شهید «اسماعیل گودرزی»:

چگونه در آسایش تشکیل زندگی دهم درحالی که دختران خرمشهر هراسان زندگی می‌کنند

شهید «اسماعیل الیگودرزی» در پاسخ به خواهرش که گفته بود تشکیل خانواده بدهد، گفت: «زنان و دختران خرمشھر و آبادان در زیر توپ و گلوله‌های تانک دشمن بعثی هراسان و لرزان زندگی می‌کنند و شما از من می‌خواهید که بمانم و در آسایش تشکیل زندگی دهم. حاشا! من تا تمام نشدن جنگ چنین کاری را نخواهم کرد»
کد خبر: ۲۹۴۳۲۵
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۴:۵۰ - 03August 2018

چگونه در آسایش تشکیل زندگی دهم درحالی که زنان خرمشهر و آبادان هراسان زندگی می‌کنندبه گزارش دفاع پرس از خرم‌آباد، «اسماعیل الیگودرزی» عاشقی بود که با پای دل، دشت شب را پیمود و در سحرگاهی پیمانه حقیقت را نوشید و به صبح صادق وصل شد. همان که سال ۱۳۳۹ غنچه وجودش در شهرستان «الیگودرز» میان خانواده‌ای متدین شکفته شد. با عشق به انبیاء الهی نامش را «اسماعیل» نھادند و برای رفتن به قربان‌گاه عشق و معرفت، او را با تربیت اسلامی پرورش دادند.

«اسماعیل» از کودکی با رفتار‌های زیبای خود، جایگاه ویژه‌ای را در دل پدر، مادر و اطرافیان باز کرد. به گونه‌ای که هر کس با او حشر و نشری داشت، می‌گفت: این کودک در آینده مسیر زندگی را در درجات بالاتری طی خواهد کرد.

وی در کنار خانواده که امور خود را با کشاورزی و باغ‌داری اداره می‌کردند، با مشکلات زندگی آشنا و برای همراهی با آنان، مردانه وارد عرصه زندگی شد.

«اسماعیل» دوره ابتدایی را در دبستان «سروان عبدالھی» و دوره راهنمایی را در مدرسه «رازی» به پایان رساند و برای کاستن از بار مشکلات خانواده، تحصیل را رها کرد و به استخدام نیروی دریایی ارتش درآمد.

وی چنان مدارج کمال و انسانیت را یکی پس از دیگری طی کرده بود که در میان خانواده و بستگان خود به‌عنوان یک الگوی زیبا برای تربیت فرزندان مطرح بود و همیشه وی را به عنوان مثال برای بچه‌های‌شان معرفی می‌کردند.

هرگاه شاهد بروز اختلافی در میان اعضای فامیل و خانواده بود، وی بی‌درنگ به سراغ طرفین می‌رفت و با درایت خاصی آن‌ها را به هم نزدیک می‌کرد.

«اسماعیل» قبل از پیروزی انقلاب با شرکت در مجالس دینی و همگامی با روحانیت منطقه وارد میدان مبارزه شد و بعد از پیروزی نیز برای دفاع از دستاورد‌های انقلاب اسلامی آنی از پای ننشست.

وی بعد از فارغ التحصیل شدن از آموزشگاه نیروی دریایی، عازم منطقه دوم دریایی بوشهر شد و به حراست از آب‌های نیلگون خلیج همیشه فارس پرداخت و در تاریخ ۱۳۵۹/۷/۵ همزمان با آغاز تجاوز دشمن به کشور ایران از اولین گروه نظامیانی بود که به پایگاه دریایی خرمشھر و آبادان منتقل شد و در مقابل دشمن ایستاد و قریب یک سال با آنان مبارزه کرد.

وی در آخرین مرخصی که آمده بود خواهرش از او خواست که بیشتر بماند و دختری را که به نامزدی خود درآورده بود را عقد و به خانه‌اش بیاورد که در پاسخ خواهر گفته بود: «زنان و دختران خرمشھر و آبادان در زیر توپ و گلوله‌های تانک دشمن بعثی هراسان و لرزان زندگی می‌کنند و شما از من می‌خواهید که بمانم و در آسایش تشکیل زندگی بدهم. حاشا! من تا تمام نشدن جنگ چنین کاری را نخواهم کرد؛ چون بودن در جبهه و مبارزه در راه آزادی و آسایش خانواده‌های ایرانی را به آرامش خود در زادگاهم ترجیح می‌دهم». سپس خداحافظی کرد و راهی شد.

یکی از همرزمان وی گفت است: در یکی از تک‌های دشمن متجاوز، ۱۲ نفر از ما به اسارت دشمن درآمدیم. ما را به سوی اروندرود برای اعزام به اردوگاه اسیران که قرار شد فردا اقدام کنند بردند. شب هنگام، اسماعیل ما را صدا کرد و با صحبت‌های مھیج و زیبای خود خواست که رشادت به خرج دهیم و با استفاده از تاریکی شب از دست دشمن فرار کنیم. ما هم حرف‌های او را پسندیدیم و با یک نقشه حساب شده، شبانه از اردوگاه دشمن فرار و از طریق شنا کردن در اروندرود به‌سوی نیرو‌های خودی آمدیم.

سرانجام در صبح‌گاه روز دوشنبه مصادف با ۱۴ خردادماه سال ۱۳۶۰ پیش بینی وی که در شب قبل به همرزمانش گفته بود من طلوع آفتاب فردا را نخواهم دید و از میان شما خواهم رفت، به حقیقت پیوست و در تک دشمن در محور آبادان ـ ماهشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شکم و دست راست مجروح شد و به ندای «ارجعی الی ربک» دوست لبیک گفت و پیکر مطھرش نیز به زادگاهش منتقل و در گلزار شهدای الیگودرز به خاک سپرده شد.

آن‌گونه که به برادر می‌گفت، «برای نجات جمعی از قید و بند، بایستی یکی فدای جمع شود»، خود را فدا نمود و راه و نامش الگویی برای اطرافیان و آشنایان وی شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها