گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: ترسیم زندگی انسانهای خداشناس و موحد زیباییهای بسیاری دارد؛ انسانهایی که همه سختیها و مشکلات را پلهای برای رسیدن به خدا و عبودیت قرار میدهند و در تمام مراحل زندگی مسیر کمال را طی میکنند تا به مقام شهادت برسند. بهراستی شهادت برازنده انسانهای سختکوش و مومنی است که در زندگی لحظهای را به غفلت نگذراندهاند. زندگی شهدا، سراسر درس زندگی و انسانیت است. بر همین اساس، با «کبری حیاتی» همسر شهید مدافع حرم «ستار محمودی»، از رزمندگان سالهای دفاع مقدس و برادر شهید «رسول محمدی»، از شهرستان ممسنی استان فارس، گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
مهمترین معیارها برای او دفاع مقدس و شهادت بود
زمانی که شهید به خواستگاریام آمد و لب به سخن گشود، متوجه شدم فردی با ایمان، اخلاق و دیندار است و نگاه ویژهای به مسائل مذهبی و ارزشی دارد. مهم ترین معیارها برای او دفاع مقدس و شهادت بود. زمان خواستگاری، من 16 ساله بودم و همسرم دانشجوی دانشگاه ادبیات شیراز بود. در دوران نامزدیمان برای درس خواندن به دانشگاه میرفت. شهید همواره بینش و دیدگاه مذهبی داشت و مرا هم در این راه کمک و راهنمایی میکرد. از سال 76 سه سال نامزد و یک سال عقد بودیم و سرانجام سال 80 زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. 14 سکه مهریه ام بود. 14 ماه در خانه پدری همسرم زندگی کردم و از لحاظ مادی توانایی نداشتیم خانهای اجاره کنیم و مستقل زندگی کنیم. خانواده ستار پر جمعیت بودند و من با مادر و خواهر برادرانش زندگی میکردم، به خاطر نوع برخورد خوب همسرم بین من و خانواده اش کمترین مشکلی پیش نیامد.
بوی بهشت را از زهرا احساس می کنم
اولین فرزندمان سال 84 به دنیا آمد، نام او را زهرا گذاشتیم. همسرم از به دنیا آمدن دخترمان خیلی خوشحال شد و با دیدن دخترمان گفت :من بوی بهشت را از زهرا احساس میکنم.
زمانی که به خانه میآمد اولین کاری که انجام میداد؛ بازی با زهرا بود و هرگز خستگی و مشغله های خود را با خود به خانه نمیآورد. بعداز چهار سال فرزند دوممان، ابوالفضل به دنیا آمد. همسرم عاشق حضرت ابوالفضل (ع) بود و میگفت: من الگوی زندگیام ایشان است و برای تمام زندگی خود بر این اساس برنامهریزی و کار میکرد.
برای زندگی با شرایط سخت همراه و شریکش شدم
ستار از سوی کارش باید به شهر بندرلنگه می رفت. بندر لنگه از لحاظ زندگی و امکانات شهر ضعیفی بود، او به من گفت: شرایط سختی پیش رو خواهیم داشت اگر در شهر بندر لنگه همراه وی باشیم. ولی من به خاطر همراهی با همسرم همه شرایط را به جان خریدم و در جهاد با وی همراه شدم. منزل مسکونی ما آسانسور نداشت، آب آشامیدنی سالم و بهداشتی نداشتیم. امکانات گازکشی هم در منطقه زندگیمان نبود. 2 بچهی خردسال داشتیم و شرایط خیلی سخت بود. اما از آنجا که به همسرم خیلی علاقه داشتم همه را تحمل کردم و در نظرم سخت نمیآمد؛ چون همسرم مردی بود؛ که برای تامین رفاه و آسایش ما نهایت تلاش خود را میکرد.
همیشه با وضو بود و مرتب در حال خواندن آیت الکرسی بود
او اهل مهمانی و رفت و آمد بود، بیشتر زمانها در خانه مهمان داشتیم، ولی با یک جمله زیبا خستگی را از من دور میکرد، به محض این که سفره پهن میشد ستار جلوی مهمانها رو به من میکرد و میگفت: همسر من بهترین غذاها را میپزد و هیچ کس دست پختش به خوبی همسر من نیست. همسرم عاشق معنویات و کارهای خیر بود، همیشه با وضو بود و مرتب در حال خواندن آیت الکرسی بود بعد از نماز صبح در بین نمازها به قرائت قرآن میپرداخت و هر وقت که میتوانست و فراغتی مییافت دعا و قرآن میخواند. هیچ وقت ابراز خستگی نمیکرد و خستگی را پشت در خانه میگذاشت و به خانه میآمد تا ما کوچکترین احساس ناراحتی نکنیم.
او همیشه میگفت: من عاشق زندگی و خانوادهام هستم
او باوجودی که نظامی بود و کارهایش را بانظم و ترتیب انجام میداد، ولی فردی مهربان و عاطفی بود. هیچ وقت عصبانی نشد با آرامش برخورد می کرد زیرا پیرواهل بیت(ع) بود؛ البته من هم همیشه سعی میکردم برای آرامش همسرم از هیچ تلاشی دریغ نکنم. او همیشه میگفت: من عاشق زندگی و خانوادهام هستم. ستار مردی خانواده دوست و فداکار بود، خوبیهایش نبودنهای طولانی و سختیها را به چشم من کوچک میکرد و توان مقاومت با همهی مشکلات را به من میداد.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 191