به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «غلامحسن میرباقری» پنج اردیبهشت ۱۳۴۸ در قزوین چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه حق علیه باطل شد. غلامحسین سرانجام ۲۹ بهمن ۱۳۶۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«ای مادرم، ای اولین کسی که برای من رنج و مشقت زیادی کشیدی! من نمیدانم چگونه و چطور زحمات شما را جبران کنم.
با خودم هر چه فکر کردم، عقلم به جایی قد نداد که چگونه از شما تشکر کنم.
من در این دنیای فانی چیزی ندارم که بتواند زحمات شما را جبران نماید؛ لذا به شما بشارت میدهم که در آن دنیا و نزد خداوند، اجر بسیار عظیمی دارید.
پدر جان! امیدوارم مرا اولا برای این که نتوانستم از شما خداحافظی کنم و ثانیا به خاطر این که نتوانستم تاکنون خدمتی به شما بکنم و یا یکی از مشکلات شما را برطرف نمایم. ببخشید؛ امیدوارم خداوند به شما اجر عظیمی عنایت فرماید.
من به داشتن شما پدر بزرگوار افتخار میکنم که مرا طوری تربیت کردید که راه رضای خدا را برگزینم. ای خواهرانم! از شما میخواهم همانطور که تاکنون با حفظ حجاب خود شاگرد زینب (س) بودهاید بعد از رفتنم نیز پا بر جا و صابر باشید و از برادرانم نیز میخواهم که محکم و استوار در مقابل مشکلات استقامت کنند؛ همیشه پیرو خط امام باشند؛ پایگاه مسجد را خالی نگذارند و نیز از ادامهی راه شهدا و نیز راه من، خسته نشوند و نگذارند سلاح من بر زمین بماند.
ای خدایی که بر همه چیز دانا و توانا هستی؛ ای خدایی که هر کاری به خواست تو آغاز و به اتمام میرسد؛ ای خدایی که موسی (ع) را از «نیل» عبور دادی و نوح (ع) را از طوفان نجات دادی و «اصحاب کهف» را بعد از چندین سال دوباره از خواب بیدار کردی وای خدایی که بدترین و بزرگترین گنهکاران را بخشایشگری، من بندهی حقیر را ببخشای و از گناهانم درگذر.
خدایا! مشتاق دیدار تو هستم؛ ولی آخر با چه رویی، که غرق در معصیت و گناه هستم.
با چشمانی که از حریم خود تجاوز کرده و به چیزهایی که نباید نگاه کند، نگریسته یا زبانی که مرزی برای خود نشناخته و پشت سر هر کس غیبت نموده و بار گناهانم را سنگین نموده است.
خدایا! با چنین حالی من چطور بیایم پیش تو؟ ولی، ای خدا! تو مهربانتر از هر که هستی که من فکر آن را بکنم؛ پس از تو میخواهم مرا فراخوانی و پذیرا باشی.
ای خانواده محترم! اگر خداوند گوشه چشمی به این بنده گنهکار کند و مرا به همراه سربازان امام زمان (عج) بپذیرد، از شما میخواهم در مرگ من شیون نکنید.
راستی این را هم بگویم این راهی را که من رفتم و تا آخر هم میپیمایم برگشتی ندارد و نیز بدانید من این راه را کورکورانه نپیمودم و به دنبال کسی نیز این جا کشیده نشدم.
امکان دارد حتی جنازهای هم نداشته باشم و این را هم بگویم که منتظر جنازهی من، نباشید؛ چرا که من در پیش شما به مثال امانتی بودم که شما چه بخواهید و چه نخواهید باید آن را تحویل دهید؛ پس خوشا به حال شما که امانت خود را در راه خدا و به او تحویل دادید و از شما میخواهم به هیچ وجه برای من گریه نکنید؛ چون پس دادن امانت دیگر گریه ندارد.
اما اگر هر موقع خواستید گریه کنید، به یاد روز عاشورای حسین (ع) گریه کنید؛ به یاد غمهای زینب کبری (س) و به یاد تمامی شهدایی که کسی را ندارند تا برایشان گریه کنند، گریه کنید.
از دوستانم میخواهم تا آن جایی که میتوانند در راه شهدا گرم باقی بمانند و به خاطر مسایل کوچک سرد نشوند.
از آشنایان و دوستانم نیز میخواهم وحدت و یکپارچگی خود را از دست ندهند و همواره در خط امام حرکت کنند.
این را بدانید که هر خطی به غیر از خط امام، خط شیطان است.
مواظب باشید خط گمراهان در بین شما نفوذ نکند تا راه امام و خط امام را تضعیف کنند.
من دیگر سفارشی نمیکنم. فقط برای بار آخر به شما به عنوان یک برادر کوچکتر و یک همرزم شهید و یک دوست قدیمی توصیه میکنم که از امام جدا نشوید و نگذارید وضع طوری شود که امام خود پا به صحنه بگذارد.
شما خودتان بیشتر در جریان هستید که در اول انقلاب چه اتفاقی افتاد؛ قدر این رهبر دلسوز را بدانید؛ خداوند شاهد است که هر کس بیتفاوتی کند، بالاخره ضررش را خواهد دید.
آری، آنهایی که نق میزنند، باید از نق زدن دست بردارند.»
انتهای پیام/ ۱۱۱