به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، سردار علی فضلی فرمانده لشکر المهدی(عج) و لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) در زمان ۸ سال دفاع مقدس و جانشین فعلی سازمان بسیج مستضعفین، در برنامه شناسنامه به موضوعاتی چون دفاع مقدس و فتنه ۸۸ پرداخت که متن کامل آن در ادامه آمده است.
- شنیدم لحظه مجروحیت شما لحظه بسیار سختی بوده است؛ در خصوص این لحظه برای ما صحبت کنید.
تعداد جانبازان و نیروهای آرمانی بسیار است و من در مقابل آنها کسی نیستم. روزی من شده که قریب به ۳۰ بار مجروح شوم و یکی از دفعاتی که مجروح شدم در والفجر ۴ بود.
- گاهی در خلوت خود نمی گویید به جبهه نمی رفتید چه می شد؟
من هرگز از رفتن به جبهه نادم و پشیمان نیستم و در درجه اول این امر را لطف خداوند میدانم، هر بار هم که مجروح شدم مورد حمایت خانواده خود بودم. در واقع خانواده قبل از ازدواج مرحوم پدر و والده و اخوی و همشیره ها و بعد از ازدواج پدر خانم و مرحوم مادر خانم و همسر من و بستگان خودم و همسرم حامی من بودند.
- چه تعداد فرزند دارید؟
خداوند سه اولاد به ما داده است، زینب خانم که قدری هم مریض هم هستند و زهرا و محمدمهدی دو فرزند دیگر بنده هستند.
- محمدمهدی دوست دارد در مسیر شما قرار گیرد؟
محمدمهدی بسیجی و حزب الهی است ولیکن مخیل است و من در خانه هم هیچ وقت صحبتی از جبهه نمی کنم مگر این که بچه ها خود سوال بپرسند.
- جزء سربازان امام خمینی(ره) بودید که امام(ره) در سال ۴۲ فرمودند سربازان من در گهواره ها هستند؛ اولین آشنایی شما با حاج آقا روح الله چه زمانی بود؟
روزی ما این بود که از سربازان امام خمینی(ره) باشیم. من شاگرد نجاری بودم و دوستان بسیار انقلابی داشتم، صاحب کار ما مسیحی بود، در این زمان من ۱۵ ساله بودم و فردی به نام حاج محمد آقا استاد کار نجاری بود وی فردی مجاهد بود که تاثیر بسیاری بر روی من داشت.
پدر یکی از دوستانم شاطر نانوایی و در نارمک ساکن بودند. من گه گاهی به آن ها سر می زدم. در آنجا بود که عکس امام (ره) را برای اولین بار دیدم در سال ۵۶ نیز کتابی تحت عنوان نامهای از امام موسوی به واسطه دوستان در اختیار من قرار گرفت.این کتاب کمک کرد تا مسیر زندگیمان را با شناخت بیشتری انتخاب کنیم. در مسجد جامع نارمک مرحوم آیت الله واحدی و حجت الاسلام نوری در هر نماز مغرب و عشاء برای تهذیب بچه ها و تزریق روحیه انقلابی گری با بچه ها صحبت می کردند. در ماه های قبل از پیروزی انقلاب نیز به نوعی با رژیم درگیر بودیم اما من در تمام این مراحل از ناحیه خانواده کاملا مورد حمایت بودم.
- در زمان انقلاب دستگیر نشدید؟
نه
- از کمیته وارد سپاه شدید؟
زمانی که سپاه انقلاب اسلامی در سال ۵۸ به طور رسمی افتتاح شد ما در مسجد جامع خیابان سمنگان عضو کمیته انقلاب اسلامی بودیم، در حقیقت آن زمان ۱۵۰۰ نفر عضو این کمیته بودند. از بین بچه های کمیته ۱۱ نفر را برای عضویت سپاه انتخاب کردند به من خبر دادند که شما برای سپاه پذیرش شدید.
روز ۲۸ اردیبهشت سال ۵۸ به پادگان امام علی (ع) برای دوره آموزشی ۱۵ روزه فراخوان شدیم. در ابتدا جلسه توجیحی برای ما که ۴۵۰ نفر بودیم گذاشتند. سازمان دهی گروهانی کردند و امیر سامانی هم فرمانده گروهان ما شد، در آسایشگاه تخت طبقه دوم نزدیک شهید مجید حسین علی و سردار شهید حاج جعفر جنگروی به بنده رسید.
در زمان ورود من بر روی تخت لباس گارد را شسته و اتو کرده قرار داده بودند. پوتین ها نیز بر روی تخت قرار داشت. تختی که روزی من شده بود به نظر میآمد که گاردی که از آن استفاده میکرده قد کوتاه بوده است. برای همین لباس قدری به تن ما کوتاه بود و تا چهار ماه هم از این لباس استفاده کردم. پوتینی که روزی من شد نیز کفش های میرزا نوروز بود که یکی ۴۶ و دیگری ۴۱ بود و شماره پای من ۴۳ بود.
در این چند ماه با این کیفیت دوره را گذراندم. روز دوازدهم دوره سر کلاس که آموزش دفاع شخصی بود، خبر رسید خرمشهر درگیری شده است. در محوطه مربی تاکتیک، شهید سعید گلاب بخش، به همراه معاون خود سردار توسی، از بین بچه ها افرادی را برای اعزام به مناطق انتخاب می کردند.
از بین ۴۵۰ نفر ۵۰ نفر را باید اعزام می کردند، در زمان انتخاب هر چه منتظر ماندم شهید گلاب بخش به من نگاه نکرد، نذر ۵۰۰ صلوات کردم ولیکن تنها نگاهی به من انداخت و اعتنایی نکرد. تعداد نذر صلوات را تا ۲۵۰۰ رساندم تا من نیز انتخاب شدم. رفتن به ماموریت برای مواجه با گروهک خلق عرب و چهارشنبه سیاه با ذکر صلوات روزی من شد، بنابراین در نهایت با دوستان در روز ۹ خرداد ماه سال ۵۸ به خرمشهر رفتیم.
بنده قبل از آغاز جنگ در سومار بودم، در نفت شهر قصر شیرین. قبل از آغاز جنگ درگیری هایی در منطقه غرب بود، پاسگاه های عراقی با پاسگاه های ما درگیر بودند و ترورها آغاز شده بود، گلوله ها توپخانه، مین گذاری ها و... شروع شده بود، ۶۳۶ بار قبل از آغاز رسمی جنگ، نقض مرزهای ایران از سوی عراق انجام شده بود.
در سومار به کمک پاسگاه های ژاندامری که ۱۳ عدد بود و با مهمات اندکی که خود داشتیم و اندکی از ارتش عاریه گرفته بودیم، در آن منطقه خدمت می کردیم؛ به واسطه تردد در پاسگاه ها نیز با مرز آشنا شدیم و برای گشت های شناسایی به آن سوی مرز می رفتیم، ۴-۳ روز به آغاز رسمی جنگ احساس شد حادثه ی بزرگی در راه است.البته تشخیص این که جنگی در راه است برایمان سخت بود اما تحرکات نظامی عراق از حادثه بزرگی حکایت داشت.
ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز یکی از یگان های خود را در منطقه سومار مستقر کردند و خود را برای مواجه با عراق آماده ساخته بودند. این تحرکات گزارش شد ولی اعتنای چندانی به ما نشد، شاید این بی اعتنایی از عدم باور به ما بود. برادر عبادی که فرماندهی ما را بر عهده داشتند، قلم روانی داشت که به قلم وی شرایط جبهه در ۸-۷ صفحه گزارش شد. بنده نیز در آن زمان جانشین ایشان و مسئول عملیات بودم.
مرحوم سردار پروین که در بیت امام مشغول حفاظت بیت امام بودند هماهنگ کردند و با کمک دوستان به نزد امام (ره) رسیدیم و گزارش را تقدیم ایشان و عزیزانی هم چون شهید رجائی، شهید بهشتی، حضرت آقا، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری و بنی صدر کردیم. بلافاصله به گچساران بازگشتیم؛ از گچساران چهار رزمنده دیگر را با خود همراه کردیم.
صبح روز ۳۱ شهریور قصد عبور از جاده دهلران به سمت ایلام را داشتیم که آهنگ جنگ نواخته شد. بمباران عراق، هجمه هوایی و... آغاز شد و بمباران جاده اهواز به اندیمشک مشهود بود؛ در زمان بازدید از باند اضطراری بعد از پل نادری، متوجه هواپیمای عراقی شدیم و شروع به تیراندازی کردیم.
بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور خود را به منطقه سومار رساندیم که متاسفانه سقوط کرده بود بعدها با کمک ژاندارمری، ارتش و... پل هفت دهنه به جبهه ای بدل شد که در آن زمان در مقابل عراقی ها صف آرایی می کردیم.
در سی و امین روز جنگ مطلبی را که بنی صدر که حضور شما در جبهه را زیر سوال برده بود، عنوان کردید؛ در این خصوص صحبت کنید.
قبل از این ما از غرب به جنوب آمده بودیم جبهه دارخوین و مارد بودیم. جاده ماهشهر تنها مسیر خشکی بود که سپاه اسلام از آن تردد می کرد؛ در پایگاه منتظران شهادت،گلف، قرارگاه کربلای امروز، قرار بود با دیگران رزمنده ها گردانی را تشکیل دهیم و به آبادان برویم و فرمان امام (ره) را محقق کنیم.
در روز سی و نهمین روز جنگ چند اتفاق رخ داد؛ برد توپخانه عراق تا پایگاه منتظران شهادت می رسید منتها به دلیل عدم وجود دیدبان نمی توانست نقاط مد نظر را مورد هدف قرار دهد؛ در صد متری تجمع ما به طور دائم گلوله توپ ها عراقی به زمین می آمد؛ شهید حسن باقری، معاون اطلاعات قرارگاه جنوب، و شهید داوود کریمی، فرمانده عملیات سپاه در استان خوزستان، بودند.
شهید باقری سرپرست گروه ها را جمع کردند؛ در آن روز از چند شهرستان نیرو آمده بود؛ ما را در جبهه های دیگر توزیع نکردند تا جمع شویم و یک گردان بشویم.، گروه ها آن زمان با تعداد اندک ۱۰ نفره یا ۲۰ نفره بودند. گروه ما ۸۴ نفر از گچساران بود که دارخوین بودیم و بر اساس فرمان امام میخواستیم به آبادان برویم. شهید کلهر ۵۰ نفر از کرج و غرب استان تهران آورده بود، سردار امیرعلی امیری ۵۰ رزمنده از استان فارس آورده بود؛ ۴۶ رزمنده را شهید بزاز زاده از دزفول آورده بود؛ علی قاسمی ۱۶ رزمنده از جزیره خارک به همراه داشت.
شهید باقری جلسه تشکیل دادند و خبر سقوط یکی پس از دیگری شهرها را داده شد. خرمشهر سقوط کرد، بستان سقوط کرد، هویزه در معرض سقوط است، سوسنگرد سقوط کرده بود؛ حمیدیه و... در معرض سقوط بودند؛ آبادان در محاصره قرار داشت و عراق تا ۱۰ کیلومتری اهواز عراق پیشروی کرده بود. ساعتی بعد خبر رسید آقای بنی صدر قصد صحبت با رزمنده ها را دارد.
در نمازخانه طبقه دوم همگی مستمع شدیم؛ بخشی از صحبت های وی این بود که برای چه به جبهه آمدید؟ شما دانش نظامی ندارید و آموزش نظامی ندیدید و تجهیزات نظامی هم ندارید و دست و پا گیر ارتش هستید؛ تمام این حرف ها برای طفره رفتن از نان، آب، غذا و تدارکات بود. ایشان از دادن اسلحه و مهمات برای مجاهدت در راه خدا دریغ می کرد. فضای جلسه فضایی شکننده و سنگین بود.
در گوشی با دوستان هماهنگ کردیم که زمان خروج بنی صدر همدیگر را هل دهیم تا از چند پله زمین بخورد و دست و پایش بشکند این چنین شد اما ایشان با کمک محافظین از این مکان رفت؛ خبر رسید شهید بهشتی قرار است نماز را اقامه کنند؛ در بین دو نماز با رزمنده ها صحبت می کردند.
شهید بهشتی در بین دو نماز ایراد سخن کردند با این مضمون که ای کاش می شد من هم همانند شما در رکاب امام (ره) سلاح به دست می گرفتم و در سنگر در مقابل دشمن می جنگیدم. چهره روحانی و نورانی ایشان چنان روح قرآنی به جلسه داد که حال و هوای همه حضار تغییر کرد.
گفتند ساعت دو امام (ره) برای مردم پیام دارد. به ما اطلاع دادند آماده شدن ماشین تا شب طول خواهد کشید چرا که به تعداد گردان هایی که تشکیل می شد ماشین وجود نداشت؛ ساعت دو بعد از ظهر رادیو پیام امام(ره) را پخش کرد که با این مضمون بود که چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود.
عزیزی به من گفت نکند اخبار جنگ به امام(ره) نمی رسد؟ در حالی که شهرها در حال سقوط است امام(ره) این گونه رجز می خواند؛ من گفتم امام از خودشان چیزی نمیگویند، امام (ره) تفسیر قرآن می کند، بیان روایت می کند و چنان ساده بیان می کند که همه درک کنند. امام(ره) برای فهم ما تفسیر ساده قرآن را بیان می کنند و از خود چیزی نمی گوید.
تا ساعت سه از ماشین خبری نشد؛ آماده شدیم به آبادان برویم؛ حاج داوود کریمی، حجت الاسلام صادقی، برادر طاهر و من برای هماهنگی به آبادان رفتیم، نزدیک به آبادان جاده ماهشهر زیر آتش دشمن بود، به تمام این شرایط به آبادان رسیدیم؛ فرمانده سپاه آبادان اذعان داشت سه نقطه مقاومت در آبادان وجود دارد که ایستگاه هفت، ایستگاه ۱۲ و ذوالفقاریه بود.
بازدید کوتاهی انجام شد و شب با عزیزان ارتش جلسه ایی تشکیل شد؛ با سردار شکر ریز، فرمانده عملیات ارتش در آبادان، از حضور دو گردان در آبادان خبر دادند که در پشت رودخانه بهمن شیر مستقر هستند و اگر عراق به این نقاط برسد مقابله خواهند کرد؛ بعد از جلسه به محل سپاه آمدیم؛ تصمیم حاج داودد کریمی بر این شد شب در همان جا بمانیم و بعد از اقامه نماز حرکت کنیم. وارد نمازخانه شدیم که صدایی شنیده شد که برادران آبادان سقوط کرد.
جاده ماهشهر به آبادان سقوط کرد؛ عراقی ها از ۱۰ کیلومتر بعد از ذالفقاریه بر روی رودخانه «بهمن شیر» پلی را احداث کردند و اولین گردان زره پوش عراقی ها وارد عراق شد، تمام نخلستان ها به اشغال عراق در آمده بود وزیر نفت شهید تندگویان و آقای مهندس یحیوی، خانم دکتر ناهیدی،... به اسارت در آمدند؛ گروهی از مردم و تکاوران نیروی دریایی اسیر شدند.
فرمانده سپاه(حسن بنادری) تصمیم به کمک گرفتند که تمام سپاه ۱۵ نفر شدند و با ما ۱۹ نفر می شدند، نبود نفر ۲۰ که بخواهد برود جبهه تا خط را تقویت کند. در دل تاریکی تنها از فارسی صحبت کردن افراد می توانستیم به ایرانی بودن نیروها پی ببریم؛ عراقی ها مغرور از پیروزی و فتح آبادان بودند اما بچه های ما به خداوند متکی بودند.
از خداوند در دل تاریکی خواستم بچه هایی که بدون تجهیزات از مرز کشور خود دفاع می کنند، پیروز شوند، بعدا با تعدادی از آن ها بیشتر آشنا شدیم، شهید اکبر حاجی پور- که در والفجر۴ فرمانده تیپ یک عمار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود- شهید احمد بابایی، شهید ابوالفضل خوش رفتار، شهید مجتبی یمین، شهید براتی،...آن شب خدا عنایتی کرد بچه ها پل پشت سر عراقی ها را منهدم کردند، هر عراقی که به آبادان رسیده بود یا به درک واصل شد و یا اسیر شد.
بچه ها صبح خط را ترمیم کردند، ما فکر می کردیم عراقی ها آن طرف بهمن شیر مستقر شدند، اسرا را به سپاه آبادان آوردند و همه بلاتکلیف بودیم که تکلیف تانک و نفر بر چه میشود؟ گفتیم ما که بلد نیستیم باید خود اسرای عراقی را بیاوریم. قرار شد که ما برای آوردن نیروها به ماهشهر برگردیم، آمدیم دیدیم همه جاده های اصلی و فرعی به اشغال عراقی ها در آمده است، تصمیم گرفتیم پیاده بیاییم اما همه راه ها بسته بود در نخلستان ها چند کیلومتر آمدیم از همه طرف تیر بود.
گروهی از مردم بی پناه، زن مرد پیر جوان، به نخلستان ها پناه آورده بودند، به هر کدام می رسیدیم می گفتیم برگردید در آبادان هنوز فرمان امام ساری و جاری است و مردی و مردانگی ادامه دارد، آبادان برای شما امن تر است و این مردم به سمت آبادان برمی گشتند؛ آنجا تا ۵ مهر ۱۳۶۰ (نزدیک یک سال) در اشغال عراقی ها بود.
شما در جایی گفتید فتنه فقط فتنه ۸۸ نبود بلکه روز چهلم جنگ می خواستند فتنه ای به وجود آورند و رزمنده ها را منحرف سازند.
هماهنگ کردند هلی کوپتری آمد و ما را از ارتفاعات خلیج فارس با هلی کوپتری به ماهشهر بردند من وسط راه پیاده شدم و آن برادران با هلی کوپتر به اهواز رفتند. سرپرست ما آقایی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، به من به عنوان نماینده گردان گفتند این گردان باید به جزیره مینو برود. گفتم جزیره مینو خبری نیست. گفتم چه کسی گفته؟ نوه حضرت امام آسید .....،به ایشان چه کسی گفته؟ بنی صدر. معلوم شد که میخواهند این گردان که در پی تحقق فرمان امام است را ابتر بگذارند و می خواهند به جزیره مینو بفرستند که عراقی ها در طی جنگ هیچ گاه به آن نرسیدند.
سرپرست فهیم و بصیر گروه های اعزامی گفتند ما به آبادان می رویم و هر جا فرمان فرمانده سپاه آبادان باشد می رویم، معلوم شد که فتنه در همان روز های چهلم جنگ هم بود.
فتنه ۷۳ در قزوین که فتنه عظیمی بود و مسئولینی که اهل بصیرت نبودند حادثه ای را درست کردند. بحث استان شدن قزوین که شرحش طولانی است. این مردم شریف قزوین را به علت بی بصیرتی تعدادی از مسئولین آنجا مواجه کردند با اراده نظام. استان شدن رأی نیاورد مردم را کشیدند در خیابان. البته بعدا استغفار و توبه کردند و نظام هم با اینها با رحمت برخورد کرد.
- مقصر اصلی چه کسی بود؟
مسئولین بی بصیرت. من لشگر سیدالشهدا(ع) بودم که گستره جغرافیای ما تا قزوین بود و تیپ سوم ما مستقر بود. ما با رزمندگان ارتباط داشتیم اما من با بعضی مسئولین که اسم نمیبرم تماس گرفتم و گفتم مردم را به آرامش دعوت کنید. شما دعوت کردید بیایند تظاهرات کنند. اما در نهایت از دستشان در رفته بود، اراذل و اوباش آمدند و سوار بر معرکه شدند. حادثه تلخ و دلخراشی که قریب به ۱۸۶ نقطه قزوین، ۵۵ بانک و تعدادی از فروشگاهها درختها و کیوسکهای مسیر را تخریب کردند.
به عنوان کسی که از اوج جوانی وارد این فضاها شدید و اعراب و دموکرات های کردستان، جنگ و حواشی آن، فتنه های ۷۳، ۷۸ و ۸۸ را دیدید، کدام فتنه از همه عمیق تر بودبود؟
فتنه ۸۸ فتنه عمیق و بزرگی بود، فتنه ای شاید غیر قابل قیاس با فتنه های قبلی، این ۸ ماه به اندازه ۸ سال دفاع مقدس انرژی برد و عوامل فتنه و افراد بی بصیرت مردم شریف ما را به زحمت انداختند، و نظام اسلامی را در اوج پیروزی و حضور مردم در صحنه سیاسی انتخابات تفرقه و اخلال ایجاد کردند.
رهبر معظم انقلاب اشاره ای داشتند بر اینکه ۸۸ پایانش ده ساله بود، ۷۸، در فتنه ۷۸ که شما فرمانده قرارگاه ثارالله بودید. چه اتفاقی افتاد؟ باید شورای امنیت ملی به شما اجزاه ورود بدهند این را چه زمانی اجازه دادند؟ شاید اگر زودتر انجام می شد شاید برخی از حوادث اتفاق نمیافتاد.چه اتفاقی افتاد؟
من جانشین قرارگاه بودم. سال ۷۸ با مسائل کوی دانشگاه و تعطیلی روزنامه سلام شروع شد و تعدادی از جوانان دانشجو را به کوی کشاندند و پلیس آن ها را برگرداند و متفرق کرد؛ اما ظاهرا سناریویی تنظیم شده بود و فتنه ای در کار بود و عقبه این فتنه هم عناصری از مسئولین در شبکه دولت بودند؛ به جای اینکه آنها در وزارت کشور جایگاهی نداشته باشند اتاق فکر گذاشته بودند، در فضای مسمومی که ایجاد کردند در واقع تلاش می کردند مردم را به خیابان ها بکشانند.
