به گزارش خبرنگار دفاع پرس از لرستان، سردار شهید «علیمردان آزادبخت» فرمانده گردان «محبین» و فرمانده محور عملیاتی لشکر ۵۷ ابوالفضل (ع) اسفندماه سال ۱۳۴۰ در روستای «سرآسیاب» واقع در ۶ کیلومتری شهر «کوهدشت» به دنیا آمد.
وی فرزند دستهای پینه بسته ولچکهای عفاف بود، کودکی و تحصیلات ابتدایی را در کوهدشت پشت سرگذاشت، ساعتی قلم به دست و ساعتی بیل به دست داشت، فصلی دفتر به دست میگرفت و فصلی هم داس.
شروع انقلاب شروع خالصانه وی بود، در سال ۵۷ سال سوم دبیرستان بود و در تظاهرات میلیونی بر علیه رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد و بعد از پیروزی انقلاب به انجمن اسلامی دبیرستان رفت و با داشتن مدرک دیپلم به بسیج پیوست و از همان ابتدا فرمانده دسته شد.
شهید آزادبخت در سال ۵۹ از دبیرستان «دکترشریعتی» موفق به اخذ دیپلم شد و در همان سال شورحسین و فرمان امام خمینی (ره) او را در سنگر دفاع از میهن نشاند، سال ۶۴ در رشته «علوم اجتماعی» جهت ادامه تحصیل پذیرفته شد، اما تحصیل علم را بر عشق مقدم میدانست و میگفت: «اگر عمری باشد پس از جنگ درس را ادامه میدهم» همیشه متبسم بود، اما غربتی عجیب در چشمانش موج میزد.
وی دیری نپایید که فرمانده گردان در عملیاتهای خط شکن و در طول جنگ چندین مرتبه مجروح شد، اما دریغ از اندکی نامیدی؛ پس از هر بار التیام مجدداً راهی جبههها شد و در سال ۶۵ فرماندهی طرح عملیات لشکر ۵۷ شد و سرانجام در ۲ اردیبهشتماه سال ۶۶ درمنطقه عملیاتی تحت فرمانش «ماووت» در عملیات «کربلای ۱۰» به دیار آشنایان پر کشید.
خاطرهای از همرزم شهید
آزادبخت مجروح شده بود، بچههای امداد را صدا زدم، خود که مسئول بهداری بودم، برای مداوای زخمهای او دست به کار شدم، اما مجبور شدیم او را به پشت خط انتقال دهیم. در همین موقع وی با ناراحتی از روی تخت بلند شد و گفت: «این چه وقت انتقال است!»، آنجا بود که به اخلاص او پی بردم.
فرازی از وصیتنامه شهید
وصیت من وصیتنامه تمامی شهدا است که هر کدام به نحوی برای پیروزی دین خدا و اسلام به شهادت رسیدهاند.
از امام خمینی پیروی کنید و دستورات او را یک به یک انجام دهید و مقلد و کاملاً مطیع امر او باشید.
اما مطلبی با زوار کربلا دارم. انشاءالله که راه کربلا باز میشود و همه انشاءالله به زیارت کربلا برویم، اما اگر راه کربلا باز شد و به کربلا رفتید و ما در میان جمعتان نبودیم، به جای رزمندگان شهید صدا بزنید که «ای حسین (ع) شهید، شهدای ما به عشق آزادی کربلایت آمدند. اگر آن زمان در کربلا نبودند که به یاریت بیایند، اکنون با اندک زمانی فاصله به سوی تو آمدند تا قیام و انقلاب تو را تداوم بخشند و تجلیگر قیام تو باشند، اما آفتاب عمرشان بین راه غروب کرد و غروبها را خون فشاندند و اینک سحرگاهان فرا رسیده و ما آمدهایم تا لاله خون را بچینیم».
باز مطلبی دارم، کولهپشتی «حمید سوری» پیش من است و او هم وصیت کرده که اگر ما به کربلا رسیدیم، کوله او را به کربلا برسانیم و بگوییم «ای حسین (ع) حمید رزمندهای بود که برای رسیدن به کربلایت از جان خود دریغ ننمود. در این راه خستگیناپذیر بود، اما قاتلان علی اکبرت خنجر خصمانه زمان را بر قلب او فرو بردند.» اگر بنده نیز در بین راه کربلا به شهادت رسیدم، کولهام را جفت کوله حمید به کربلا ببرید و همین مطالب را نیز از طرف من آنجا کنار مرقد مطهر امام حسین (ع) بخوانید.
انتهای پیام/