بخش نخست/ برادر شهید «ابوالفضل صادقی »:

نماز شب «مرشد اباالفضل» هرگز ترک نمی‌شد/ همیشه می‌گفت که من نوکر بسیجیان هستم

«محمدحسین صادقی» گفت: در همه جا خود را کوچک‌تر از دوستان و همرزمانش می‌دانست، حتی در سلام کردن به کودکان پیشی می‌گرفت، هیچ‌گاه نگفت جبهه رفته‌ام. همیشه می‌گفت: «من نوکر بسیجیان هستم». وی محبوب دل همرزمانش بود و همگی وی را سنگ صبور خود می‌دانستند،
کد خبر: ۲۸۷۹۲۵
تاریخ انتشار: ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۷ - 05June 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از شیراز، در میان رزمندگان دوران دفاع مقدس، نوجوانانی بودند که برای دفاع از کشور، ناموس و اعتقادات خود سر از پا نمی‌شناختند. آن‌ها همانند بزرگ‌ترها به فرمان ولی‌فقیه خود لبیک گفته و پا به پای آن‌ها در مصاف با دشمن حضور پیدا کردند.

بماند که این روزها برخی افراد در این مسئله شبهه ایجاد می‌کنند و می‌گویند نظام اسلامی از نوجوانان زیر 18 سال برای جنگیدن استفاده می‌کرد، اما واقعیت این بود که غیرت نوجوانان این مرز و بوم اجازه نمی‌داد تا در شهرها بمانند و نظاره‌گر جنایات «صدام حسین» باشند.

دست‌کاری کردن شناسنامه، یکی از کارهایی بود که نوجوانان برای حضور خود در جبهه انجام می‌دادند و تعلیم و تربیت را در مدرسه رها کرده و به دانشگاه انسان‌سازی یعنی جبهه می‌رفتند و در آن‌جا پرورش می‌یافتند.

شهید «محمدحسن (ابوالفضل) صادقی» یکی از نوجوانان این مرز و بوم است که با دست‌کاری شناسنامه خود، خود را به وادی عشق رساند و سرانجام بعد از ۶ سال مجاهدت، به دیدار معبود خویش شتافت و آسمانی شد.

در راستای آشنایی بیشتر با این شهید والامقام، خبرنگار دفاع پرس به گفت‌وگو با «محمدحسین صادقی» برادر شهید «محمدحسن (ابوالفضل) صادقی» پرداخته است.

وی شاعر، نویسنده و از یادگاران دوران دفاع مقدس است که فقط به ادای دین در عرصه‌های نبرد با دشمن اکتفا نکرده و در زمینه فرهنگ‌سازی نیز توانسته به موفقیت‌هایی برسد.

در ادامه بخش نخست ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

دفاع پرس: برادرتان متولد چه سالی بود؟ از دوران کودکی وی بگویید؟

برادرم «محمد حسن صادقی» مشهور به «ابوالفضل»، سومین فرزند «آقاکوچک» در پانزدهم فروردین‌ماه سال ۱۳۴۴ در شهر تاریخی و مذهبی «زرقان» استان فارس به دنیا آمد و دوران کودکی و تحصیل را در همین شهر گذراند.

دفاع پرس: چگونه و از چند سالگی به جبهه رفت؟

«ابوالفضل» از اولین بسیجیانی بود که در آغاز جنگ تحمیلی به ندای امام خمینی (ره) لبیک عاشقانه گفت و در ۱۵ سالگی مدرسه را رها کرد و به جبهه رفت. البته به خاطر سن کم، مثل بسیاری از بسیجیان آن زمان، متوسل به شگرد‌های خاصی شد تا توانست موافقت مسئولین را برای اعزام به جبهه کسب کند.

دفاع پرس: در مورد مطالعه و درس خواندن وی بگویید.

«ابوالفضل» تا سوم راهنمائی بیشتر درس نخواند و به‌خاطر عهدی که با امام بسته بود، ادامه تحصیل را برای بعد از جنگ گذاشت، ولی مطالعات وسیعی در تاریخ سیاسی اسلام و الهیات و کتاب‌های اخلاقی و مسائل سیاسی معاصر داشت.