از طرفی به پلیس می گفتند برخورد کنند و از طرف دیگر عناصری را به داخل کوی می فرستادند و آنها را تحریک می کردند، مستند همه این ها موجود است و این درگیری را به تخریب تعداد زیادی از اتاق های خوابگاه، آتش زدن و بیرون ریختن وسایل آن رساندند و مقصر را پلیس جلوه دادند، در حالی که پلیس اینچنین ظرفیت و اراده ای را نداشت؛ آن ها سعی میکردند آن ها را وارد کوی کنند و البته این ها هم نباید میرفتند همه کانون فتنه حدود ۵۰۰ نفر درنقاط مختلف با هم ارتباط داشتند و حتی یک جا آمدند به مجموعه شهید مطهری و قصد ورود به کاخ ریاست جمهوری را داشتند که این خط قرمز ما بود.
به فرمانده سپاه حفاظت ما در کاخ ریاست جمهوری دستور داده شد تا به آن عناصر بگویند اینجا خط قرمز ماست یا برگردید یا اگر کسی آسیب ببیند مسئولیت آن با شماست؛ پس از چند دقیقه آن ها از آن جا دور شدند. با تعدادی که متصل نبودند و ارازل و اوباش بودند برخوردی شد و متفرق شدند. معلوم شد که یک کانون فکری و عقبه داشت.
- چند روز بعد به شما اجازه داده شد که وارد شوید؟
ما در چنین فرآیندی برای ورود به صحنه امنیتی توالی داریم، مسئولیت ذاتی فرمانده سپاه تهران، دفاع از تهران است اما در مرحله ای که عزیزان نیروی انتظامی، شورای تامین شهر تهران، شورای تامین استان تهران و شورای امنیت کشور همه تلاششان را بکارگیرند البته از ما هم نیروی بسیجی غیر مسلح می توانند درخواست کنند که این توالی انجام شد.
در نهایت شورای امنیت ملی از محضر فرمانده کل قوا در خواست کنند و معظم له با ورود نیروهای مسلح و نظامی موافقت کنند؛ که در تهران سپاه و بسیج مسئولیت را برعهده دارد. که دقیقا تا شب ۲۳ تیر ماه، شورای امنیت ملی بعد از طی این فرآیند و گذشت درگیری هایی در میدان انقلاب، فردوسی، داخل ستاد محل نماز جمعه که به آتش کشیده شد، اجتماعات داخل دانشگاه تهران، از محضر فرمانده کل قوا در خواست کردند و فرمانده قرارگاه ثارالله تهران رسما وارد شد.
- بعد از آن نامه ای که سراداران سپاه نوشتند؟
آن را ما قبلش نوشتیم. مانگران آن صحنه بودیم. عزیزان نیروی انتظامی را به شدت تحت فشار قرار داده بودند. از یک طرف به فرمانده نیرو فشار میاورند از طرفی به عوامل اجرایی فشار میآوردند. نه به آن ها مصوبه درست و حسابی می دادند و نه پشتیبانیشان می کردند. بلکه دنبال این بودند که تلافی گرفته شود و این دوستان هم خوشبختانه هوشمندی به خرج دادند و تلفاتی تحمیل نشد و توانستند حادثه را مدیریت کنند اما حادثه توسعه پیدا کرد و در اینجا باز به بعضی اماکن به مسجد لولاگر حمله کردند و تخریب کردند و آتش زدند.
- با این پیشینه چه طور شد که نیروهای سپاه در ۸۸ غافلگیر شدند؟ شما قبول دارید که غافلگیر شدند؟
نه قبول ندارم، ۷۸ غافلگیری تا حدی بود اما به سرعت ماجرا جمع و کنترل شد، فرآیندش برای مصوبات طولانی شد به نظرم باید روز اول یا دوم نهایی میشد؛ یادم است که سردار صفوی در جلسه شورای امنیت ملی تماسی با هم داشتیم و فرمودند که برادران اگر ۵۰۰۰ بسیجی به این ها کمک کند مسئله را خود نیرو جمع می کند. ما بیش از این حرف ها به این برادران کمک کردیم. اما ماجرا داشت توسعه پیدا می کرد. ما نگران بودیم که توان ما هم صرف این تصمیمات دیرهنگام شود. اما وقتی تصمیم گرفته شد ما هم با آمادگی کامل آمدیم و خداوند هم عنایتی کرد و صحنه را هم کنترل کردیم. اگر رسانه ملی به این مسائل بپردازد برای مردم خالی از لطف نیست.
در ۸۸ چه کسی فکر می کرد کسانی که سابقه مسئولیت در راس قوا را داشتند، در انتخابات بنای فتنه را داشته باشند، اما معلوم شد اینها سناریویی را پیش بینی کردند و از فرآیند سوء استفاده کردند. حالا هر کی به هر کی رأی داده است. رأی مردم محترم است.
- جایی گفتید که یکی از افراد برجسته کشور قصد داشت برای طرفداری از سران فتنه در همان ایام ۸۸ در مرقد مطهر تحصن کند که آن را کنترل کردید، چه کسی بود؟ شخص بالایی بود؟
از اسم او بگذریم اگر قرار باشد اسمی گفته شود باید اسم خیلی از افراد گفته شود؛ به ایشان که در قم مستقر بودند پیغام فرستادیم که توصیه می کنیم دست به این اقدام شیطنت آمیز نزنید، شما را می خواهند به عنوان لیدر این امر به حرم نورانی و مطهر امام بیاورند، شما خود را آلوده به این مسائل نکنید.
اما اگر گوش نکردید و آمدید، در اینجا خواهران با شما برخورد می کنند چون شأن شما این نیست که برادران بخواهند با شما برخوردی داشته باشند؛ این پیغام اثر خود را گذاشت و آن ها نیامدند البته یک تعداد اندکی بدون این هماهنگی هاآمدند که انفجاری هم در کفشداری حرم امام ایجاد کردند ولی راه به جایی نبردند و این ماجرا با سرعت کنترل شد.
- گفته شد در خانه آن فرد خبرگزاری های بسیاری از جاهای مختلف بودند، درست بود؟
حتما همین طور است تردید نکنید، پیکی که ما به ایشان فرستاده بودیم می گفت اگر این آقا به اخبار داخل کشور گوش می کرد حداقل با اخبار بیگانه ها که دائم رصد می کند مقایسه ای می کرد. اما ایشان به شدت از رسانه های بیگانه تغذیه می شود و فرصتی برای گوش کردن به اخبار خودمان ندارد، اعتنائی نمی کند؛ اقل آن این است که مقایسه کند.
- چند وقت پیش خواندم در خصوص آقای فرجی دانا گفته بودید از فرماندهان ما در عملیات بیت المقدس بودند.
درست است؛ آقای فرجی دانا در دوران دفاع مقدس مسئول عملیات منطقه ۹ سپاه در استان فارس بودند. در عملیات بیت المقدس من توفیق خدمت تیپ المهدی را داشتم؛ ما منتصب به استان فارس بودیم، فرجی دانا جزء فرماندهان در آن دوران و مقطع بود؛ در مقطع کوتاه وزارت نیز در حوزه راهیان نور به خوبی وزارت و دانشگاه آزاد را سامان دادند و حمایت و هدایت کردند. از کار وی به نوبه خود تشکر می کنم. حق مجلس و نظام جمهوری اسلامی است که روال قانونی طی شود.
- چرا ما بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادیم؟ برخی اعتقاد دارند خاک کشور اشغال بود و باید ادامه می یافت، برخی اعتقاد دارند طراحی عملیات بیت المقدس به گونه ایی بود که به خاک دشمن نفوذ کنیم. یک مطلب جدیدشنیدم از سردار غلامپور، که گفتند ما طراحی عملیات بیت المقدس را طوری انجام داده بودیم که ورود کنیم به خاک دفاع مقدس. شما کدام را قبول دارید؟
تمام این بزرگواران سرواران من هستند. سردار جعفری، سردار صفوی و سردار غلامپور سمت فرماندهی داشتند و دارند و پیشکسوت ما در دفاع مقدس هستند؛ دفاع مقدس زوایا مختلفی دارد؛ برخی لیبرال ها و کسانی که شبی را هم در جبهه نگذراندند، این ساز را ایجاد کردند که باید بعد از بیت المقدس جنگ را خاتمه می دادیم. مفهوم این حرف این است که باید سندی از سازمان ملل، سازمان های بین المللی، سازمان های منطقه ایی و عراقی ها تنظیم شود و کشوری درخواستی کند، منهای آتش بس.حتی در زمان بی صدر داشتیم زمانی را که ایشان داشت اتش بس را می پذیرفت که اگر نهیب امام (ره) نبود این اتفاق افتاده بود. دشمن هر وقت شرایط برایش سخت می شد درخواست آتش بس می کرد.
در حالی که در عملیات بیت المقدس ما برای تنبیه متجاوز برنامه ریخته بودیم، متجاوزی که هنوز بخش بسیاری از خاک ایران در اشغالش بود، قریب ۱۲۰۰۰ کیلومتر مربع از خاک کشور ما در اشغال بود، در عملیات بیت المقدس ۵۷۰۰ کیلومتر مربع و در عملیات های فتح المبین و طریق القدس هم بخش دیگری آزاد شدند اما هنوز بخش قابل ملاحظه ای از خاک کشور در اشغال دشمن بود.
از ما هیچ درخواست آتش بس که نه درخواست صلحی هم نشد، سندی نیست که عرضه شود؛ پس گروه هایی در آن زمان و حتی پس از جنگ گفتند در عملیات بیت المقدس جمهوری اسلامی ایران بود که آتش افروزی کرد و جنگ را ادامه داد در حالی که ما به تکلیف دفاع مشغول بودیم، وقتی خاک ما در اشغال دشمن است حتی در جائی که به خاک دشمن وارد می شویم به دلیل تامین امنیت مردممان است.
- آیا درست است که اواخر جنگ مردم ما بی انگیزه شده بودند و جبهه ها خالی شده بود؟
هرگز، شما در مقاطع مختلف شرایط مختلفی را دارید مثلا در نزدیک انتخابات طبیعی بود تب و تاب انتخابات می توانست بر روی اعزام ها اثر بگذارد و داشت، در مقطع پذیرش قطعنامه در واقع شرایطمان به گونه ای بود که از انتخابات به بعد اعزام هایمان کمتر است.
اما مثلا لشگر سیدالشهدا (ع) که در آن روز ۳۰۰ هزار نفر رزمنده دارد وقتی مساله پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح شد، رزمنده های عزیز آمدند و در مقطع پذیرش قطعنامه در لشگر پذیرای ۳۰ هزار رزمنده بودیم، مردم به دلیل احساس تکلیف در انتخابات شرکت کردند.
آن روز در جبهه هجمه فراوان دشمن آغاز شده، حمله دوباره انجام شده و بخش هایی را دوباره به اشغال درآوردند و عملیات مرصاد شده بود. عزیزان ما که عمدتا در غرب و جنوب غرب مستقر بودند به جنوب آمدند و مواجهه با دشمن و اعزام مجدد شروع شد، در مقطع قطعنامه که دو فرزند آقای هاشمی رفسنجانی از رزمندگان بسیجی لشگر سیدالشهدا هستند و خیلی از افراد دیگر که آقازاده هایشان در یگان ها حضور داشتند، جز یگان ها بودند. این حکایت از این داشت که همه و رزمنده ها احساس تکلیف می کردند به همین دلیل بود که ما توانستیم پیشروی را متوقف کنیم و دشمن را با دادن تلفات سنگینی دوباره به عقب برگردانیم، لذا مقطع و شرایط و فراز و نشیب های آن را باید درنظر گرفت و نمی توان کلی بیان کرد.
- در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ چه سهمی را فرماندهان و چه سهمی را سیاسیون داشتند؟
هر دو را باید با هم دید من از جانب فرماندهان یگان های عمل کننده شهادت می دهم، چون جزئی از این بزرگوارها بودم، اراده این فرماندهان در خدمت امام(ره) بود؛ اصلا ما برای نجنگیدن هرگز پیشنهادی را ندادیم، اگر درخواستی شده است در هیات رئیسه نیروهای مسلح و سپاه و... بود و شاید بتوان گفت بی تاثیر نبوده است.
من در آن بخش ورود پیدا نمی کنم ولیکن رزمنده ها خواستار قطع جنگ یا پذیرش قطعنامه نبودند؛ استراتژی امام (ره) را این گونه تفسیر کرده بودیم که طبق فرمایش امام (ره) از باب ادای دین و وظیفه و تکلیف به جبهه آمدیم؛ این مطلب همواره آویزه گوش رزمنده ها بود، اساسا به دنبال این که جنگ را متوقف کنیم یا شرایط پذیرش قطعنامه به امام (ره) تحمیل شود، نبودیم.
اراده رزمنده ها این است که به وظیفه خود عمل کنند؛ رزمنده ها به جبهه برای مقابله با پیشروی دشمن آمدند؛ در هیات دولت آقای میر حسین موسوی نخست وزیر بود، هیات دولت جلسه ایی برگزار کرد و جلسه بی روحی باهم داشتیم. برادارن ما از فضای حاکم ناراحت بودند و دغدغه هایی وجود داشت.
- یعنی دولت آن طور که باید حمایت نمی کرد.
نکردند، من پا نداده این چیزها را بگویم. با پذیرش قطعنامه، گروهی از عزیزان از صنایع دفاع اعزام شدند، پنج هزار عزیز از وزارت دفاع خواستند اعزام شوند و با آگاهی ازعدم امکان تامین تجهیزات خود مجهز قصد اعزام دارند؛ هزار چادر، ۲۵۰۰ اسلحه ژ۳، ۸۰۰ آرپی جی هفت، ۱۰۰ دستگاه بی سیم و...از جمله امکاناتشان بود. فرماندهان گروهان ها نیز پول برای رسیدگی در اختیار افراد قرار داده بود.
- بعد از پذیرش قطعنامه؟
دقیقا در مقطع پذیرش قطعنامه و همزمان با مرصاد و بعد از مرصاد. این اتفاق در زمان پذیرش قطعنامه است که هم زمان با مرصاد و بعد از آن می شود. نیمی از این افراد از رزمندگان خوش نام در دفاع مقدس بودند.
با شرایط متعددی مواجه شدیم از جمله با تجهیزات تازه رسیده ای که نمی دانستیم چرا تاکنون در اختیار رزمنده ها قرار نگرفته بود. این تجهیزات همه نو بود، چرا پس نباید این ها را به ما می دادند؟ چرا این امکانات نباید در اختیار رزمندگان قرار نمی گرفت؟ چرا باید برای تجهیزات و پشتیبانی شرمنده رزمندگان می شدیم.آن گاه که امام(ره) قطعنامه را پذیرفت دل همه شکسته بود؛ در جلسه فرماندهان همگی نسبت به فضایی که امام(ره) را به جایی رساندند تا قطعنامه را بپذیرد، معترض بودیم.در آن جلسه چند نفر از هیئت دولت بودند و جلسه جلسه ای حمایتی نبود.
