به گزارش خبرنگار دفاع پرس از شیراز، در میان رزمندگان دوران دفاع مقدس، نوجوانانی بودند که برای دفاع از کشور، ناموس و اعتقادات خود سر از پا نمیشناختند. آنها همانند بزرگترها به فرمان ولیفقیه خود لبیک گفته و پا به پای آنها در مصاف با دشمن حضور پیدا کردند.
بماند که این روزها برخی افراد در این مسئله شبهه ایجاد میکنند و میگویند نظام اسلامی از نوجوانان زیر 18 سال برای جنگیدن استفاده میکرد، اما واقعیت این بود که غیرت نوجوانان این مرز و بوم اجازه نمیداد تا در شهرها بمانند و نظارهگر جنایات «صدام حسین» باشند.
دستکاری کردن شناسنامه، یکی از کارهایی بود که نوجوانان برای حضور خود در جبهه انجام میدادند و تعلیم و تربیت را در مدرسه رها کرده و به دانشگاه انسانسازی یعنی جبهه میرفتند و در آنجا پرورش مییافتند.
شهید «محمدحسن (ابوالفضل) صادقی» یکی از نوجوانان این مرز و بوم است که با دستکاری شناسنامه خود، خود را به وادی عشق رساند و سرانجام بعد از ۶ سال مجاهدت، به دیدار معبود خویش شتافت و آسمانی شد.
در راستای آشنایی بیشتر با این شهید والامقام، خبرنگار دفاع پرس به گفتوگو با «محمدحسین صادقی» برادر شهید «محمدحسن (ابوالفضل) صادقی» پرداخته است.
وی شاعر، نویسنده و از یادگاران دوران دفاع مقدس است که فقط به ادای دین در عرصههای نبرد با دشمن اکتفا نکرده و در زمینه فرهنگسازی نیز توانسته به موفقیتهایی برسد.
در ادامه بخش دوم ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
دفاع پرس: برادرتان در چه عملیاتهایی حضور داشت؟
«ابوالفضل» برای اولینبار در سال ۱۳۵۹ چندماه پس از شروع جنگ تحمیلی به جبهه «سرپلذهاب» اعزام شد و اولین مأموریت جنگی خود را در ارتفاعات «بازی دراز» با موفقیت به انجام رساند و همان جا بود که سوگند یاد کرد تا زنده است و تا جنگ ادامه دارد گوش به فرمان امام خمینی (ره) باشد و جبهه را ترک نکند.
برادرم در عملیاتهای دفع غائله خوانین در «فیروزآباد» و «قادر ۱» در کردستان حضور موفق و به یاد ماندنی داشت و در مرحله بعد نیز در عملیات تنگه «چزابه» بهعنوان آر.پی.جی زن حضور پیدا کرد و مردانه جنگید و به شدت مجروح شد.
وی سپس در عملیاتهای «والفجر مقدماتی» در جنوب، «والفجر یک» در «فکه» و «والفجر ۲» در منطقه «حاج عمران» با مسئولیت تیربارچی به همراه شهید «مرتضی جاویدی» شرکت کرد که از ناحیه زانو با گلوله قناصه و کتف راست با گلوله کالیبر و ترکش خمپاره و نارنجک به شدت مجروح شد و پنج شبانه روز با پیکری مجروح کنار دوستان شهید خود در محاصره دشمن مقاومت کرد و سپس به بیمارستان منتقل شد، اما بعد از ترخیص از بیمارستان، گچ پای خود را شکست و با عصا دوباره راهی جبهه شد.
در عملیات «والفجر ۴» تدارکات گردان و در عملیات «خیبر» در طلائیه پیک گردان بود و در عملیات «بدر» در شرق «دجله» نیز مسئولیت تدارکات و پیک گردان را برعهده داشت که در این عملیات نیز ترکشی به سرش خورد و منجر به شکسته شدن جمجمه وی شد، اما بعد از پنج روز بیهوشی در بیمارستان و بهبودی جزئی، دوباره راهی جبهه شد.
وی همچنین در عملیاتهای «کربلای ۴» و «کربلای ۵» مسئول تدارکات گردان بود و در عملیات «والفجر ۸» (فتح فاو) نیز به عنوان مسئول تدارکات و تسلیحات گردان، در تغذیه و تجهیز بهموقع نیروهای گردان «فجر» به واقع از جان مایه گذاشت.
دفاع پرس: در عملیات «والفجر ۸» چگونه از جان مایه میگذاشت؟
برادرم در امر تدارکات و تسلیحات فعالیت میکرد و در این زمینه نمونه بود. در عملیات «والفجر ۸» با این که چند مرتبه شیمیایی شده بود و بچهها پشت یک دژ مستقر بودند و تردد ماشین هم روی همین دژ بود و نیز تعدادی ماشین هم مورد گلوله قرار گرفته بود، باز دست از کار برنمیداشت و غذا و مهمات خط مقدم را زیر آتش سنگین از اروند عبور میداد و در «فاو» سر وقت به بچهها میرساند. در موقع تقسیم غذا هیچ کس برای وی فرق نداشت، تا مطمئن نمیشد که بچهها تغذیه شدهاند، لب به غذا نمیزد.
بیشتر زمانها با تکیه نانی ته دیگ را پاک میکرد و میخورد و بعضی از اوقات میشد که غذای خود را به دیگران میداد و خود به تکیه نانی اکتفا میکرد.
دفاع پرس: «ابوالفضل» در چه عملیاتی به شهادت رسید؟
«ابوالفضل» سرانجام در عملیات «کربلای ۸» با پیکری سراسر زخمی، آخرین قدم خود را مردانه در کربلای «شلمچه» برداشت و مزد ۶ سال نبرد متوالی و از جان گذشتگی خود را از آفریدگار گرفت و در تاریخ ۱۸ فروردینماه سال ۱۳۶۶ به آرزوی دیرینه خود رسید و به همراه برادران «عباس حاج زمانی»، «محمدرضا جاوید»، «علیاکبر علیشاهی»، «اصغر سیف»، «غلامعلی محمدی»، «محمدعلی خالص حقیقی»، «حسین خالص حقیقی»، «عبدالرضا غفاری» و «محمد علی روحانی» با پیکری خونین به کاروان سرخ شهدا و یاران منتظررخود پیوست و به حق و به پاداش الهی خود رسید.
وی در عرض ۶ سال نبرد و مقاومت جانانه، تمام جبهههای غرب و جنوب را زیر پا گذاشته بود و از هر جبهه، ترکش و یا گلولهای به یادگار در بدن داشت.
دفاع پرس: آیا شهادت همرزمان برادرتان، تأثیری بر روحیه وی داشت؟
«ابوالفضل» با از دست دادن تمام همرزمان قدیمی و بهترین دوستان خود که هر کدام مجموعه عظیمی از صفات و فضائل انسانی و اسلامی بودند، روزبهروز بیشتر احساس تنهایی و غربت میکرد و همیشه بر جدا ماندن از کاروان آن جوانمردان و دریادلان حسرت میخورد و به گوشهای پناه میبرد و غم و اندوه عظیم خود را در قالب نوحه و شعر و اشک و آه، زمزمه میکرد و به محض این که کسی وی را میدید، حالت طبیعی به خود میگرفت و به شوخی و شیرین زبانی میپرداخت، اما همه افراد، غم نهان و رازهای درون وی را درک میکردند و میدانستند که از دست دادن آن همه یارِ یکدل و یکرنگ و با صفا و دریا دل، چه طوفانی در دل دریایی «ابوالفضل» ایجاد کرده است.
دفاع پرس: برای بعد از شهادت خود چه درخواستی داشت؟
برادرم با اینکه عضو سپاه بود، ولی هیچگاه لباس سپاه را نپوشید و همیشه میگفت: «زمانی لایق این لباس مقدس میشوم که شهید شده باشم» و همیشه وصیت میکرد که پس از شهادتش پیراهن سبز سپاه را به وی بپوشانیم، ما هم پس از شهادت «ابوالفضل» پیراهن سبز سپاهی وی را روی سینه ستبر و خونین وی قرار دادیم.
انتهای پیام/ 191