دفاع پرس: خصوصیات اخلاقی وی چگونه بود و چگونه عبادت می‌کرد؟

برادرم به خاطر پاکی و سادگی و لبخند ملیحی که همیشه بر لب داشت، هر دلی را مجذوب خود می‌کرد و مصداق واقعی این شعر بود که «هر چه خوبان همه دارند تو یک جا داری». محبت، اخلاص، سادگی، جوانمردی، شجاعت، صبر در برابر مشکلات، خوشرویی و ایمان و هر خصلت خوب انسانی همه در وجود وی متبلور بود.

نماز شب «مرشد اباالفضل» هرگز ترک نمی‌شد/  همیشه می‌گفت که من نوکر بسیجیان هستم

دفاع پرس: فضای جنگ را چگونه ترسیم می‌کرد؟

جنگ در پیش چشمان برادرم همانند بازی کودکانه بود و در حمله‌ها جمله معروف مولا علی (ع) یعنی «اعر الله جمجمتمک» «جمجمه خویش را به خدا وام ده و گام‌هایت را محکم بر زمین بکوب» را مدنظر خود داشت و برای دیگران نیز تکرار می‌کرد، حیدری‌وار وارد میدان نبرد با دشمن می‌شد و به دیگران نیز این روحیه شهامت و شجاعت را می‌آموخت.

دفاع پرس: چگونه به عبادت می‌پرداخت؟

نماز شب وی هرگز ترک نمی‌شد و همیشه دعای «اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک» را زمزمه می‌کرد، موقع فراغت از کار، دور از چشم دیگران به نماز و تلاوت قرآن می‌پرداخت.

دفاع پرس: ارتباط وی با ائمه اطهار (ع) چگونه بود؟

«ابوالفضل» ارادت عجیبی به ائمه (ع) به ویژه حضرت زهرا (س) داشت؛ به طوری که تا نام مبارک حضرت را می‌شنید، اشک از چشمان وی سرازیر می‌شد. «ابوالفضل» در ارتباطات و برخورد‌های اجتماعی نیز انسانی جذاب و بسیار تاثیرگذار بود.

دفاع پرس: به چه کار‌های علاقه داشت و در چه زمینه‌هایی فعالیت می‌کرد؟

بسیاری از رزمندگان، وی را با نام «مرشد اباالفضل» می‌شناختند، چون به خاطرعلاقه شدید به ورزش باستانی، در هر مکان و مقری که بود موقعیتی، زورخانه‌ای راه می‌انداخت و میاندار باستانی‌کاران می‌شد.

برخی زمان‌ها هم به اصرار بچه‌ها، ضرب مرشدی را زیر بغل می‌گرفت و با صدای خوب و تسلطی که برآهنگ‌ها و ریتم‌های ورزش باستانی داشت به ذکر صفات مولا علی (ع) و ائمه (ع) می‌پرداخت و خاطرات پهلوانی پوریای ولی و جوانمردان و سربداران را با حال و هیجان خاصی به همرزمانش القا می‌کرد.

از صدای خوبش برای نوحه‌خوانی و ذکر رشادت‌های یاران با صفای سیدالشهداء (ع) نیز بهره می‌جست و البته این کار را هم با تقاضا و اصرار دوستان خود انجام می‌داد.

در همه جا خود را کوچک‌تر از دوستان و همرزمانش می‌دانست، حتی در سلام کردن به کودکان پیشی می‌گرفت، هیچ‌گاه نگفت جبهه رفته‌ام. همیشه می‌گفت: «من نوکر بسیجیان هستم». وی محبوب دل همرزمانش بود و همگی وی را سنگ صبور خود می‌دانستند، هنگام تقسیم غذا عادل بود و تا مطمئن نمی‌شد همه غذا خورده‌اند لب به غذا نمی‌زد.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها