به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرج، دلتنگیهایم شروع شدهاند. ماهی کوچک قلبم هم نفس تنگی گرفته و دلم به شدت هوا میخواهد و نفس میخواهد.
باید بروم سفر راه دور است، اما من دلم هوای تازه می خواهد. ماهی کوچک قلبم هم مثل من نفس نفس میزند برای کمی هوای تازه. باید بروم. امروز شهدای گمنام طالقان دعوتم کردهاند.
بالاخره بعد از سفری طولانی رسیدیم. شهدای عزیزم، چقدر گمنامیتان هم گمنام است! راهی که از بین تپه ها برای رسیدن به شما طی کردیم چقدر سخت و صعب العبور است. شما چه شد که به اینجا آمدید؟ چه کسی یا چه کسانی تصمیم گرفتند که شما را این همه دور از آدم های زمینی دفن کنند؟! جایی نزدیک به آسمان...
دستانم برای نوازش سنگ مزارتان یخ زده است. سلام. سلام بر شما ای برادران 15 و 25 سالهای که در والفجر 8 آسمانی شدهاید. سلام بر تو ای برادر شهید 18 سالهام که از عملیات والفجر مقدماتی در تاریخ 4 مهر 1392 همراه دوستانت مهمان این کوهها شدهای.
قلب ماهی کوچک درون قلبم تند تند می زند. دندان هایم از شدت سرما به هم می خورد.
شما چطور آن شب سرد بهمن ماه که برای غواصی به آب اروند زدید آیا دندانهایتان از سرما به هم میخورد؟ شما؛ برادر کوچک 15 سالهام، شما چطور؟ حتما در آن شب سرد دستان کوچکت یخ زده بود، اما یقین دارم که قلب بزرگ و شجاعت تمام وجودت را با قدرت گرم میکرد.
امروز دستان من داخل دستکش های گرمم یخ زده است، اما می دانم آن روز بدن کوچکت توی لباس غواصی یخ کرده بوده، ولی پس چرا لبان تو در آخرین عکس های غواصان خندیده اند؟ آیا جایی وعده داشتی؟ قراری گذاشته بودی؟ خوش به حالت...
دلم سخت گرفته است. ماهی کوچک قلبم دلتنگ شب های اروند است. ماهی قرمز قلبم شلمچه می خواهد. ماهی کوچک قلبم طلائیه می خواهد. اصلا تمام ماهی های دنیا اروند می خواهند، دریا می خواهند، نفس می خواهند.
چقدر با دیدن جایگاهتان غمگینم. چقدر دنیا بی وفاست. سقف سادهای برای حرمی که ندارید گذاشتهاند، آن هم بعد از 4 سال!! گمنامی تان بدجور با این باد سرد غریبانه به صورتم میخورد.
تنها مانده ام. کنارم فقط چند گلدان یخ زده نشستهاند. شماها کنار اروند تنهاتر بودید یا این جا؟؟ تنهایی تان زهر تلخی است که قطره قطره به کامم فرو می ریزد و من مجبورم آن را به یاد تنهایی و غربت امام حسن مجتبی (ع) ببلعم.
پرچم های کنار سقف حرمتان برای مردم طالقان دست تکان نمی دهند، بلکه بال بال می زنند. برای این که شاید کسی سرش را بالا بیاورد و بالای تپه ای سرد و یخ زده نگاهش لحظه ای به پرچم های کوچکی در دور دست بیفتد و شاید گاهی از این شهدای گمنام غریب با ذکر صلواتی یاد کند.
انتهای پیام/