دلنوشته‌ای به بهانه احراز هویت شهید «جواد نظام‌دوست»

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

پس از سه سال که از مراسم تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام دانشکده خبر صدا و سیما می گذرد، چند روزی است که هویت یکی از این شهدا بنام «جواد نظام دوست» با انجام آزمایش های DNA مشخص شده است؛ لذا والدینش از دیار شمس‌الشموس برای دیدار فرزندشان، امروز یعقوب‌وار به تهران سفر می‌کنند.
کد خبر: ۲۹۶۶۹
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۶ - 27September 2014

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس، سه سال پیش دو شهید گمنام در دانشکده صداو سیما تشییع و به خاک سپرده شدند از این رو متن زیر بهانه ای است تا یادی از این دو شهید گمنام به ویژه شهید «جواد نظام دوست» داشته باشیم؛ شهیدی که در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در میان تعداد بسیاری از مردم شهید پرور تهران تشییع و در جایگاه ابدی خود آرام گرفت.

خاطرهها را مرور میکنم؛ سه سال پیش در همین ماه، چند شهید را برای تشییع از مسجد بلال سازمان صدا و سیما به دانشکده خبر این رسانه ملی بردند تا به خاک بسپارند.

خوب به یاد دارم مادری را که بر روی ویلچیر نشسته بود و عکسی را در آغوش و رو به جمعیت داشت؛ عکسی که متعلق به یکی از شهدای گلگون کفن میهن اسلامی مان بود و حضور این مادر با وجود سختی عبور و مرور با ویلچیر در خیابان ولیعصر(عج) نشانگر آن بود که سالهاست چشمانش منتظرند و دستان پینهبستهاش نشانگر آن بود که سالهاست این عکس را در مراسمهای مختلف تشییع پیکر شهدای گمنام در دست دارد تا نشانی از گل گم کرده او باشد، نشانی از فرزند شهیدش و شاید همدردی برای التیام دردهایش باشد.

پدری را دیدم که دست بر تابوت حامل پیکر شهیدی داشت و همراه با خودرو حامل پیکرها به پیش میرفت. چفیه بر چشم گذاشته بود و اشک میریخت و دستش لحظهای تابوت را رها نمیکرد. نمیدانم در دل با آن شهید چه میگفت و چه نجوا میکرد؛ شاید از بازماندگان جنگ بود و یاد یاران شهیدش او را به اینجا کشانده بود و شاید هم چشم به راه فرزندی بود؛ فرزندی که سالها از وطن دور مانده است.

جمعیت موج میزد، از هر گوشه و کنار، زنان و مردان سراسیمه به خیل جمعیت تشییع کننده میپیوستند، گویی از قافله جا ماندهاند که این گونه دلنگران و دلواپس عازم این مراسم تشییع هستند؛ شاید بوی شفاعت به مشامشان خورده بود و شاید میخواستند از گروه از قافلهجاماندگان نباشند که این گونه تلاش میکردند و به سرعت گام بر میداشتند.

گروهی دیگر در آستانه دانشکده خبر و در ورودی این دانشکده تجمع کرده بودند و گروهی در محوطه حیاط اندرونی دانشکده خبر منتظر نشسته بودند تا شهدا از راه برسند. بانوانی که در آستانه در دانشکده ایستاده بودند، نظارهگر تابوتهایی بودند که با گلهای گلایولی که از دست برخی بانوان به سوی این گلگونکفنان گمنام هدیه میشد، استقبال میشدند.

مادر، نه، پدر، نه، و نه حتی خواهر و برادری؛ این شهدا ملتی را به عنوان خانواده خود داشتند؛ اگر چه گمنام بودند، ولی جمعیت بسیاری برای تشییع و استقبال آنان به این دانشکده و خیابان سرازیر شده بودند تا بگویند که هنوز همپیمان شما هستیم و قدردان خونهایی که به پای این ملت و سرزمین ریختهاید.

شوری به پا بود؛ با خود میگفتم، آیا مادر و پدر این شهیدان زندهاند؟ آیا روزی دیدهشان به جمال فرزندشان روشن خواهد شد؟ آن روزها خبری از آزمایش DNA  و تشخیص هویت شهدا نبود که خانواده شهدا منتظر باشند که روزگاری نوبت به وصال آنان با فرزند سفرکردهشان برسد.

حال بعد از این سالها پاسخی برای سؤالهایم یافت شده است؛ آری بالاخره خانوادهای چشمش به جمال فرزندش روشن میشود؛ امروز خانواده جواد نظامدوست از مشهدالرضا(ع) به تهران سفر میکنند تا مزار فرزندشان را پس از سالها در آغوش بگیرند.

بازگشت یوسف گمگشته خانواده شهید نظام دوست مرا به یاد این بیت از شعر حافظ می اندازد؛ آن جایی که می گوید: منم که دیده به دیدار دوست کردم باز/ که شکر گویمت کارساز بنده نواز

شهید جواد نظامدوست متولد  سال ۱۳۴۸ است که در ۲۹ تیرماه سال ۱۳۶۶ در منطقه جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد./

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها