به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، «محمدتقی خراسانینژاد» ۱۰ بهمنماه سال ۱۳۴۷ در روستای «ابراهیمآباد» دامغان، زیر نور کمجان خورشید و سرمای شدید چشمانش را باز کرد. میگویند شناسنامهاش را ۲ سال بعد یعنی سال ۱۳۴۷ گرفتهاند. در سایه ایمان پدر و مادر محمدتقی کودکیاش را در روستا گذراند.
تحصیلات ابتدایی را با موفقیت در «ابراهیمآباد» به پایان رساند و در کنار پدر نیز به کار کشاورزی و دامداری مشغول بود. دوره راهنمایی را تا سال دوم ادامه داد و سال ۱۳۶۰ به عضویت بسیج درآمد. ۱۳ سال بیشتر نداشت، اما مفسر خوبی برای قدمهای خود بود و افقهای روشن پیروزی و وصل را در ذهن و دلش میخواند و آگاه بود.
به جبهه رفت و سال ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه درآمد. ۲ ماه در سطوح عالی در پادگان «حمزه سیدالشهداء (ع)» دوره مربیگری آموزش نظامی را گذراند. شش ماه بهعنوان بسیجی و هشت ماه نیز از طرف سپاه در میدانهای رزم حضور یافت.
هنرهای رزمیاش را در عرصههای مختلف نشان میداد. عشق به مبارزه و شهادت در او چنان بود که برایش فرق نمیکرد و در مسئولیتهای مختلف از جمله نگهبان، پاسبخش، مربی آموزش نظامی، تکتیرانداز و معاون گردان حضوری پررنگ داشت.
بهار سال ۱۳۶۳ نسیم وصل در زندگی «محمدتقی» وزیدن گرفت و ازدواج کرد. پس از ازدواج دوباره راهی میدان نبرد شد؛ چرا که با مسئولیت معاون گردان، او را به مهران فرستاده بودند.
خاک مهران اکسیری که تمام وجودش را لبریز از عشق به شهادت و شوق دیدار کرده بود و در مبارک لحظهای نظر بر حضرت دوست کردن غایت آمالش بود.
میگویند ترکشهای خمپاره اینبار پهلوی راست «محمدتقی» را نشانه رفتند و ۱۰ اسفندماه سال ۱۳۶۳ خاک سرخ مهران مبارک لحظاتش را رقم زد تا او نظر به وجهالله کند تا پیکر پاک این بزرگ مرد عرصه مبارزه و جهاد، در شهیدستان شهر دامغان جاودانه شود.
وصیتنامه شهید «محمدتقی خراسانینژاد»:
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»
«فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۚ. وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»
پس کسانی باید در راه خدا جهاد کنند که (دست از جان شستهاند و) زندگی این جهان را به آن جهان میفروشند. و هر کس در راه خدا جهاد کند و کشته شود یا فاتح شود، زود باشد که او را اجری عظیم دهیم.
با درود و سلام بر منجی عالم بشریت و نور ولایت صاحبالزمان مهدی موعود (عج) و با درود و سلام بیکران بر نایب بر حقش خمینی کبیر و یاران وفادارش و بر شهیدان این خون جامگان و پاره پیکران جبهه توحید و با درود سلام بر رزمندگان اسلام این از جان گذشتگان در راه خدا و با سلام بر تمامی شما خانوادههای شهیدپرور و قهرمانپرور ایران و شما همشهریان عزیز که من میدانم لحظهای شهدا را فراموش نخواهید کرد و من این را میدانم که تنها نشانگر راه زندگی در دنیا خون شهدا و وصیتهای شهدا است و این حقیر نمیتوانم وصیتی داشته باشم بر شما مردم شهیدپرور، چون که من شاید به اسم شهید باشم، ولی در بطنم چیزی نباشد و شاید مرگ من در آن زمان و زمین فرا رسیده بوده که این توفیق بسیار بزرگی است که خداوند نصیبم کرده [است].
ولی ای مردم شهیدپرور! این را بدانید که چراغ راه ما در زندگی، سرخی خون شهدا میباشد و پیدا کردن لوازم زندگی زیر این نور، وصیتهای شهدا میباشد؛ اگر این نور و این درس زندگی نباشد، بدانید که عاقبت ما نمیتوانیم به غیر از این نور استفاده بکنیم.
و چند وصیتی که همه شهدا این وصیتها را به شما کردهاند و شما هم باید حتماً عمل بکنید:
اول به پیام دشمن شکن امام لبیک بگویید که میگوید «واجب (کفایی) است که همه به جبهه بروند» و بعد بر طرز تفکر و راه این شهدا فکر بکنید و حتماً به دنبال راه و هدف آنها بروید و بعد هم اطاعت از فرماندهی بکنید که اطاعت از فرماندهی، اطاعت از امر خدا و صاحبالزمان (عج) میباشد و من از آنهایی که تا به حال امام خمینی را نشناختهاند میخواهم که امام را بشناسند و اگر نمیخواهند امام خمینی را بشناسند و یا با او مخالفت میکنند، نمیخواهم که در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ حتی پدر و یا برادرم و یا اقوام دیگرم [باشند].
و، اما چند وصیتی با پدر و مادرم!
هرگز نگویید که فرزند ما آرزویی داشت، بدانید که من هیچ آرزویی نداشتم در دنیا الا زیارت کربلا و هرگز نگویید که فرزندمان را از دست دادیم، این را بدانید که من به صورت امانتی در نزد شما بودم، خوشحال باشید که امانت خود را خوب تحویل صاحبش دادید و مبادا قطره اشکی برای من بریزید، هر موقعی که خواستید گریه هم بکنید در کناری بنشینید که مبادا دشمنان اسلام و امام به شما نگاه کنند و سوءاستفاده بکنند و برای من هم گریه نکنید برای خدا و بیاد شهدای کربلا گریه کنید. من این را حقیرانه از شما میخواهم بر قبر من کلمه ناکام ننویسید که شهادت بزرگترین کام است که به آن رسیدم و من از برادران خودم میخواهم که مبادا سنگر خالی مرا پر نکنند و اسلحهام بر زمین بماند؛ و این حقیر از کلیه کسانی که من را میشناسند میخواهم که مرا ببخشند که مبادا حقی از آنها بر گردنم بماند و نتوانم جواب بدهم و اگر توفیق زیارت امام خمینی نصیبتان شد، سلام مرا هم به او برسانید و حتی یک لحظه از دعا کردن به جان امام و رزمندگان اسلام غافل نشوید.
خدایا تو را به خون سرخ شهدا و دست و پاهای قطع شده جوانهای معصوم قسمت میدهیم که راه بسته شده کربلا را باز کن.
حقیر، محمدتقی خراسانینژاد
التماس دعا برای امام ـ ۶۲/۰۶/۰۲
انتهای پیام/