به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، خاطرات رزمندگان و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس، برگ دیگری از تاریخ ایران را روایت میکند؛ برگی که سختیها، شکیباییها و رشادتهای رزمندگان ایرانی را به تصویر میکشد که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
«حسین قنبریان» جانباز ۷۴ درصد دوران دفاع مقدس است که پنجبار در منطقه دچار مجروحیت شده است. وی در جبهه مسئولیت خطرناک «تخریبچی» را برعهده داشته و مینهای کاشته شده توسط عراقیها را خنثی میکرده است. قنبریان میگوید با توجه به اینکه عراقیها مناطق را مینگذاری کرده و هرروز مناطق را چک میکردند، باید پس از انجام عملیات خنثیسازی، زمین را به حالت اول درست میکردیم تا عراقیها متوجه عملیات خنثیسازی ما نشوند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس درباره حال و هوای رزمندگان در شب عملیات میگوید: رزمندگان از هم حلالیت میطلبیدند و با خنده و شوق مراسم حنابندان راه میانداختند و دست و پا و سرشان را حنا میبستند. درد دل میکردند و وصیتنامه مینوشتند و...
«حسین قنبریان» در سن ۱۸ سالگی عضو بسیج شد و داوطلبانه در امور بسیج فعالیت میکرد، تا اینکه نهم آبانماه سال ۱۳۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
دفاع پرس: بعد از عضویت در سپاه، مأموریت شما چه بود؟
پس از آموزش، در یک اعزام ۴۰۰ نفره از سمنان و شاهرود که در قالب ۲ گردان صورت گرفت، برای آزادسازی جاده بانه - سردشت که از سه سال قبل از انقلاب در اشغال ضدانقلاب بود، به غرب کشور اعزام شدیم. در منطقه شهید «بروجردی» برای ما سخنرانی کرد و گفت: «سه سال است که نوارهای مرزی توسط منافقین و کومله اشغال شده است. باید این جاده باز شود»، سپس به لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) رفتم و در عملیات «محرم» شرکت کردم.
دفاع پرس: در عملیات «محرم» چه اقداماتی را انجام دادید؟
در منطقه «عین خوش» در سنگر تخریب نشسته بودیم و شهید «محمدی» مسئول تخریب لشکر نیز حضور داشت، مشغول گفتوگو بودیم که شهید «زینالدین» وارد شد. وی که بسیار جدی، جسور و با اخلاص بود رو به «محمدی» کرد و گفت: «امشب به خط مقدم بروید. تا معبر را باز نکردهاید برنگردید!».
من نیز رو به «زینالدین» کردم و گفتم: «آقا مهدی! اگر میشه من هم برم!». موافقت کرد، اما «محمدی» مخالفت کرد و گفت: «آقا مهدی. اینها امانت هستند و برای کسب تجربه آمدهاند!». از من اصرار و از او انکار. آنقدر اصرار کردم تا پذیرفت.
عراق در آن زمان موانع بسیار سنگینی ایجاد کرده بود. آنها در سنگرهای کمین نیز در فاصلههای متعدد نگهبانی میدادند و کوچکترین سرفه یا حرکتی موجب لو رفتنمان میشد. کار در آن زمان بسیار سخت شده بود و باید میگشتیم و مینها را پیدا میکردیم. ابتدا زمین را شخم زدیم. پس از آن، کار خنثیسازی را آغاز کردیم. عراق روز به روز مجهزتر میشد و نقشههای جدیدی را طرحریزی میکرد و مینهای جدیدی نیز کار میگذاشت. در پایان کار هم باید زمین را به حالت اول درست میکردیم؛ چرا که هر روز عراقیها میآمدند و چک میکردند.
دفاع پرس: از دورههای آموزشی که گذراندهاید بگویید.
در نیروی هوایی ارتش آموزشهای کلاسیک و سخت دیدهام، اما از کوچکی بهدنبال کار با باروت و کبریت بودم و انفجارات را دوست داشتم.
۹ نفر از سپاه شاهرود با هم آموزش تخریب میدیدیم. زنگ تفریح که میخورد کار ما شروع میشد. چون در حین آموزش بودیم «سدیم» در دسترس ما بود. فلز «سدیم» به علت اشتعال بالایش در نفت نگهداری میشود و قدرت انفجار زیادی دارد.
یادم میآید آن را به اندازه آب نباتهای کوچک برش داده، پس از پیچیدن کاغذ به دورش به بچهها داده بودیم. ظرفی را نیز پر از آب کرده و در فاصله دورتری گذاشتیم. افتادن «سدیم» در آب، پس از لحظاتی موجب انفجار میشد. کاغذ را به دور «سدیم» پیچیدیم که تا کاغذ خیس بخورد و آب از آن رد شود، بچهها از آنجا دور شده باشند. دوستان نیز به صورت بسکتبالی «سدیم» را در آب انداخته و فرار میکردند. پس از چند ثانیه انفجار حاصل میشد.
سروان «دایی» استادمان بود. او با دیدن کارهای ما احساس رضایت میکرد و مانعمان نمیشد. وی بعد از مدتی بر اثر انفجار «نیترو گلیسرین» به شهادت رسید.
دفاع پرس: چند درصد جانبازی دارید؟ از نحوه جانباز شدنتان بگویید.
۷۴ درصد جانبازی دارم. اولینبار در عملیات «محرم» در اثر انفجار مین مجروح شده و دومینبار در عملیات «خیبر» شیمیایی شدم. سومینبار نیز در عملیات «بدر» خمپاره ۶۰ مهمانم شد و چهارمینبار در جاده خندق مورد اصابت ترکش خمپاره ۶۰ قرار گرفتم. پنجمین مجروحیتم هم در منطقه «عین خوش» بود که در جریان آموزش کادر گردان «کربلا»، دچار سانحه و تصادف شدم.
دفاع پرس: از حال و هوای رزمندگان در شبهای عملیات بگویید.
شبهای عملیات همه دوست داشتند جزو گردانهای خط شکن باشند. یادم است در عملیات «والفجر ۸» شهید «اخوی عرب» با بچهها چنین صحبت کرد: «برادران! این عملیات خطرناک است و آنچه دارد گلوله و تیر است. میتوانید نیایید و اجباری در کار نیست...». اما کسی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. همگی شعار میدادند و ابراز علاقه میکردند. نوحهخوانی انجام میشد. حاج «رضا واحدی» مداحی میکرد. همه از هم حلالیت میطلبیدند. رزمندگان با خنده و شوق مراسم حنابندان راه میانداختند و دست و پا و سرشان را حنا میبستند. درد دل میکردند. وصیتنامه مینوشتند؛ آنچه دیدنی است شنیدنی نیست، با زبان نمیشود آن اتفاقات را بیان کرد.
وقتی عملیات تمام میشد و برمیگشتیم، جای خالی دوستانمان را میدیدیم که با هم بودیم، ولی آنها اکنون به خیل شهدا پیوسته بودند و این برای ما غیرقابل تحمل بود.
دفاع پرس: از روحیه اعتقادی همرزمان خود بگویید.
در عملیات «کربلای ۵» شهید «محمدعلی جعفری» فرمانده گروهان بود. وی سه موضع از مواضع نونی شکل عراق را به تنهایی و با حمایت گروهانش آزاد کرد و در این راه ۳۰ نفر از نیروهایش شهید شدند. جسارت زیادی داشت و تا آخرین لحظه حتی بدون اسلحه ایستادگی کرد تا اینکه به اسارت دشمن درآمد و در نزدیکی «بصره» به شهادت رسید.
شهید «محمدعلی جعفری» دختری شش ماهه داشت، ولی رفت، چون احساس تکلیف و اسلام برایش مهمتر بود.
«شهید عمیدی» شش فرزند داشت و در یکی از روزهای گرم تیرماه در خط پدافندی خندق، با کامیون شن میآورد. گرما به حدی بود که یک تخم مرغ، روی کاپوت خودرو پخته میشد. به وی گفتم: «خسته نباشید. بیا پایین. یک چای بخور بعد ادامه بده». در جوابم تنها دو کلمه گفت: «من روزهام!».
دفاع پرس: از خداوند برای خود چه میخواهید؟
از خدا میخواهم توفیق دهد که بتوانم انجام وظیفه کنم و گفتههایم دلیل بر خودستایی نباشد. انشاالله خداوند توفیق خدمتگذاری را به همه عنایت کند و بتوانیم جزو ادامهدهندگان راه شهدا باشیم.
انتهای پیام/