بلکه از این آب گِلآلود ماهی بگیرد و سیادت خود را در منطقه برقرار کند، و آغازگر جنگ گردید؛ و بیش از یک دهه را کشور در درگیری با تجزیهطلبان و گروههای مسلح داخلی و جنگ خارجی گذراند تا گروههای داخلی شکست خوردند و جنگ نیز بدون از دست دادن ذرهای از خاک کشور به پایان رسید. در این ٣٩ سال دستاوردهای مهم در حوزههای مشارکتجویی، سیاست خارجی، آموزش و بهداشت و... وجود داشته است، ولی شکستها یا عدم موفقیتها نیز کم نبوده، در ریشهکنی فقر و نابرابری و فساد و بیکاری و مشکلات زیستمحیطی و آب نیز شاهد این عدم موفقیتها هستیم.
مسأله اصلی این نیست که موفقیتها و شکستها را در کفه ترازو بگذاریم و با یکدیگر مقایسه کنیم. زیرا از یک سو این مقایسه چندان ساده نیست، زیرا دو طرف ماجرا از یک جنس نیستند، از سوی دیگر نتیجه هرچه باشد تأثیر چندانی در وضع فعلی ما ندارد، زیرا این مسألهای تاریخی است و آنچه که امروز برای ما بیش از هر چیزی اهمیت دارد، رفع نقایص و کمبودها است. داوری درباره عملکرد یک جامعه و ملت را میتوان به تاریخ سپرد، ولی اکنون بیش از پیش ضرورت دارد که مشکلات جامعه خود را حل کنیم.
اولین و مهمترین مشکلی که نزد مردم دیده میشود، نابسامانیهای اقتصادی از قبیل: تورم و بیکاری و... است. ولی ریشه این نابسامانی اقتصادی در شکاف و مشکل سیاسی رخ داده در جامعه است که مردم ما را از یک ملت واحد و متحد به شکل مردمی چند تکه و جدا از یکدیگر تصویر میکند. مردمی که گویی درک مشترکی از منافع ملی خود و چگونگی رسیدن به آن را ندارند. جامعهای که امید و رویای خود را از دست داده است. جامعهای که به ظاهر کسی نمیخواهد مسئولیتپذیری نشان دهد. همه به نحوی معترض هستند و معلوم نیست که چه کسی یا کسانی باید به اصلاح امور همت گمارند؟ و اگر چنین کسانی هستند، آیا ابزار و زمینههای کافی برای اصلاح امور را در اختیار دارند یا خیر؟ مشکلات مردم فقط به مسائل اقتصادی محدود نمیشود.
فساد و بیعدالتی نیز مسأله دیگری است که با گستردگی آن نمیتوان حتی بهبود وضع اقتصادی را انتظار داشت. در کنار اینها مسائل دیگری نیز به وجود آمده که مهم است. نسل جدیدی پا به عرصه گذاشته که با گذشته تاریخی و انقلاب ارتباط عاطفی و حتی شناختی ندارند و مطالبات و ارزشهای خاص خود را دنبال میکنند. در این میان جای یک مسأله خالی است. اینکه نیروهایی که در انقلاب بودهاند یکبار و برای همیشه دور هم جمع شوند و ببینند کجای کار مشکل دارد و چگونه میتوان از این مشکلات عبور کرد. از یک موجود ۴۰ ساله چنین درخواستی حداقل انتظاری است که میتوان داشت. 40 سالگی اوج عقلانیت است. آیا انقلاب ایران هم این اوج را به نمایش خواهد گذاشت؟
منبع: شهروند