چه انتظاری از افرادی دارید که تا زمان قطعنامه از دادن امکانات به رزمنده ها خودداری می کردند؟ آرمان ما آرمان امام(ره) بود؛ اگر جنگ ۲۰ سال هم به طول می انجامید ما ایستاده بودیم؛ با آرمان امام(ره) در ۸ سال مقاومت کردیم؛ این بی معرفتی است که کسی بخواهد کوچک ترین انگی به فرماندهان جنگ بزند. این افراد برای خدا آمده بودند؛ چیزی بالاتر از جان نداشتند آیا کسی که برای اسلام و امام (ره) آمده است می آید مانع بگذارد؟
- در سال های بعد از جنگ با حاج محمد کوثری بازداشت شدید؟
آقا این موارد را رها کنید.
- نه! شما هم بازداشت شدید؟
حاج محمد آقا نور چشم ما است؛ فرمانده لشگر محمد رسول الله (ص) بودند که من مرید ایشان هستم. در رکاب امام (ره) از هیچ فداکاری دریغ نکردند؛ توضیحات وی هرچه بوده همان است. زمانی اجازه پادگانی را در کنار حاج محمد آقا در کرج برای مرکز آموزش گرفته بودم.
زمانی ما را به سازمان قضایی احضار کردند. در این زمان من در تهران نبودم و به حاج محمد آقا پیغام دادم که شما هم نروید چرا که به نظر می رسید سناریویی است برای شکستن قبح رزمنده ها. ما خلاف دستور و تدبیر عمل نکردیم که برای توضیحات برویم؛ حاج محمد آقا رفت و وی را چند ساعتی نگاه داشتند.
من به جانشین حضرت امام(ره) در دفاع مقدس رجوع کردم وی نسبت به برخورد قضایی واکنش نشان داد؛ با هماهنگی جانشین امام(ره) آن پادگان در اختیار ما قرار گرفته بود؛ آقای هاشمی جانشین امام در دفاع مقدس بودند و من به ایشان رجوع کردم، با هماهنگی ایشان هم ما پادگان را گرفته بودیم. من به ایشان گفتم که پادگانی که با اجازه شما برای تربیت کادر اموزش گرفته بودیم حالا دارد این گونه با احکام قضایی رفتار میشود و برادر کوثری هم بازداشت کردند. ایشان به شدت برافروخته شدند با بخش قضایی برخورد تندی داشتند و گفتند که چرا با رزمنده ها این گونه رفتار می شود هنوز عرق این بچه ها خشک نشده است. بعد هم مرکز آموزش در آن پادگان ادامه یافت.
در جایی هیاتی از ستاد کل نیروهای مسلح برای بازرسی آمده بودند که شهید صیاد شیرازی در این هیات بازرسی بود، جمع بندی ایشان بر این بود که بهتر است سپاه این پادگان را تخلیه کند؛ زمانی که فرمان مولای ما رسید به والله لحظه ایی درنگ نشد، فرمان تخلیه ابلاغ شد؛ پادگان شهید همت را به وزارت محترم کشاورزی تحویل دادیم.
- در فهرست تحریم اروپا در ۲۳ فروردین سال ۹۰ و تحریم آمریکا در ۱۸ فروردین سال ۹۱ قرار گرفتید و اتهام شما نقض حقوق بشر و عدم آزادی بیان است؛ نظر شما چیست؟
اگر این سخنان را نگویند امورات آن ها نمی گذرد، بالاخره دشمن اهل دشمنی است، مردم هشیار هستند و سربازان خود را به خوبی می شناسند. من نوکر مردم هستم.
- اگر مسئول سیاست خارجه جمهوری اسلامی ایران بودید، برای مسئله تحریم اولین اولویت شما چه بود؟
معتقدم در نظام جمهوری اسلامی که خیرات و برکات بسیاری از آن دیدیم، باید دست بر زانو خود بگذاریم و با اتکا به مردم کشور و جوانان از تحریم عبور کنیم، اگر مطیع امر مولا باشیم حتما اتفاقات مبارکی را در آینده شاهد خواهیم بود؛ با توکل به خدا و تکیه بر اراده خود و مردم یقین بدانید فتح در انتظار مسلمانان خواهد بود.
- بسیاری بسیج را متهم می کنند که در جریانات انتخابات و مسائل سیاسی دخالت می کنند، نظر شما چیست؟
فرمانده بسیج، فرمانده کل قوا است، فرمانده کل قوا از ما چنین امری را نخواستند که در امر سیاسی ورود پیدا کنیم و در انتخابات دخالت کنیم البته تکلیف روشنگری داریم. روشن گری جزء وظایف ذاتی بسیجیان است.
من شهادت می دهم و قسم می خورم که سردار نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، که منصوب مقام معظم رهبری است، در روز سالگرد رحلت حضرت امام(ره) و در حرم امام (ره) در جلسه ایی با حضور سردار کاظمینی و جمعی دیگر از فرماندهان با تلاش بسیار سردار کاظمینی از سردار نقدی خواستند که بگویند به چه کسی رأی می دهند، سردار نقدی گفت من فعل حرام انجام دهم؟ مگر مولای ما نگفتند در این موضوع ورود پیدا نکنید. چه فرقی دارد شراب خوردن و این فعل حرام را انجام دادن.
سردار نقدی حتی در جمع کوچک و صمیمی و چند نفره ما در قرارگاه شهید فهمیده در حرم امام(ره) نیز عنوان نکرد به چه کسی رای خواهد داد؛ این امر در سایه اطاعت امام از سوی وی است که در عرصه سیاسی ورود پیدا نکرد. اگر بسیج به این عرصه وارد می شد قطعا اتفاقات دیگری رخ می داد، کسانی که این شبهات را ایجاد می کنند به خدا پناه ببرند،